قــــــاصــــــــــدکـــــــــ

رفتم که خار از پا کشم. محمل ز چشمم دور شد. یک لحظه من غافل شدم. صد سال راهم دور شد ....
پنجشنبه, ۲۰ مهر ۱۳۹۱، ۰۸:۵۹ ق.ظ

حکایت این عکسها

حکایت این عکسها

مقاله حاطر، حکایت دلیر مردانی که مظلومانه رفتند و در محشر در جوار اربابشان آقا امام حسین(ع) سکنی گزیدند.
شهید سید صادق شفیعی

حکایت این عکسها

شهید سید صادق شفیعی فرمانده تیپ ادوات لشکر 25 کربلاعضو سپاه پاسداران شهرستان رودبار بود.

همیشه در خصوص مهم بودن لحظه شهادت برای هم رزم هایش صبحت می کرد،می گفت: آن دنیا خواهند پرسید هنگام شهادت در چه حالی بودید.

و او زمانی که وضو گرفته بود برای اقامه نماز ، خمپاره ای مقابلش به زمین می نشیند.

 او با وضو و لبخند رضایت بر لب و روز عید غدیر در جزیره مینو سال 1365 به دیدار مولایش
می شتابد.

شهید کریم میر عزیری

     محل شهادت کریم میر عزیری 1363 پاسگاه زید.   

         

حکایت این عکسها

                               

مرخصی هایش را برای ماه رمضان در نظر گرفته بود. اما 2 روز مانده به ماه رمضان سال 1363 باقامتی خونین به مهمانی خدا رفت.

شهید سید عابدین حسینی   

حکایت این عکسها

قبل از عملیات محرم آبان 1361 ستون ماشینهای تفنگ 106 در پایگاه شهید بهشتی آماده میشد برای اعزام به منطقه جدید عملیاتی که هنوز کسی نمیدانست کجاست همه آماده و سوار جیپ شده بودند که یک دفعه عابدین از ستون جدا شد رفت طرف واحد تبلیغات لشکر همه تعجب کردیم چرا و برای چه رفت خلاصه بعد از  مدتی برگشت در حالی که بچه ها به خاطر معطلی غر  میزدند علت را پرسیدن او طبق معمول با لبخند میشگی خود جواب بچه ها داد و ستون بطرف منطقه جدید حرکت کرد

در حال حر کت، ماشین ما پشت سر عابدین قرار گرفت دیدیم که پشت سپر جیپ این مطلب نوشته شده «هنگام نبرد کاسه سر خود را به خدا عاریه بده»

 بچه ها با او شوخی کردن گفتیم مگر نیسان هست که روی سپرش مطلب می نویسی تازه پشت صندلی هم نوشته بود «عقاب سپاه» حالا دیگر موضوع برای شوخی و خنده فراهم شده بود .

 عملیات محرم در منطقه عین خوش وزبیدات دهم تا شانزدهم آبان 1361با رمز یا زینب آغاز شد چند روز بعد از عملیات نا گهان خبری در خط مقدم جبهه پیچید که یکی از بچه های 106شهید شد طبق معمول همه نگران از حال دوستانشان شدند در همین زمان شهیدی را آوردند همه بچه ها دور پیکر شهید حلقه زدند تا آخرین دیدار این دنیا و وداع با شهید را داشته با شند .

 پتو را از روی صورتش کنار زدیم دیدیم عابدین عزیز از ناحیه سر مورد اثابت گلوله تانک قرار گرفته ودرست کاسه سرش جدا شده همه بلا فاصله به یا د نوشته پشت ماشینش افتادند .

 خلاصه ماه محرم و عملیاتی با رمز یازینب شهادتی حسین گونه یاد اورا برای همیشه در قلب ما جا ودانه نمود.



نوشته شده توسط سعید
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

قــــــاصــــــــــدکـــــــــ

رفتم که خار از پا کشم. محمل ز چشمم دور شد. یک لحظه من غافل شدم. صد سال راهم دور شد ....

قــــــاصــــــــــدکـــــــــ

قال الله تبارک وتعالی:
من طلبنی وجدنی، ومن وجدنی عرفنی،و من عرفنی عشقنی، ومن عشقنی عشقته ومن عشقته قتلته ومن قتلته فانا دیته
قال مولانا امیر المومنین علی (ع): نسال الله منازل الشهدا
مقام معظم رهبری:امروز کار برای شهدا باید در راس امور قرار گیرد.
تمام این دو حدیث گرانبها و فرموده مقام معظم رهبری
حضرت امام خامنه ای روحی فداه کافی است برای اینکه این وبلاگ تشکیل بشه.
عبد من عبید فاطمه الزهرا(سلام الله علیها)،حقیر الشهدا ،موردانه کش آستان بی کران شهدا ، قبرستان نشین عادات سخیف
سعید
******************
چه دعایی کنمت بهتر از این
که کنار پسر فاطمه (س) هنگام اذان
سحر جمعه ای از این ایام
پشت دیوار بقیع
قامتت قد بکشد
به دورکعت نمازی که نثار حرم و گنبد برپاشده حضرت زهرا (س) بکنی

**************
تلگرام من : https://t.me/Ghasedak1318
اینستاگرام : https://www.instagram.com/daei.saeid1318
https://www.instagram.com/ghasedak__135

بایگانی
نویسندگان

حکایت این عکسها

پنجشنبه, ۲۰ مهر ۱۳۹۱، ۰۸:۵۹ ق.ظ

حکایت این عکسها

مقاله حاطر، حکایت دلیر مردانی که مظلومانه رفتند و در محشر در جوار اربابشان آقا امام حسین(ع) سکنی گزیدند.
شهید سید صادق شفیعی

حکایت این عکسها

شهید سید صادق شفیعی فرمانده تیپ ادوات لشکر 25 کربلاعضو سپاه پاسداران شهرستان رودبار بود.

همیشه در خصوص مهم بودن لحظه شهادت برای هم رزم هایش صبحت می کرد،می گفت: آن دنیا خواهند پرسید هنگام شهادت در چه حالی بودید.

و او زمانی که وضو گرفته بود برای اقامه نماز ، خمپاره ای مقابلش به زمین می نشیند.

 او با وضو و لبخند رضایت بر لب و روز عید غدیر در جزیره مینو سال 1365 به دیدار مولایش
می شتابد.

شهید کریم میر عزیری

     محل شهادت کریم میر عزیری 1363 پاسگاه زید.   

         

حکایت این عکسها

                               

مرخصی هایش را برای ماه رمضان در نظر گرفته بود. اما 2 روز مانده به ماه رمضان سال 1363 باقامتی خونین به مهمانی خدا رفت.

شهید سید عابدین حسینی   

حکایت این عکسها

قبل از عملیات محرم آبان 1361 ستون ماشینهای تفنگ 106 در پایگاه شهید بهشتی آماده میشد برای اعزام به منطقه جدید عملیاتی که هنوز کسی نمیدانست کجاست همه آماده و سوار جیپ شده بودند که یک دفعه عابدین از ستون جدا شد رفت طرف واحد تبلیغات لشکر همه تعجب کردیم چرا و برای چه رفت خلاصه بعد از  مدتی برگشت در حالی که بچه ها به خاطر معطلی غر  میزدند علت را پرسیدن او طبق معمول با لبخند میشگی خود جواب بچه ها داد و ستون بطرف منطقه جدید حرکت کرد

در حال حر کت، ماشین ما پشت سر عابدین قرار گرفت دیدیم که پشت سپر جیپ این مطلب نوشته شده «هنگام نبرد کاسه سر خود را به خدا عاریه بده»

 بچه ها با او شوخی کردن گفتیم مگر نیسان هست که روی سپرش مطلب می نویسی تازه پشت صندلی هم نوشته بود «عقاب سپاه» حالا دیگر موضوع برای شوخی و خنده فراهم شده بود .

 عملیات محرم در منطقه عین خوش وزبیدات دهم تا شانزدهم آبان 1361با رمز یا زینب آغاز شد چند روز بعد از عملیات نا گهان خبری در خط مقدم جبهه پیچید که یکی از بچه های 106شهید شد طبق معمول همه نگران از حال دوستانشان شدند در همین زمان شهیدی را آوردند همه بچه ها دور پیکر شهید حلقه زدند تا آخرین دیدار این دنیا و وداع با شهید را داشته با شند .

 پتو را از روی صورتش کنار زدیم دیدیم عابدین عزیز از ناحیه سر مورد اثابت گلوله تانک قرار گرفته ودرست کاسه سرش جدا شده همه بلا فاصله به یا د نوشته پشت ماشینش افتادند .

 خلاصه ماه محرم و عملیاتی با رمز یازینب شهادتی حسین گونه یاد اورا برای همیشه در قلب ما جا ودانه نمود.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۰۷/۲۰
سعید

نظرات  (۲)

سلام دوست من!
از شهید و شهادت نوشتن و گفتن، توفیق بزرگی است که با الطاف الهی حاصل میشه.
خوشحالم که شامل الطاف الهی شدی.
منم توی شط خون از شهداء مینویسم، به امید این که روزی هم، شهداء اسمی از من بیارند.
حضورتون موجب شادی دل یه جامانده است.
اگه مایل به تبادل پیوند بودی خبرم کن.
در ضمن بعضی جاهای متن هاتون اشکال نوشتاری داره. مثلا تاریخ شهادت حاج همت سال 1363 نوشته شده که 1362 درسته. و ...
چه روح بزرگی داشتند...
شنیدم تحول و بزرگ شدن میتونه تو یک روز یا یک شب یا حتی یک لحظه اتفاق بیفته
یا میتونه یک عمر طول بکشه
این شهدا توی جنگ یک شبه ره صدساله رو رفتند.
خوش به حالشون

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی