قــــــاصــــــــــدکـــــــــ

رفتم که خار از پا کشم. محمل ز چشمم دور شد. یک لحظه من غافل شدم. صد سال راهم دور شد ....
شنبه, ۱۰ دی ۱۳۹۰، ۰۶:۵۲ ب.ظ

خاطرات هور

من، سید و بلم


...سکان را به سمت راست کشید وبا گرفتن نی ها در دستانش ، بلم را به داخل نیزار،کشید.من نیز در ادامه، با استفاده از نی ها کمک کردم بلم تا استتار کامل به درون نی ها فرو برود.آرام به هم نگاه کردیم.گشتی های عراقی در قایقی ، از یک قدمی ما رد می شدند.

...امروز ، دومین روزی بود که راه را گم کرده ایم و در آبراه ها به دنبال نیروهای خودی می گردیم


من، سید و بلم

...سکان را به سمت راست کشید وبا گرفتن نی ها در دستانش ، بلم را به داخل نیزار،کشید.من نیز در ادامه، با استفاده از نی ها کمک کردم بلم تا استتار کامل به درون نی ها فرو برود.آرام به هم نگاه کردیم.گشتی های عراقی در قایقی ، از یک قدمی ما رد می شدند.

...امروز ، دومین روزی بود که راه را گم کرده ایم و در آبراه ها به دنبال نیروهای خودی می گردیم.

چقدر این آب راه ها به هم شبیهند.

گرسنگی امانمان را بریده است. چیزی نمانده تا خستگی از پا درمان بیاورد. از همه بد تر، اینکه با کوچکترین صدای صحبت ،یا صدای قایق موتوری ، باید با سرعت بین نی ها استتار شویم تا دیده نشویم.

تشنگی بر ما غلبه کرده بود.آب جزیره ، بوی بدی می داد و تا عمق نیم متری گرم ؛ قوطی کنسروی را که در بلم داشتیم ، با کف دست ، مسدود کردیم و تا حد ممکن در آب فرو بردیم ووقتی از آب پر شد، باز دربش رو گرفته و برای خوردن ،بالا می آوردیم. وقت خوردن، باید یک نفس می نوشیدیم ؛ نفس آخر، گر چه با اشمئزاز بود اما تشنگی را از بین برده بودیم...

سید گفت: نمازمونو بخونیم بعد...ناهار


گفتم: امروز غذای مخصوص سر آشپز...چولان با سالاد فصل.

نی های نازک را مثل موز پوست گرفتیم و نرمی وسط آن که کمی شیرین بود را با مرارت  خوردیم.


آفتاب وسط آسمون به ما می خندید...

نماز عجیبی بود توسلی به بی بی فاطمه ی زهرا (س) کردیم ...گفتم : بیا نذر کنیم تا اگه راهو پیدا کردیم،هزار تا آیت الکرسی بخونیم...

...سید گفت: ناهار چی میل دارید قربان؟؟

من، سید و بلم

گفتم : بی زحمت کوبیده با یه برگ اضافه...ببخشید ، گوجه هم بزارین.

سید گفت: نوشابه ، چی میل دارین؟ گفتم : من با لیموناد بیشتر حال می کنم...

خندیدیم . آب دهنمو قورت دادم و گفتم : ناهارو بخوریم؟

و پریدم لای نی ها داخل آب، از وسط نی ها،نی های تازه رسته ای را جدا کردم و تعدادی از آنها را به داخل بلم انداختم.

گفتم: امروز غذای مخصوص سر آشپز...چولان با سالاد فصل.

نی های نازک را مثل موز پوست گرفتیم و نرمی وسط آن که کمی شیرین بود را با مرارت  خوردیم.

آفتاب وسط آسمون به ما می خندید...



نوشته شده توسط سعید
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

قــــــاصــــــــــدکـــــــــ

رفتم که خار از پا کشم. محمل ز چشمم دور شد. یک لحظه من غافل شدم. صد سال راهم دور شد ....

قــــــاصــــــــــدکـــــــــ

قال الله تبارک وتعالی:
من طلبنی وجدنی، ومن وجدنی عرفنی،و من عرفنی عشقنی، ومن عشقنی عشقته ومن عشقته قتلته ومن قتلته فانا دیته
قال مولانا امیر المومنین علی (ع): نسال الله منازل الشهدا
مقام معظم رهبری:امروز کار برای شهدا باید در راس امور قرار گیرد.
تمام این دو حدیث گرانبها و فرموده مقام معظم رهبری
حضرت امام خامنه ای روحی فداه کافی است برای اینکه این وبلاگ تشکیل بشه.
عبد من عبید فاطمه الزهرا(سلام الله علیها)،حقیر الشهدا ،موردانه کش آستان بی کران شهدا ، قبرستان نشین عادات سخیف
سعید
******************
چه دعایی کنمت بهتر از این
که کنار پسر فاطمه (س) هنگام اذان
سحر جمعه ای از این ایام
پشت دیوار بقیع
قامتت قد بکشد
به دورکعت نمازی که نثار حرم و گنبد برپاشده حضرت زهرا (س) بکنی

**************
تلگرام من : https://t.me/Ghasedak1318
اینستاگرام : https://www.instagram.com/daei.saeid1318
https://www.instagram.com/ghasedak__135

بایگانی
نویسندگان

خاطرات هور

شنبه, ۱۰ دی ۱۳۹۰، ۰۶:۵۲ ب.ظ

من، سید و بلم


...سکان را به سمت راست کشید وبا گرفتن نی ها در دستانش ، بلم را به داخل نیزار،کشید.من نیز در ادامه، با استفاده از نی ها کمک کردم بلم تا استتار کامل به درون نی ها فرو برود.آرام به هم نگاه کردیم.گشتی های عراقی در قایقی ، از یک قدمی ما رد می شدند.

...امروز ، دومین روزی بود که راه را گم کرده ایم و در آبراه ها به دنبال نیروهای خودی می گردیم


من، سید و بلم

...سکان را به سمت راست کشید وبا گرفتن نی ها در دستانش ، بلم را به داخل نیزار،کشید.من نیز در ادامه، با استفاده از نی ها کمک کردم بلم تا استتار کامل به درون نی ها فرو برود.آرام به هم نگاه کردیم.گشتی های عراقی در قایقی ، از یک قدمی ما رد می شدند.

...امروز ، دومین روزی بود که راه را گم کرده ایم و در آبراه ها به دنبال نیروهای خودی می گردیم.

چقدر این آب راه ها به هم شبیهند.

گرسنگی امانمان را بریده است. چیزی نمانده تا خستگی از پا درمان بیاورد. از همه بد تر، اینکه با کوچکترین صدای صحبت ،یا صدای قایق موتوری ، باید با سرعت بین نی ها استتار شویم تا دیده نشویم.

تشنگی بر ما غلبه کرده بود.آب جزیره ، بوی بدی می داد و تا عمق نیم متری گرم ؛ قوطی کنسروی را که در بلم داشتیم ، با کف دست ، مسدود کردیم و تا حد ممکن در آب فرو بردیم ووقتی از آب پر شد، باز دربش رو گرفته و برای خوردن ،بالا می آوردیم. وقت خوردن، باید یک نفس می نوشیدیم ؛ نفس آخر، گر چه با اشمئزاز بود اما تشنگی را از بین برده بودیم...

سید گفت: نمازمونو بخونیم بعد...ناهار


گفتم: امروز غذای مخصوص سر آشپز...چولان با سالاد فصل.

نی های نازک را مثل موز پوست گرفتیم و نرمی وسط آن که کمی شیرین بود را با مرارت  خوردیم.


آفتاب وسط آسمون به ما می خندید...

نماز عجیبی بود توسلی به بی بی فاطمه ی زهرا (س) کردیم ...گفتم : بیا نذر کنیم تا اگه راهو پیدا کردیم،هزار تا آیت الکرسی بخونیم...

...سید گفت: ناهار چی میل دارید قربان؟؟

من، سید و بلم

گفتم : بی زحمت کوبیده با یه برگ اضافه...ببخشید ، گوجه هم بزارین.

سید گفت: نوشابه ، چی میل دارین؟ گفتم : من با لیموناد بیشتر حال می کنم...

خندیدیم . آب دهنمو قورت دادم و گفتم : ناهارو بخوریم؟

و پریدم لای نی ها داخل آب، از وسط نی ها،نی های تازه رسته ای را جدا کردم و تعدادی از آنها را به داخل بلم انداختم.

گفتم: امروز غذای مخصوص سر آشپز...چولان با سالاد فصل.

نی های نازک را مثل موز پوست گرفتیم و نرمی وسط آن که کمی شیرین بود را با مرارت  خوردیم.

آفتاب وسط آسمون به ما می خندید...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۰/۱۰/۱۰
سعید

نظرات  (۲)

سلام بابا
جواب نمیدی
لبخند نمیزنی؟
خداحافظ
دست تکان نمیدهی؟
بوسه ایی نمیفرستی؟
کاش به جای این عکس پرسنلی عکس دیگرت را قاب میگرفتم!!!!!!!!!!
یا قابل التـوبـات...
یابن الزهـــرا (س)
ما بی تو... آه ، آه ، فقط آه پشت آه
سخت است این چنین گذر روزگارها !!

دعا دعا دعا

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی