قــــــاصــــــــــدکـــــــــ

رفتم که خار از پا کشم. محمل ز چشمم دور شد. یک لحظه من غافل شدم. صد سال راهم دور شد ....
دوشنبه, ۲۰ مرداد ۱۳۹۳، ۰۹:۰۱ ق.ظ

شهید ومترجم فرانسوی

هر روز یک قدم جلوتر


اولین بار همراه چند تن از طلبه‌های مدرسه حجتیه از طریق بسیج در گروه‌های اعزامی ثبت نام کردند تا به جبهه بروند، اما مسئولان حجتیه از حضورشان در جبهه ممانعت کردند.
هر روز یک قدم جلوتر

 حجت الاسلام معصومی در خاطرات خود روایت کرده است: یک روز از مدرسه بیرون رفت و عصری برگشت. دیدم خیلی ناراحت است و زیر لب چیزی با خودش می‌گوید؛ مثل اینکه با کسی حرفش شده بود. از کنار نگهبانی رد شد و به سمت سالن دستشویی مدرسه رفت و دست و صورتش را شست.

گفتم: کمال با کسی دعوا کردی؟

گفت: رفتم پیش آقای منتظری، اجازه خواستم که به جبهه بروم. می‌گوید: نه، من مسئول شما هستم و صلاح نیست طلاب غیر ایرانی به جبهه بروند.

بعد با ناراحتی ادامه داد: «من گوش به حرف آقای منتظری نمی‌دهم. امام(ره) فرمود هر کسی می‌تواند اسلحه به‌دست بگیرد، به جبهه برود؛ من می‌روم».

گفتم: «خوب حقیقت می‌گوید.»

گفت: « نه، من می‌روم. گوش به حرف هیچکس هم نمی‌دهم. حرف امام(ره) برای من حجت است».

....

یک احساس وظیفه در او ایجاد شده بود که حتماً در جبهه حضور پیدا کند. یک روز که با او صحبت می‌کردم، گفت: «این جنگ، فقط جنگ بین ایران و عراق نیست، این جنگ بین ایران و کفر است. فقط مخصوص ایرانی ها نیست، اگر نگذاشتند بروم، اینگونه تکلیف از من ساقط نمی‌شود. به هر طریقی که شده باید بروم».

گفتم: « خوب مسئولان اجازه نمی‌دهند که در جنگ شرکت کنی.»


اگر امام(ره) دستور بدهد که نروم، از من ساقط می‌شود


گفت: «اگر امام(ره) دستور بدهد که نروم، از من ساقط می‌شود.»

فردای آن روز، رفته بود لشگر بدر و به عنوان بسیجی، اسم نوشته بود و رفت عملیات مرصاد. هنوز یک هفته نشده بود که خبر شهادتش را آوردند. آن موقع، تقریباً بیست و چهار سال داشت.

از زمان بلوغش تا شهادت هشت ـ نه سال بیشتر عمر نکرد، ولی هرروز یک‌قدم جلوتر بود. مسیحی بود، سنی شد، و بعد شیعه مقلد امام شد و مترجم و بالاخره رزمنده.

خاطر‌نشان می‌شود «ژروم ایمانوئل کورسل» پس از آنکه در فرانسه به تشیع گروید نامش را به کمال تغییر داد و برای ادامهء تحصیل به حوزه علمیه قم رفت. او در جریان جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، به سپاه بدر پیوست. وی سرانجام در پنجم مردادماه 1367عملیات مرصاد و در سن 24 سالگی در شهر اسلام‌آباد به شهادت رسید.

یکی از دانشجوهای مقیم فرانسه می گوید: اگر کمال کورسل شهید نمی شد. امروز با یک دانشمند روبه رو بودیم . شاید یک روژه گارودی دیگر.

کتاب «چهل حدیث» و «مسأله حجاب» را به زبان فرانسه ترجمه کرد. 



نوشته شده توسط سعید
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

قــــــاصــــــــــدکـــــــــ

رفتم که خار از پا کشم. محمل ز چشمم دور شد. یک لحظه من غافل شدم. صد سال راهم دور شد ....

قــــــاصــــــــــدکـــــــــ

قال الله تبارک وتعالی:
من طلبنی وجدنی، ومن وجدنی عرفنی،و من عرفنی عشقنی، ومن عشقنی عشقته ومن عشقته قتلته ومن قتلته فانا دیته
قال مولانا امیر المومنین علی (ع): نسال الله منازل الشهدا
مقام معظم رهبری:امروز کار برای شهدا باید در راس امور قرار گیرد.
تمام این دو حدیث گرانبها و فرموده مقام معظم رهبری
حضرت امام خامنه ای روحی فداه کافی است برای اینکه این وبلاگ تشکیل بشه.
عبد من عبید فاطمه الزهرا(سلام الله علیها)،حقیر الشهدا ،موردانه کش آستان بی کران شهدا ، قبرستان نشین عادات سخیف
سعید
******************
چه دعایی کنمت بهتر از این
که کنار پسر فاطمه (س) هنگام اذان
سحر جمعه ای از این ایام
پشت دیوار بقیع
قامتت قد بکشد
به دورکعت نمازی که نثار حرم و گنبد برپاشده حضرت زهرا (س) بکنی

**************
تلگرام من : https://t.me/Ghasedak1318
اینستاگرام : https://www.instagram.com/daei.saeid1318
https://www.instagram.com/ghasedak__135

بایگانی
نویسندگان

شهید ومترجم فرانسوی

دوشنبه, ۲۰ مرداد ۱۳۹۳، ۰۹:۰۱ ق.ظ

هر روز یک قدم جلوتر


اولین بار همراه چند تن از طلبه‌های مدرسه حجتیه از طریق بسیج در گروه‌های اعزامی ثبت نام کردند تا به جبهه بروند، اما مسئولان حجتیه از حضورشان در جبهه ممانعت کردند.
هر روز یک قدم جلوتر

 حجت الاسلام معصومی در خاطرات خود روایت کرده است: یک روز از مدرسه بیرون رفت و عصری برگشت. دیدم خیلی ناراحت است و زیر لب چیزی با خودش می‌گوید؛ مثل اینکه با کسی حرفش شده بود. از کنار نگهبانی رد شد و به سمت سالن دستشویی مدرسه رفت و دست و صورتش را شست.

گفتم: کمال با کسی دعوا کردی؟

گفت: رفتم پیش آقای منتظری، اجازه خواستم که به جبهه بروم. می‌گوید: نه، من مسئول شما هستم و صلاح نیست طلاب غیر ایرانی به جبهه بروند.

بعد با ناراحتی ادامه داد: «من گوش به حرف آقای منتظری نمی‌دهم. امام(ره) فرمود هر کسی می‌تواند اسلحه به‌دست بگیرد، به جبهه برود؛ من می‌روم».

گفتم: «خوب حقیقت می‌گوید.»

گفت: « نه، من می‌روم. گوش به حرف هیچکس هم نمی‌دهم. حرف امام(ره) برای من حجت است».

....

یک احساس وظیفه در او ایجاد شده بود که حتماً در جبهه حضور پیدا کند. یک روز که با او صحبت می‌کردم، گفت: «این جنگ، فقط جنگ بین ایران و عراق نیست، این جنگ بین ایران و کفر است. فقط مخصوص ایرانی ها نیست، اگر نگذاشتند بروم، اینگونه تکلیف از من ساقط نمی‌شود. به هر طریقی که شده باید بروم».

گفتم: « خوب مسئولان اجازه نمی‌دهند که در جنگ شرکت کنی.»


اگر امام(ره) دستور بدهد که نروم، از من ساقط می‌شود


گفت: «اگر امام(ره) دستور بدهد که نروم، از من ساقط می‌شود.»

فردای آن روز، رفته بود لشگر بدر و به عنوان بسیجی، اسم نوشته بود و رفت عملیات مرصاد. هنوز یک هفته نشده بود که خبر شهادتش را آوردند. آن موقع، تقریباً بیست و چهار سال داشت.

از زمان بلوغش تا شهادت هشت ـ نه سال بیشتر عمر نکرد، ولی هرروز یک‌قدم جلوتر بود. مسیحی بود، سنی شد، و بعد شیعه مقلد امام شد و مترجم و بالاخره رزمنده.

خاطر‌نشان می‌شود «ژروم ایمانوئل کورسل» پس از آنکه در فرانسه به تشیع گروید نامش را به کمال تغییر داد و برای ادامهء تحصیل به حوزه علمیه قم رفت. او در جریان جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، به سپاه بدر پیوست. وی سرانجام در پنجم مردادماه 1367عملیات مرصاد و در سن 24 سالگی در شهر اسلام‌آباد به شهادت رسید.

یکی از دانشجوهای مقیم فرانسه می گوید: اگر کمال کورسل شهید نمی شد. امروز با یک دانشمند روبه رو بودیم . شاید یک روژه گارودی دیگر.

کتاب «چهل حدیث» و «مسأله حجاب» را به زبان فرانسه ترجمه کرد. 

نظرات  (۱)

۳۱ شهریور ۹۳ ، ۱۸:۱۷ مدافعان حرم
پایگاه رسمی مدافعان حرم http://www.modafeon.blogfa.com
با درج لینک یا بنر در وبگاه خود ما را یاری نمائید
یاعلی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی