قــــــاصــــــــــدکـــــــــ

رفتم که خار از پا کشم. محمل ز چشمم دور شد. یک لحظه من غافل شدم. صد سال راهم دور شد ....
پنجشنبه, ۱۶ دی ۱۳۸۹، ۰۵:۴۷ ق.ظ

روایتی از حسن رحیم پور ازغدی

اخوی یکی از دوپایت را بردار!

باید خطاب به حاکمیت، خطاب به کسانی که در نظام دارند جامعه را اداره می‏کنند و خطاب به دانشگاه و خطاب به حوزه، خطاب به نخبگان و روشنفکران، به همه آن‏ها باید این جمله را گفت که: اخوی! یکی از دو تا پایت را بردار! 

 

در عملیات بدر بچه‏های غواص با بلم از محور خودی حرکت کردند و نزدیک 30 ساعت این بچه‏ها در بلم بودند و پارو می‏زدند. صدها بلم در هر ستونی حرکت می‏کردند که از هورالهویزه گذشتند که برسند به منطقه جاده خندق، آن طرف جزایر مجنون، نزدیک سواحل دجله در عمق 40 کیلومتری خاک عراق.

شب قبل از عملیات این ستون بلمی که بچه‏های ما داشتند می‏رفتند کمین خورد و دو سه تا از قایق‏ها، بچه‏ها شهید شدند و افتادند توی آب و چون تجهیزات همراهشان بود و سنگین بودند، رفتند ته آب. در آن لحظه اتفاقی افتاد، که بعضی از این‏هایی که قایق موتوری داشتند، قایق موتوری‏هایشان را روشن کردند؛ و ما هم که در بلم بودیم طبیعتاً با بلم نمی‏شد سریع جایی رفت. بلم قدرت تحرک و مانور نداشت. من یک لحظه در ذهنم آمد که تکلیف چیست؟

غواص ها

اگر عملیات لو رفته و باید در رفت، با بلم نمی‏شود در رفت، ما باید خودمان را یک جوری به یکی از این قایق‏های موتوری برسانیم. اگر قرار است مقاومت کنیم، بعضی از این‏ها چرا روشن کردند و سر ته کردند و دارند بر می‏گردند؟ توی همین فکرها بودم که یکی از این قایق‏‏های موتوری که داشت بر می‏گشت خاموش کرد به طور اتفاقی و کنار بلم ما ایستاد. من بلند شدم که برم توی قایق موتوری. یک لحظه تردید کردم که اصلا باید رفت الان یا نباید رفت؟

خلاصه قضیه این‏طوری شد که من ایستاده بودم و یکی از پاهایم در قایق موتوری بود و یکی از پاهایم در بلم و داشتم فکر می‏کردم که بپرم توی قایق و بزنم به چاک یا برگردم توی بلم و بنشینم ببینم چه می‏شود. یکی از برادرهای ما که– چون بچه‏های غواص توی بلم بودند و لباس‏های غواصی آماده بود برای عملیات، به هر کدام از بچه‏های غواص ساعت‏هایی داده بودند که در آب کار می‏کرد و تنظیم کرده بودند که همه سر لحظه معینی وارد عمل بشوند و این لباس‏ها در بلم‏ها بود- ما دیدیم که خوب دیگر حالا که عملیات ظاهرا لو رفته، دیگر احتیاجی به این لباس‏ها هم نیست. ما هم باید بپریم توی قایق و بریم. در آن لحظه‏ای که من مردد بودم بین این دو تا انتخاب، آن برادری که توی بلم ما بود یک جمله‏ای گفت که بسیار جمله عمیقی بود، آن لحظه گفت و گذشت، اما همیشه این جمله در ذهن من ماند و تا الان.

به من گفت: اخوی! یکی از دو تا پایت را بردار!

یک پایت را در قایق گذاشتی و یک پایت را در بلم، نمی‏دانی می‏خواهی در بروی یا می‏خواهی بایستی مقاومت کنی، این‏طوری نمی‏شود ادامه داد.

گفت: اخوی! یکی از دو تا پایت را بردار!

در آن لحظه‏ای که من مردد بودم بین این دو تا انتخاب، آن برادری که توی بلم ما بود یک جمله‏ای گفت که بسیار جمله عمیقی بود، آن لحظه گفت و گذشت، اما همیشه این جمله در ذهن من ماند و تا الان.

به من گفت: اخوی! یکی از دو تا پایت را بردار!

ما هم که دیدیم اوضاع خراب شد، گفتم کی خواست برود؟ و به رو در بایستی این‏ها باز هم برگشتم توی بلم. از خجالت او برگشتم توی بلم نشستم در حالی که دلم توی قایق بود و نشستم کنار آن‏ها. این جمله همیشه در ذهن من است.

باید خطاب به حاکمیت، خطاب به کسانی که در نظام دارند جامعه را اداره می‏کنند و خطاب به دانشگاه و خطاب به حوزه، خطاب به نخبگان و روشنفکران، به همه آن‏ها باید این جمله را گفت که: اخوی! یکی از دو تا پایت را بردار!

ما دو تا قاعده تئوریک داریم، دو نوع نظام سیاسی، دو تا جامعه دو جور زندگی دو تا تمدن. یکی تمدنی که بر اساس اصالت لذت و قدرت و شهوت بنا می‏شود و یکی تمدنی که بر اساس اصالت کمال و عدالت و انسانیت بنا می‏شود. تو نمی‏توانی روش‏های او را بروی ولی به این هدف برسی. مدت زیادی هم نمی‏شود یک پایت در بلم باشد و یک پایت در قایق، چون ممکن است این‏ها از هم فاصله بگیرند کار دستت بدهند!

و بلم مقاومت، ولو بلم باشد، ماندن در آن بلم انسانی‏تر است تا رفتن به قایق موتوری که پشت به دشمن دارد.

 

راوی : استاد حسن رحیم پور ازغدی



نوشته شده توسط سعید
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

قــــــاصــــــــــدکـــــــــ

رفتم که خار از پا کشم. محمل ز چشمم دور شد. یک لحظه من غافل شدم. صد سال راهم دور شد ....

قــــــاصــــــــــدکـــــــــ

قال الله تبارک وتعالی:
من طلبنی وجدنی، ومن وجدنی عرفنی،و من عرفنی عشقنی، ومن عشقنی عشقته ومن عشقته قتلته ومن قتلته فانا دیته
قال مولانا امیر المومنین علی (ع): نسال الله منازل الشهدا
مقام معظم رهبری:امروز کار برای شهدا باید در راس امور قرار گیرد.
تمام این دو حدیث گرانبها و فرموده مقام معظم رهبری
حضرت امام خامنه ای روحی فداه کافی است برای اینکه این وبلاگ تشکیل بشه.
عبد من عبید فاطمه الزهرا(سلام الله علیها)،حقیر الشهدا ،موردانه کش آستان بی کران شهدا ، قبرستان نشین عادات سخیف
سعید
******************
چه دعایی کنمت بهتر از این
که کنار پسر فاطمه (س) هنگام اذان
سحر جمعه ای از این ایام
پشت دیوار بقیع
قامتت قد بکشد
به دورکعت نمازی که نثار حرم و گنبد برپاشده حضرت زهرا (س) بکنی

**************
تلگرام من : https://t.me/Ghasedak1318
اینستاگرام : https://www.instagram.com/daei.saeid1318
https://www.instagram.com/ghasedak__135

بایگانی
نویسندگان

روایتی از حسن رحیم پور ازغدی

پنجشنبه, ۱۶ دی ۱۳۸۹، ۰۵:۴۷ ق.ظ

اخوی یکی از دوپایت را بردار!

باید خطاب به حاکمیت، خطاب به کسانی که در نظام دارند جامعه را اداره می‏کنند و خطاب به دانشگاه و خطاب به حوزه، خطاب به نخبگان و روشنفکران، به همه آن‏ها باید این جمله را گفت که: اخوی! یکی از دو تا پایت را بردار! 

 

در عملیات بدر بچه‏های غواص با بلم از محور خودی حرکت کردند و نزدیک 30 ساعت این بچه‏ها در بلم بودند و پارو می‏زدند. صدها بلم در هر ستونی حرکت می‏کردند که از هورالهویزه گذشتند که برسند به منطقه جاده خندق، آن طرف جزایر مجنون، نزدیک سواحل دجله در عمق 40 کیلومتری خاک عراق.

شب قبل از عملیات این ستون بلمی که بچه‏های ما داشتند می‏رفتند کمین خورد و دو سه تا از قایق‏ها، بچه‏ها شهید شدند و افتادند توی آب و چون تجهیزات همراهشان بود و سنگین بودند، رفتند ته آب. در آن لحظه اتفاقی افتاد، که بعضی از این‏هایی که قایق موتوری داشتند، قایق موتوری‏هایشان را روشن کردند؛ و ما هم که در بلم بودیم طبیعتاً با بلم نمی‏شد سریع جایی رفت. بلم قدرت تحرک و مانور نداشت. من یک لحظه در ذهنم آمد که تکلیف چیست؟

غواص ها

اگر عملیات لو رفته و باید در رفت، با بلم نمی‏شود در رفت، ما باید خودمان را یک جوری به یکی از این قایق‏های موتوری برسانیم. اگر قرار است مقاومت کنیم، بعضی از این‏ها چرا روشن کردند و سر ته کردند و دارند بر می‏گردند؟ توی همین فکرها بودم که یکی از این قایق‏‏های موتوری که داشت بر می‏گشت خاموش کرد به طور اتفاقی و کنار بلم ما ایستاد. من بلند شدم که برم توی قایق موتوری. یک لحظه تردید کردم که اصلا باید رفت الان یا نباید رفت؟

خلاصه قضیه این‏طوری شد که من ایستاده بودم و یکی از پاهایم در قایق موتوری بود و یکی از پاهایم در بلم و داشتم فکر می‏کردم که بپرم توی قایق و بزنم به چاک یا برگردم توی بلم و بنشینم ببینم چه می‏شود. یکی از برادرهای ما که– چون بچه‏های غواص توی بلم بودند و لباس‏های غواصی آماده بود برای عملیات، به هر کدام از بچه‏های غواص ساعت‏هایی داده بودند که در آب کار می‏کرد و تنظیم کرده بودند که همه سر لحظه معینی وارد عمل بشوند و این لباس‏ها در بلم‏ها بود- ما دیدیم که خوب دیگر حالا که عملیات ظاهرا لو رفته، دیگر احتیاجی به این لباس‏ها هم نیست. ما هم باید بپریم توی قایق و بریم. در آن لحظه‏ای که من مردد بودم بین این دو تا انتخاب، آن برادری که توی بلم ما بود یک جمله‏ای گفت که بسیار جمله عمیقی بود، آن لحظه گفت و گذشت، اما همیشه این جمله در ذهن من ماند و تا الان.

به من گفت: اخوی! یکی از دو تا پایت را بردار!

یک پایت را در قایق گذاشتی و یک پایت را در بلم، نمی‏دانی می‏خواهی در بروی یا می‏خواهی بایستی مقاومت کنی، این‏طوری نمی‏شود ادامه داد.

گفت: اخوی! یکی از دو تا پایت را بردار!

در آن لحظه‏ای که من مردد بودم بین این دو تا انتخاب، آن برادری که توی بلم ما بود یک جمله‏ای گفت که بسیار جمله عمیقی بود، آن لحظه گفت و گذشت، اما همیشه این جمله در ذهن من ماند و تا الان.

به من گفت: اخوی! یکی از دو تا پایت را بردار!

ما هم که دیدیم اوضاع خراب شد، گفتم کی خواست برود؟ و به رو در بایستی این‏ها باز هم برگشتم توی بلم. از خجالت او برگشتم توی بلم نشستم در حالی که دلم توی قایق بود و نشستم کنار آن‏ها. این جمله همیشه در ذهن من است.

باید خطاب به حاکمیت، خطاب به کسانی که در نظام دارند جامعه را اداره می‏کنند و خطاب به دانشگاه و خطاب به حوزه، خطاب به نخبگان و روشنفکران، به همه آن‏ها باید این جمله را گفت که: اخوی! یکی از دو تا پایت را بردار!

ما دو تا قاعده تئوریک داریم، دو نوع نظام سیاسی، دو تا جامعه دو جور زندگی دو تا تمدن. یکی تمدنی که بر اساس اصالت لذت و قدرت و شهوت بنا می‏شود و یکی تمدنی که بر اساس اصالت کمال و عدالت و انسانیت بنا می‏شود. تو نمی‏توانی روش‏های او را بروی ولی به این هدف برسی. مدت زیادی هم نمی‏شود یک پایت در بلم باشد و یک پایت در قایق، چون ممکن است این‏ها از هم فاصله بگیرند کار دستت بدهند!

و بلم مقاومت، ولو بلم باشد، ماندن در آن بلم انسانی‏تر است تا رفتن به قایق موتوری که پشت به دشمن دارد.

 

راوی : استاد حسن رحیم پور ازغدی

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۹/۱۰/۱۶
سعید

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی