قــــــاصــــــــــدکـــــــــ

رفتم که خار از پا کشم. محمل ز چشمم دور شد. یک لحظه من غافل شدم. صد سال راهم دور شد ....

قــــــاصــــــــــدکـــــــــ

قال الله تبارک وتعالی:
من طلبنی وجدنی، ومن وجدنی عرفنی،و من عرفنی عشقنی، ومن عشقنی عشقته ومن عشقته قتلته ومن قتلته فانا دیته
قال مولانا امیر المومنین علی (ع): نسال الله منازل الشهدا
مقام معظم رهبری:امروز کار برای شهدا باید در راس امور قرار گیرد.
تمام این دو حدیث گرانبها و فرموده مقام معظم رهبری
حضرت امام خامنه ای روحی فداه کافی است برای اینکه این وبلاگ تشکیل بشه.
عبد من عبید فاطمه الزهرا(سلام الله علیها)،حقیر الشهدا ،موردانه کش آستان بی کران شهدا ، قبرستان نشین عادات سخیف
سعید
******************
چه دعایی کنمت بهتر از این
که کنار پسر فاطمه (س) هنگام اذان
سحر جمعه ای از این ایام
پشت دیوار بقیع
قامتت قد بکشد
به دورکعت نمازی که نثار حرم و گنبد برپاشده حضرت زهرا (س) بکنی

**************
تلگرام من : https://t.me/Ghasedak1318
اینستاگرام : https://www.instagram.com/daei.saeid1318
https://www.instagram.com/ghasedak__135

بایگانی
نویسندگان

۵ مطلب در مرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

نامه‌ای برای دخترم


چند مدتی است رسانه ها از ایراد جمله ای توسط شخصی صحبت میکنند که :
بعضی‌ها  موقع‌ها  در کوچه‌های روستاهایشان می‌گشتند، ولی الآن آمده‌اند و انقلابی شده‌اند.
کم و کیف و چند و چون و تحلیلی بر این گفته ندارم که هر موضوعی ممکنه از شرط انصاف خارج بشه، اما در این مجال از روستا زاده ای حکایت میکنیم که مظلومیتش در دوران حضورش در دفاع مقدس
زبان زد است


1612339703308690572.jpg

مهدی فرودی روستازاده‌ای بود که دست روزگار او را از فردوس به مشهد کشانده بود و در همین شهر بود که خداخواهی و خداطلبی را تمرین کرد تا به مقام قرب الهی رسید. آقا مهدی که دوران مبارزه با رژیم ستم‌شاهی را درک کرده بود و زخم شکنجه‌های ساواک را بر بدن داشت، با پیروزی انقلاب و تاسیس سپاه پاسداران به عضویت این نهاد مقدس درآمد و تا آنگاه که حضرت امام خمینی(ره) فعالیت سیاسی را برای نیروهای نظامی منع کرد، در سپاه ماند.

بعد از آن به خدمت صدا و سیما مشغول شد و بارها و بارها به جبهه رفت و مجروح شد تا آنکه در سحرگاه پنجم دی١٣٦٥ به آسمان پرواز کرد. او که از لطافت روح و قریحه نویسندگی سرشار بود، نامه‌ای برای آسیه فرزند خردسالش نوشته است که بعد از قریب به ٣٠سال بوی تازگی می‌دهد:

«... و تو شاهد باش، شاهد عصر خویش که پدرت و دوستان پدرت در خون خویش غلطیدند تا تو و همه فرزندان آینده اسلام، بر صراط حق بمانید. ما با کاروانی که قافله‌سالار آن سیدوسرور ما بود، نایب مولایمان امام زمان(عج) بود، حرکت کردیم، اندکی را با کاروان آمدیم و کاروان هنوز در گذر است. آری فرزندم تو و همه دوستانت مثل پدرت و دوستانش به کاروان بپیوندید و رهسپار وادی عشق شوید که خبر دنیا و آخرت و کمال انسانیت را جز این طریقی نیست.


تو که بزرگ شدی خودت خواهی خواند و به این خواهی رسید که دنیا با همه بزرگی و وسعت آن، بسیار حقیر و تنگ و کوچک است و زایل‌شدنی و رفتنی.آدمی هرچه به آن روی آورد تشنه‌تر می‌شود و از کمال انسانی دورتر.


می‌دانم که تو را هنوز امکان خواندن این سطور نیست، لیکن برایت خواهند خواند و تو که بزرگ شدی خودت خواهی خواند و به این خواهی رسید که دنیا با همه بزرگی و وسعت آن، بسیار حقیر و تنگ و کوچک است و زایل‌شدنی و رفتنی.آدمی هرچه به آن روی آورد تشنه‌تر می‌شود و از کمال انسانی دورتر.

هیچ‌وقت باور نکن که می‌شود هم خوب دنیاداری کرد و هم خوب دین‌داری. هم با یاد مستضعفان و محرومان بود و هم در کمال عیش و نوش و عشرت به سر کرد که پدرت هم این را باور نکرد؛ لذا از مال دنیا فقط کتاب‌هایش را برای تو به ارث گذاشت که به‌جای حریص‌بودن به دنیا، به علم و دانش حریص باشی و این را هم توجه داشته باش که علم بدون تزکیه و تقوا، نداشتنش بهتر است. علم آن است که انسان را بسازد و غرور انسان را بریزد و او را خاکی کند.

و تو... اگر دوباره کسی پرسید که پدرت تو را دوست نداشته که به جبهه رفته، با شجاعت و ایمان جواب بده که این‌طور نیست، پدرم چون مرا دوست داشت و دوستی ما را در طول خدا و رسولش می‌دید، به جبهه رفت تا ایمان و باور ما استوار بماند، به جبهه رفت تا به تکلیف خود عمل کند و به ما بیاموز که مقلد است و ما هم مقلد باشیم


هیچ‌وقت باور نکن که می‌شود هم خوب دنیاداری کرد و هم خوب دین‌داری. هم با یاد مستضعفان و محرومان بود و هم در کمال عیش و نوش و عشرت به سر کرد که پدرت هم این را باور نکرد


6330886493479882176.jpg

به هر صورت الان که دارم این چند سطر را می‌نویسم در زیر نخلستان‌های زیبای کنار اروند رود هستم و سنگرهای دشمن را در آن سوی رود به تماشا نشسته‌ام اگر خدا توفیق داد و ظرفیت و لیاقت شهادت داشتم، هیچ‌وقت اندوهگین مباش و بدان که دیر یا زود همه ما در قیامت همدیگر را ملاقات خواهیم کرد و من زودتر می‌روم و اگر آدم‌های خوبی بودیم و کارهایم مثبت و برای خدا بود به بهشت وگرنه...

درست را خوب بخوان، کمک مادرت کن، حجابت را رعایت کن تا ان‌شاءا... در آینده مادری باشی که علی‌اکبر و علی‌اصغرها را در دامان خود بپرورانی....
حمیدرضا صدوقی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۴ ، ۰۹:۵۴
سعید

فراموش نشدنی رهبر انقلاب


 این نامه‌ها که از کانون جنگ و از دل حادثه نوشته شده است با همه کوتاهی علاوه‌بر آنکه مشام ما را با عطر دل‌انگیز آن روزها می‌نوازد، بیانگر روح بلند و خداییِ صاحبان آن است. شاید شما نیز نگاهبان چنین گوهرهای ارزشمندی باشید.


بسیاری از نامه‌هایی که فرماندهان و رزمندگان دوران دفاع مقدس نوشته‌اند سندهای معتبری است که

ShRostami.jpg

بدون آنکه جمع‌آوری شوند در صندوقچه خانه‌های هم‌رزمان و خانواده‌ها در بند شده و گردوغبار فراموشی احاطه‌شان کرده است.

این نامه‌ها که از کانون جنگ و از دل حادثه نوشته شده است با همه کوتاهی علاوه‌بر آنکه مشام ما را با عطر دل‌انگیز آن روزها می‌نوازد، بیانگر روح بلند و خداییِ صاحبان آن است. شاید شما نیز نگاهبان چنین گوهرهای ارزشمندی باشید. حیف است دیگرانی را از خط معنوی آن بی‌بهره سازید.

نامه «محمد بابارستمی» هم‌رزم راستین چمران و از مدافعان سوسنگرد، یکی از همان دست نامه‌هایی است که تاریخ دفاع مظلومانه‌مان را روایت می‌کند:


خدمت همگی شما دلباختگان راه حسین عزیز عرض کنم که گاهی در داخل این صداها صدای دیگری هم به گوش می‌رسد که می‌فرماید: «هرکه دارد هوس کربلا بسم‌ا...»


انا لله و انا الیه راجعون 

بدین‌وسیله به‌عنوان عرض ادب چند کلمه به حضور همگی شهید پروران راه حسین می‌رسانم، برادران و خواهران مسئول و قهرمان‌پرور ایران، اکنون که این نامه را می‌نویسیم ساعت ٦ صبح روز تاسوعای آقا امام حسین(ع) است؛ روزی است که خون بر شمشیر پیروز می‌شود. 

اکنون به طرف سوسنگرد عازم هستیم و برادران با همدیگر خداحافظی می‌کنند. مأموریت داریم که شهر سوسنگرد را از دست دشمن اسلام و قرآن یعنی بعثی‌های عراق آزاد نماییم. ناگفته نماند هرچه برادران نزدیک می‌شوند آتش توپخانه و پیاده‌روی سرشان شدیدتر می‌شود. آتش به حدی شدید شده که گویا این دشت پر از تنور و کوره است؛ ولی هیچ تأثیری در حرکت برادران ندارد و همگی با تجهیزات کامل در حال پیشروی هستند.

35627852_27533151aeefe.jpg

آن‌قدر صدا در این دشت پیچیده است که گوش‌ها قادر به دریافت هیچ پیامی نیست؛ ولی این موضوع را هم خدمت همگی شما دلباختگان راه حسین عزیز عرض کنم که گاهی در داخل این صداها صدای دیگری هم به گوش می‌رسد که می‌فرماید: «هرکه دارد هوس کربلا بسم‌ا...»

برای همگی ما یقین شده است که خود آقا امام زمان (عج) فرماندهی را در اختیار دارد. از زمین و آسمان گلوله می‌بارد ولی زمزمه برادران یکسر «ا... اکبر، خمینی رهبر» است. امام تا آخرین لحظه زندگی رهبر ماست و این لحظه از بهترین لحظات عمر ماست چراکه روز تاسوعای حسینی است.

فرمانده، حضرت مهدی(عج) و رهبر، امام خمینی(ره) است. من از این گوشه کربلا خداحافظی می‌کنم. ما پیروز هستیم و امیدوارم از دعا فراموش نفرمایید و اینکه برادران عزیز و خواهران گرامی، شما خود شاهد بودید که پاسدار در دنیا هیچ‌چیز ندارد تا هدیه کند مگر خون خود را و امیدوارم که هدیه ناقابل ما را در راه خدا بپذیرید.
والسلام علیکم و رحمه‌ا... برادر کوچک شما، رستمی ١٢/٨/١٣٥٩

******************

محمد بابارستمی فرمانده عملیات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی خراسان در هجدهم دی ١٣٥٩ به شهادت رسید. او که فرماندهی پاسداران خراسان را در غائله گنبد و کردستان برعهده داشت، از هم‌رزمان شهید چمران نیزبود. 

مقام معظم رهبری در بیان خاطراتشان از روزهای سخت و سرنوشت‌ساز آزادی سوسنگرد، از محمد بابارستمی به‌عنوان چهره فراموش‌نشدنی یاد می‌کنند. ایشان می‌فرمایند: «مرحوم چمران و آقای غرضی رفته بودند منطقه را از نزدیکی بازدید کنند.

ما هم رفتیم ستاد لشکر ٩٢... مشکل عمده ما نیرو بود. لشکرهایمان محدود بود. به‌قول لشکرهای منها بودند... هم تجهیزات کم داشت و هم نیرو. تجهیزات را می‌شد فراهم کرد اما نیرو را نه. گفتیم گروه رزمی١٤٨ بیاید به کمکِ گروهانی از تیپ٢ لشکر٩٢. این لشکر در آنجا مواضعی و خطوطی داشت که جایز نبود رهایش کند. اما یک گروهان را می‌توانست رها کند.


پسر بسیار خوبی بود و جزو چهره‌های فراموش‌نشدنی.از خصوصیات این جوان این بود که خیلی راحت با ارتشی‌ها برخورد و کار می‌کرد. او زبان آن‌ها را می‌فهمید و آن‌ها هم زبان او را. ارتشی‌ها هم خیلی دوستش داشتند.


گفتیم آن گروهان با گروه ١٤٨مرکز خراسان بیایند محور حمیدیه‌سوسنگرد تا خط تماس را طی کنند و آنجا مستقر شوند. بعد تیپ لشکر ٩٢ که قبلاً در دزفول بود و حالا مأمور شده بود به اهواز بیاید، از خط عبور کند. یعنی بیاید و از لابه‌لای این‌ها حمله کند.

بنابراین تنها نیروی حمله‌ورمان تیپ لشکر ٩٢ بود. تیپ خوبی بود و فرمانده خوبی هم داشت...  مثلاً یک گردان ارتش صد نفر نیرو از سپاه را بگیرد... فرمانده سپاه جوانی به نام رستمی و اهل سبزوار بود و شهید شد. پسر بسیار خوبی بود و جزو چهره‌های فراموش‌نشدنی.

20120423122013723_4-5.jpg

از خصوصیات این جوان این بود که خیلی راحت با ارتشی‌ها برخورد و کار می‌کرد. او زبان آن‌ها را می‌فهمید و آن‌ها هم زبان او را. ارتشی‌ها هم خیلی دوستش داشتند.

تعدادی از نیروهای نامنظم هم در مشت چمران بود و قرار بود جلوتر از همه بروند و خط‌شکن‌های اول باشند. تعدادشان زیاد نبود، اما کارایی چمران می‌توانست کارایی زیادی به آن‌ها بدهد. این ترتیبی بود که ما دادیم و خیالمان هم راحت شد.
حمیدرضا صدوقی 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۴ ، ۱۱:۲۱
سعید

خبر شناسایی شهید مفقودالاثر به مادر شهید


شهید گمنامی که بعد از دوسال شناسایی شده و خبر دادن شاسایی شهید به مادر شهید

ان شالله که هیچ مادر چشم انتظار نمونه



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۴ ، ۱۳:۴۷
سعید

یادی از شیر بچه مظلوم خطه خورشید 

شهید محمد فرومندی


گفتم: «برادر محمد یادتون هست روزی که دکتر معمار پانسمان زخمتون رو عوض می‌کرد. ما داشتیم گریه می‌کردیم؛ اما شما خیلی عادی نگاهمون می‌کردی و حرف می‌زدی تا آخرش حتی یه آخ هم نگفتی!»


0119102051-news-thumb1.jpg

به گمانم سال ٦٢ بود که مجروح شده بود. آورده بودنش سبزوار تا خانواده‌اش به او رسیدگی بیشتری کنند. چند ساعتی بیشتر نمی‌شد که از منطقه جنگی آمده بودم که این خبر را فهمیدم.

همان‌جا با حسین محمدیان- که بعدها به شهادت رسید- بدون معطلی رفتیم عیادتش.
خانه‌اش پر از جمعیت بود. معلوم بود همه مردم خبر آمدنش را شنیده‌اند. محمد که وسط هال دراز کشیده بود تا چشمش به ما دو نفر افتاد به خودش تکانی داد و خواست بنشیند که نگذاشتیم بعد از حال و احوال و روبوسی گرم و گیرا، کنارش نشستیم.

خیلی از آن‌هایی را که برای ملاقاتش آمده بودند، می‌شناختیم، همان‌هایی بودند که بی‌مهری‌های زیادی در حقش کرده بودند. حالا با دسته گل و شیرینی آمده بودند سرسلامتی، نمی‌دانم شاید هم دلجویی و معذرت‌خواهی، هنوز سر صحبتمان با محمد باز نشده بود که یکی گفت: آقای دکتر معمار تشریف آوردند. لطفا اتاق را خالی کنید. دکتر معمار، جراح عمومی بود که برای تعویض پانسمانش آمده بود. ما هم مثل بقیه بلندشدیم تا به اتاق دیگر برویم که گفت: «شماها بمونین.»


خیلی از آن‌هایی را که برای ملاقاتش آمده بودند، می‌شناختیم، همان‌هایی بودند که بی‌مهری‌های زیادی در حقش کرده بودند. حالا با دسته گل و شیرینی آمده بودند سرسلامتی، نمی‌دانم شاید هم دلجویی و معذرت‌خواهی


وقتی اتاق خلوت شد دکتر دست‌به‌کار تعویض پانسمان شد. تا روی زخم را باز کرد یک‌هو تکانی خوردم. ترکش خمپاره حفره‌ای توی کمرش ایجاد کرده بود که دل آدم از دیدن آن صحنه ریش می‌شد. هم من و هم حسین از دیدن آن زخم عمیق کم آوردیم و هر دو بدون اختیار زدیم زیر گریه... آخر با همه وجود دوستش داشتیم و نمی‌توانستیم او را در آن حال ببینیم. برخلاف حس‌وحالی که ما دو نفر داشتیم. دکتر معمار با خونسردی هرچه تمام‌تر، پنبه‌های آغشته به مواد ضدعفونی را با قیچی داخل زخم فرو می‌کرد و به‌آرامی دور می‌داد تا همه جوانب زخم را ضدعفونی کند.

mohamad foromandi.jpg

بی‌خیال‌تر و آرام‌تر از دکتر خود محمد بود که حتی چشم‌هایش را هم نبسته بود چه رسد به آنکه بخواهد فشار دندان‌هایش به هم، درد را در وجودش مهار کند. همان کاری که اکثر ما موقع درد می‌کنیم! محمد گویی در عالم دیگری بود و اصلا درد را احساس نمی‌کرد.

عملیات طاقت‌فرسای ضدعفونی و پانسمان زخم که تمام شد، دکتر معمار رفت و باز اتاق شلوغ شد؛ اما این‌بار شلوغ‌تر از قبل. دیگر صلاح نبود بیشتر بمانیم یا بخواهیم نعمت دیدار او را از دیگران سلب کنیم.

از این موضوع مدتی گذشت تا اینکه قرار شد باهم برویم اهواز، در قطار فرصت خوبی بود تا از هر دری صحبت کنیم. یادم آمد از آن مجروحیت و تحمل زیادش بپرسم. گفتم: «برادر محمد یادتون هست روزی که دکتر معمار پانسمان زخمتون رو عوض می‌کرد. ما داشتیم گریه می‌کردیم؛ اما شما خیلی عادی نگاهمون می‌کردی و حرف می‌زدی تا آخرش حتی یه آخ هم نگفتی!»

محمد با حالت لبخند حرفی زد که یادگاری خوبی شد. گفت: «وقتی بدنی برای خدا جراحت بردارد، تحملش رو هم خدا می‌ده، اصلا زخم و مجروحیت برای خدا که درد نداره، داره؟»

shahid-foromandi-300x160.jpg

من که مانده بودم چه جوابی بدهم، فقط گفتم: «آره همین‌طوره، این تحمل کردن‌ها هم کار خداست...» همین جملات کوتاه بود تا برای چندمین بار بفهمم که او حرفش با عملش یکی است.

سردار شهید محمد فرومندی جانشین لشکر٥ نصر خراسان در عملیات کربلای٥ به آرامش ابدی رسید.
حمیدرضا صدوقی 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۴ ، ۰۹:۱۵
سعید

کوهساری از مشهد در کربلا

 


یکی از مدافعان ایرانی حریم اهل‌بیت (ع) در عراق شهید شد.

کوهساری از مشهد در کربلا

 بسیجی مشهدی که به‌صورت داوطلبانه راهی عراق شده بود تا در کنار ارتش و نیروهای داوطلب مردمی عراق، در عملیات آزادسازی شهر الرمادی علیه مزدوران سعودی و پیروان اسلام آمریکایی حضورداشته باشد، روز جمعه 26 تیرماه، در منطقه عملیاتی «فلوجه»(محور صقلاویه) بال در بال ملائک گشود.
یکشنبه چهارم مردادماه شهید «جواد کوهساری» از اهالی شهر مشهد که 29 سال سن داشت، در شهر مشهد تشییع شد.

 

هنوز هفت روز نشده

تقدیم به آن‌که همه مقدمات برای ازدواجش فراهم بود، اما به همه‌چیز پشت پا زد و هنوز هفت روز نشده بود که به‌افتخار دفاع از حریم اهل‌بیت (علیهم‌السلام) رسیده بود که به‌افتخار شهادت هم نائل شد. شهید جواد کوهساری که یکشنبه پیکر پاکش در مشهد تشییع شد نیز از شهدای مدافع حرم آل الله (علیهم‌السلام) بود. آنچه باعث شد این نوشته را به رشته تحریر دربیاورم این بود که به نظرم حق شهدای مدافع حرم اهل‌بیت به‌خوبی ادانشده، چه این‌که به تعبیر رهبر انقلاب این شهدا دو اجر دارند؛ هم اجر شهادت و هم اجر مهاجرت برای جهاد.

هنوز برایشان زود است!

این‌که حقشان ادانشده، به خاطر این است که درک و تحلیل درستی از عظمت کارشان تصویر نکرده‌ایم. حضور شهدای مدافع حرم در سوریه و عراق را باید در دو بعد اعتقادی و سیاسی تفسیر کرد. به لحاظ اعتقادی حفظ حرمت و موجودیت حرم‌های اهل‌بیت را مدیون این بزرگواران هستیم، چه این‌که رهبر معظم انقلاب اخیراً در دیدار با خانواده یکی از این شهدا فرمودند: «اگر این شهدا نبودند اثری از حرم اهل‌بیت (ع) نبود.» حضور این شهدا هم قطعاً با همین نیت بوده است. خاطرم هست چندی پیش در جمع دوستان بودیم که یکی از بچه‌ها گفت اگر به کربلا حمله کنند...؟! هنوز حرفش تمام نشده بود که جواد با تعصبی خاص و با همان لهجه شیرین مشهدی‌اش گفت: «هنوز برایشان زود است که به حریم امام حسین (علیه‌السلام) نزدیک بشوند.»

اگر شهدای دفاع مقدس با شتافتن به مرزهای غربی و جنوبی، امنیت مرزهای ما را تأمین کردند، این شهدا با پیش بردن عمق استراتژیک جمهوری اسلامی (در وجه سخت و نظامی‌اش) امنیت ایران را کیلومترها آن‌طرف‌تر از مرزهای ایران برقرار کردند

عین منافع ملی

این حضور اما وجه سیاسی هم دارد؛ اگر شهدای دفاع مقدس با شتافتن به مرزهای غربی و جنوبی، امنیت مرزهای ما را تأمین کردند، این شهدا با پیش بردن عمق استراتژیک جمهوری اسلامی (در وجه سخت و نظامی‌اش) امنیت ایران را کیلومترها آن‌طرف‌تر از مرزهای ایران برقرار کردند. به همین دلیل بود که چندی پیش مقتدای همه این شهدا، جانباز دلاور و شهید زنده اسلام، سردار سلیمانی تأکید کرد مبارزه با داعش عین منافع ملی است.

کوهساری از مشهد در کربلا

قدرت هفتم جهان

این سخن با توجه به تهدیدهای مکرر گروه‌های تروریستی علیه کشورم آن‌که بارها گفته‌اند، هدف اصلی ما ایران است، بیشتر لمس می‌شود. (همین‌جا این پرانتز را باید باز کرد و به مظلومیت مضاعف شهدای افغانی مدافع حرم پرداخت، این مظلومیت هم در رسانه‌هاست) خلاصه این‌که اگر اقتدار نظام جمهوری اسلامی روزبه‌روز بیشتر می‌شود و اگر شش قدرت هسته‌ای جهان مجبور می‌شوند قدرت هفتمی در کنار خود تحمل کنند و آن را به رسمیت بشناسند، بخش زیادی از آن مدیون مجاهدت کسانی است که قدرت منطقه‌ای ایران را نقطه کانونی التهابات دنیا، یعنی خاورمیانه افزایش دادند.

لحظه دیدار آخر

هیچ‌وقت یادم نمی‌رود لحظه‌ای که برای آخرین بار جواد را دیدم، همین شب‌های قدر بود، دم درِ هیئت نشسته بود، گفتم جواد جان چرا دم در نشسته‌ای؟ با همان لهجه شیرین مشهدی‌اش گفت: «همین‌جا خوب است، تو برو داخل داداش!» انگار با اخلاص‌ها همیشه دم در می‌نشینند.

به قول شاعر: ما سینه زدیم، بی‌صدا باریدند/از هر چه کم دم زدیم، آن‌ها دیدند/ما مدعیان صف اول بودیم/از آخر مجلس شهدا را چیدند...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مرداد ۹۴ ، ۱۴:۰۰
سعید