قــــــاصــــــــــدکـــــــــ

رفتم که خار از پا کشم. محمل ز چشمم دور شد. یک لحظه من غافل شدم. صد سال راهم دور شد ....
سه شنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۸۸، ۰۵:۰۸ ق.ظ

رفتید بی آنکه دلبستگی هایتان را مرور کنید

رفتید بی آنکه دلبستگی هایتان

 را مرور کنید

رفتید، بی آنکه لحظه‏ای تردید کنید... بی آن‏که لحظه‏ای درنگ کنید...در رفتن یا ماندن!

شهدا

 بی آنکه، دلبستگی‏هایتان را مرور کنید و آرزوهایتان را بارور...

 در رفتن، شتابی عجیب داشتید و در ماندن، اکراهی عمیق. مطمئن بودید راه، درست است، از جاده، از سفر، از... نمی‏ترسیدید.

"فهمیده" بودید آخر این جاده، دل کندن از خاک، بلند شدن، اوج گرفتن و پرواز است.

شما در آتش جنگ، گلستان می‏دیدید؛ یقین می‏دیدید که این‏گونه خلیل‏وار به پیشواز رفتید، اما... آتش برای شما گلستان شد، آتش در هرم عشق شما سوخت... شما از دهانه تاریخ زبانه کشیدید، فوران کردید و بر سر دشمن آتش باریدید.

از دلبستگی‏ها دل بریدن، از وابستگی‏ها رها شدن خیلی سخت است! باید پای عشق بزرگی در میان باشد. حتما باید پای عشق بزرگی در میان باشد و شما یقینا این عشق را فهمیدید . یقینا میان دل شما و عشق او، سر و سرّی بود.

برگزیده عشق بودید... که عشق انتخاب می‏کند، عشق گلچین می‏کند، عشق هر کس را سزاوار نمی‏داند و شما، سزاوار بودید که رفتید؛ که رفتن را بهترین ماندن دیدید، که رفتن، همیشه به معنای " رفتن " نیست.

در رفتن، شتابی عجیب داشتید و در ماندن، اکراهی عمیق.

گاهی مرگ، جاودانه‏ترین زیستن است! و شما، چه خوب، این راز را فهمیدید!

به راستی راز آن همه عشق چیست؟ دلیل از جان گذشتن چیست؟! جبهه با شما چه کرد؟! جنگ چه به روز دلتان آورد؟

شهدا

جبهه شما را عاشق کرد یا شما جبهه را؟

جبهه نیاز شما بود یا شما نیاز جبهه؟

 اصلا، مگر جبهه کجاست؟

 این واژه، این چهار حرف ساده، چه‏قدر وسعت دارد؟

قلمرو جبهه تا کجاست؟

 جبهه، عاشق‏پرور است، یا عاشقان جبهه می‏سازند؟

چه رازی در این کلمه نهان است که هنوز در خاطره‏های بسیاری جریان دارد، در قلب‏های بسیاری خانه دارد و هنوز نگاه‏های بسیاری را به دنبال می‏کشد!

شاید جبهه، دروازه بهشت است!...

ولی از یک چیز مطمئنم! که جبهه شهید نمی‏سازد! جبهه، همیشه شهید نمی‏سازد! جبهه باید پر از هوای شهادت باشد تا دل را هوایی کند...

جبهه باید حریم خدا باشد تا جان را عاشق کند...



نوشته شده توسط سعید
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

قــــــاصــــــــــدکـــــــــ

رفتم که خار از پا کشم. محمل ز چشمم دور شد. یک لحظه من غافل شدم. صد سال راهم دور شد ....

قــــــاصــــــــــدکـــــــــ

قال الله تبارک وتعالی:
من طلبنی وجدنی، ومن وجدنی عرفنی،و من عرفنی عشقنی، ومن عشقنی عشقته ومن عشقته قتلته ومن قتلته فانا دیته
قال مولانا امیر المومنین علی (ع): نسال الله منازل الشهدا
مقام معظم رهبری:امروز کار برای شهدا باید در راس امور قرار گیرد.
تمام این دو حدیث گرانبها و فرموده مقام معظم رهبری
حضرت امام خامنه ای روحی فداه کافی است برای اینکه این وبلاگ تشکیل بشه.
عبد من عبید فاطمه الزهرا(سلام الله علیها)،حقیر الشهدا ،موردانه کش آستان بی کران شهدا ، قبرستان نشین عادات سخیف
سعید
******************
چه دعایی کنمت بهتر از این
که کنار پسر فاطمه (س) هنگام اذان
سحر جمعه ای از این ایام
پشت دیوار بقیع
قامتت قد بکشد
به دورکعت نمازی که نثار حرم و گنبد برپاشده حضرت زهرا (س) بکنی

**************
تلگرام من : https://t.me/Ghasedak1318
اینستاگرام : https://www.instagram.com/daei.saeid1318
https://www.instagram.com/ghasedak__135

بایگانی
نویسندگان

رفتید بی آنکه دلبستگی هایتان را مرور کنید

سه شنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۸۸، ۰۵:۰۸ ق.ظ

رفتید بی آنکه دلبستگی هایتان

 را مرور کنید

رفتید، بی آنکه لحظه‏ای تردید کنید... بی آن‏که لحظه‏ای درنگ کنید...در رفتن یا ماندن!

شهدا

 بی آنکه، دلبستگی‏هایتان را مرور کنید و آرزوهایتان را بارور...

 در رفتن، شتابی عجیب داشتید و در ماندن، اکراهی عمیق. مطمئن بودید راه، درست است، از جاده، از سفر، از... نمی‏ترسیدید.

"فهمیده" بودید آخر این جاده، دل کندن از خاک، بلند شدن، اوج گرفتن و پرواز است.

شما در آتش جنگ، گلستان می‏دیدید؛ یقین می‏دیدید که این‏گونه خلیل‏وار به پیشواز رفتید، اما... آتش برای شما گلستان شد، آتش در هرم عشق شما سوخت... شما از دهانه تاریخ زبانه کشیدید، فوران کردید و بر سر دشمن آتش باریدید.

از دلبستگی‏ها دل بریدن، از وابستگی‏ها رها شدن خیلی سخت است! باید پای عشق بزرگی در میان باشد. حتما باید پای عشق بزرگی در میان باشد و شما یقینا این عشق را فهمیدید . یقینا میان دل شما و عشق او، سر و سرّی بود.

برگزیده عشق بودید... که عشق انتخاب می‏کند، عشق گلچین می‏کند، عشق هر کس را سزاوار نمی‏داند و شما، سزاوار بودید که رفتید؛ که رفتن را بهترین ماندن دیدید، که رفتن، همیشه به معنای " رفتن " نیست.

در رفتن، شتابی عجیب داشتید و در ماندن، اکراهی عمیق.

گاهی مرگ، جاودانه‏ترین زیستن است! و شما، چه خوب، این راز را فهمیدید!

به راستی راز آن همه عشق چیست؟ دلیل از جان گذشتن چیست؟! جبهه با شما چه کرد؟! جنگ چه به روز دلتان آورد؟

شهدا

جبهه شما را عاشق کرد یا شما جبهه را؟

جبهه نیاز شما بود یا شما نیاز جبهه؟

 اصلا، مگر جبهه کجاست؟

 این واژه، این چهار حرف ساده، چه‏قدر وسعت دارد؟

قلمرو جبهه تا کجاست؟

 جبهه، عاشق‏پرور است، یا عاشقان جبهه می‏سازند؟

چه رازی در این کلمه نهان است که هنوز در خاطره‏های بسیاری جریان دارد، در قلب‏های بسیاری خانه دارد و هنوز نگاه‏های بسیاری را به دنبال می‏کشد!

شاید جبهه، دروازه بهشت است!...

ولی از یک چیز مطمئنم! که جبهه شهید نمی‏سازد! جبهه، همیشه شهید نمی‏سازد! جبهه باید پر از هوای شهادت باشد تا دل را هوایی کند...

جبهه باید حریم خدا باشد تا جان را عاشق کند...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۸/۱۲/۱۸
سعید

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی