قــــــاصــــــــــدکـــــــــ

رفتم که خار از پا کشم. محمل ز چشمم دور شد. یک لحظه من غافل شدم. صد سال راهم دور شد ....
پنجشنبه, ۳۱ مرداد ۱۳۹۲، ۰۵:۱۶ ق.ظ

کوتاه و مفید از سه بزرگ مرد

سمَت مهم نیست؛همه مثل همیم!

 

******

شهید مهدی باکری

با ستون پیاده بود. در دامنه ی کوه داشت پیاده می رفت.

رفتم نگه داشتم و ازش خواستم سوار ماشین شود.

گفت: «من و این بچه ها ماشین نداریم. همه مان باید با هم این سراشیبی را برویم.

اگر این ها دیر رسیدند، من هم باید دیر برسم.»

گفتم:

«آخر شما بالاخره مسئولیت دارید. بفرمایید بالا تا زودتر به محل هماهنگی برسیم.»

گفت: «نه، لازم نیست!

خدا خودش قوت می دهد و کمک می کند.»

*****
 
احمد متوسلیانپرستار به صورت رنگ پریده و لب های ترک خورده

مجروح نگاه کرد و بعد به پاهای زخمی اش.

گفت: «برادر! اجازه بدهید داروی بی هوشی تزریق کنم.

این طوری کمتر درد می کشید.»

ناله کرد.

«نه خواهر!

بی هوشم نکن!

دارویت را نگهدار برای آن هایی که زخم های عمیق تری دارند.»

*****

چهار نفر بودیم. منتظر ایستاده بودیم کنار جاده.

یک ماشین تویوتا آمد.

مهندس بود و برادرش.

آنها هم می رفتند سایت موشکی.

دو نفر جلو سوار شدند و دو نفر هم رفتیم عقب!

ده پانزده کیلومتر بعد باران گرفت.

خیس شده بودیم زیر باران.

شانس مان را لعنت می کردیم.

گفتیم: «آنها در جای گرم نشسته اند و از حال ما بی خبر.»

ماشین ایستاد.

مهندس و یکی از بچه ها پیاده شدند.

مهندس گفت: «شما بروید جلو! ما می آییم عقب.

ما تعارف کردیم.

مهندس گفت: «من از روی ساعت زمان گرفتم، الان دقیقا مسیر نصفه شده است.

حالا نوبت ماست.

(مهندس شهید حسن اقاسی زاده)


 



نوشته شده توسط سعید
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

قــــــاصــــــــــدکـــــــــ

رفتم که خار از پا کشم. محمل ز چشمم دور شد. یک لحظه من غافل شدم. صد سال راهم دور شد ....

قــــــاصــــــــــدکـــــــــ

قال الله تبارک وتعالی:
من طلبنی وجدنی، ومن وجدنی عرفنی،و من عرفنی عشقنی، ومن عشقنی عشقته ومن عشقته قتلته ومن قتلته فانا دیته
قال مولانا امیر المومنین علی (ع): نسال الله منازل الشهدا
مقام معظم رهبری:امروز کار برای شهدا باید در راس امور قرار گیرد.
تمام این دو حدیث گرانبها و فرموده مقام معظم رهبری
حضرت امام خامنه ای روحی فداه کافی است برای اینکه این وبلاگ تشکیل بشه.
عبد من عبید فاطمه الزهرا(سلام الله علیها)،حقیر الشهدا ،موردانه کش آستان بی کران شهدا ، قبرستان نشین عادات سخیف
سعید
******************
چه دعایی کنمت بهتر از این
که کنار پسر فاطمه (س) هنگام اذان
سحر جمعه ای از این ایام
پشت دیوار بقیع
قامتت قد بکشد
به دورکعت نمازی که نثار حرم و گنبد برپاشده حضرت زهرا (س) بکنی

**************
تلگرام من : https://t.me/Ghasedak1318
اینستاگرام : https://www.instagram.com/daei.saeid1318
https://www.instagram.com/ghasedak__135

بایگانی
نویسندگان

کوتاه و مفید از سه بزرگ مرد

پنجشنبه, ۳۱ مرداد ۱۳۹۲، ۰۵:۱۶ ق.ظ

سمَت مهم نیست؛همه مثل همیم!

 

******

شهید مهدی باکری

با ستون پیاده بود. در دامنه ی کوه داشت پیاده می رفت.

رفتم نگه داشتم و ازش خواستم سوار ماشین شود.

گفت: «من و این بچه ها ماشین نداریم. همه مان باید با هم این سراشیبی را برویم.

اگر این ها دیر رسیدند، من هم باید دیر برسم.»

گفتم:

«آخر شما بالاخره مسئولیت دارید. بفرمایید بالا تا زودتر به محل هماهنگی برسیم.»

گفت: «نه، لازم نیست!

خدا خودش قوت می دهد و کمک می کند.»

*****
 
احمد متوسلیانپرستار به صورت رنگ پریده و لب های ترک خورده

مجروح نگاه کرد و بعد به پاهای زخمی اش.

گفت: «برادر! اجازه بدهید داروی بی هوشی تزریق کنم.

این طوری کمتر درد می کشید.»

ناله کرد.

«نه خواهر!

بی هوشم نکن!

دارویت را نگهدار برای آن هایی که زخم های عمیق تری دارند.»

*****

چهار نفر بودیم. منتظر ایستاده بودیم کنار جاده.

یک ماشین تویوتا آمد.

مهندس بود و برادرش.

آنها هم می رفتند سایت موشکی.

دو نفر جلو سوار شدند و دو نفر هم رفتیم عقب!

ده پانزده کیلومتر بعد باران گرفت.

خیس شده بودیم زیر باران.

شانس مان را لعنت می کردیم.

گفتیم: «آنها در جای گرم نشسته اند و از حال ما بی خبر.»

ماشین ایستاد.

مهندس و یکی از بچه ها پیاده شدند.

مهندس گفت: «شما بروید جلو! ما می آییم عقب.

ما تعارف کردیم.

مهندس گفت: «من از روی ساعت زمان گرفتم، الان دقیقا مسیر نصفه شده است.

حالا نوبت ماست.

(مهندس شهید حسن اقاسی زاده)


 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۵/۳۱
سعید

نظرات  (۳)

سلام
با دغدغه نوشتی با موضوع غیرت مردان و عنوان"حیا و عفاف و غیرت از تو..." به روزم...
منتظر نظرهای ارزشمندتان...
یا زهرا س
۰۲ شهریور ۹۲ ، ۰۳:۰۰ برده ولی آزاد
فکر به اینکه

دیگران چرا از من برترند را جز در نادانی خود نمی توان جست.

سلام
آرزوی روزی خوب برای پایانی بهتر برایتان دارم

باید گرفته شود تا که قدر دانسته شود

قدر جاده هموار به چشم نابینا دانسته شود

موفق باشید همراه همیشگی
امیدوارم روزی به خود بودن افتخار شود نه دیگران شدن.
پیشاپیش ممنون از حضورتون
۳۱ مرداد ۹۲ ، ۱۸:۴۲ شقایق پنهان
میخوام یه کار ساده واسه ی اقای مهربونت انجام بدی


فقط ترک یک گناه

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی