قــــــاصــــــــــدکـــــــــ

رفتم که خار از پا کشم. محمل ز چشمم دور شد. یک لحظه من غافل شدم. صد سال راهم دور شد ....
چهارشنبه, ۳ دی ۱۳۹۳، ۰۹:۵۵ ق.ظ

بوی کباب جنگی

 بوی کباب جنگی


 شرمنده گذاشتن این پست و عکسم ... ولی بعضی ها باید ببینند شاید بفهمند . 

من جمله خودم


092

 

عملیات کربلای ۵ بود.
شب دوم قرار گذاشتیم با گردان عمار برویم جلو. قبلاً گردان مالک رفته بود.
 
بچه ها توی محاصره اکثراً شهید شدند. من و حاج محسن از قرارگاه تاکتیکی به سمت سه راه شهادت که به شوخی سه راه مرگ می گفتیم پیاده به راه افتادیم.
 
شاید، با سه راه ۲۰۰ الی ۳۰۰ متر فاصله داشتیم که بوی خوشایندی به مشاممان خورد.
 
بی اختیار گفتم: «چه چیز مشتی؟»
 
بعضی اوقات بچه های تدارکات همت می کردن و ظرف های غذا را داخل برانکارد می گذاشتند و دوان دوان به خط مقدم می آوردند و وقتی ما توی سنگر می رسیدیم غذا هنوز گرم گرم بود.
 
توی راه با حاج محسن دین شعاری کلی به خودمون وعده دادیم که الآن می رسیم به سه راهی محسن سوتی.
از بس حاج محسن سر آن سه راهی داد زده بود تا گردان جابه جا کند، دیگر صدایش در نمی آمد و سوت می زد.
به همین خاطر آن مکان معروف به سه راهی محسن سوتی شد.
 
محسن گفت:
 
«آخ جون این جا چه بوی کبابی راه انداختن، دست این تدارکات چی را باید ماچ کرد.»
 
جون تو، دو پرسش را می گیرم تا قبل از کار یه شکم سیر بخوریم. گیج بوی کباب به سه راهی شهادت رسیدیم.
 
یک خمپاره ۱۲۰ وسط یک تویوتای پر از نیرو فرود آمده بود و بوی گوشت کباب شده فضا را آکنده بود.
 
هنوز آتش روشن بود. بوی کباب شدن آن ها ما را از ۲۰۰ متری به آن جا کشاند.
 
ما چه نقشه هایی می کشیدیم.
 
در حالی که بچه ها این جا در آتش… بعدها حاج محسن گفت : بعد از آن «واقعاً از کباب بدم آمد».
 
 
راوی: مرتضی شادکام


نوشته شده توسط سعید
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

قــــــاصــــــــــدکـــــــــ

رفتم که خار از پا کشم. محمل ز چشمم دور شد. یک لحظه من غافل شدم. صد سال راهم دور شد ....

قــــــاصــــــــــدکـــــــــ

قال الله تبارک وتعالی:
من طلبنی وجدنی، ومن وجدنی عرفنی،و من عرفنی عشقنی، ومن عشقنی عشقته ومن عشقته قتلته ومن قتلته فانا دیته
قال مولانا امیر المومنین علی (ع): نسال الله منازل الشهدا
مقام معظم رهبری:امروز کار برای شهدا باید در راس امور قرار گیرد.
تمام این دو حدیث گرانبها و فرموده مقام معظم رهبری
حضرت امام خامنه ای روحی فداه کافی است برای اینکه این وبلاگ تشکیل بشه.
عبد من عبید فاطمه الزهرا(سلام الله علیها)،حقیر الشهدا ،موردانه کش آستان بی کران شهدا ، قبرستان نشین عادات سخیف
سعید
******************
چه دعایی کنمت بهتر از این
که کنار پسر فاطمه (س) هنگام اذان
سحر جمعه ای از این ایام
پشت دیوار بقیع
قامتت قد بکشد
به دورکعت نمازی که نثار حرم و گنبد برپاشده حضرت زهرا (س) بکنی

**************
تلگرام من : https://t.me/Ghasedak1318
اینستاگرام : https://www.instagram.com/daei.saeid1318
https://www.instagram.com/ghasedak__135

بایگانی
نویسندگان

بوی کباب جنگی

چهارشنبه, ۳ دی ۱۳۹۳، ۰۹:۵۵ ق.ظ

 بوی کباب جنگی


 شرمنده گذاشتن این پست و عکسم ... ولی بعضی ها باید ببینند شاید بفهمند . 

من جمله خودم


092

 

عملیات کربلای ۵ بود.
شب دوم قرار گذاشتیم با گردان عمار برویم جلو. قبلاً گردان مالک رفته بود.
 
بچه ها توی محاصره اکثراً شهید شدند. من و حاج محسن از قرارگاه تاکتیکی به سمت سه راه شهادت که به شوخی سه راه مرگ می گفتیم پیاده به راه افتادیم.
 
شاید، با سه راه ۲۰۰ الی ۳۰۰ متر فاصله داشتیم که بوی خوشایندی به مشاممان خورد.
 
بی اختیار گفتم: «چه چیز مشتی؟»
 
بعضی اوقات بچه های تدارکات همت می کردن و ظرف های غذا را داخل برانکارد می گذاشتند و دوان دوان به خط مقدم می آوردند و وقتی ما توی سنگر می رسیدیم غذا هنوز گرم گرم بود.
 
توی راه با حاج محسن دین شعاری کلی به خودمون وعده دادیم که الآن می رسیم به سه راهی محسن سوتی.
از بس حاج محسن سر آن سه راهی داد زده بود تا گردان جابه جا کند، دیگر صدایش در نمی آمد و سوت می زد.
به همین خاطر آن مکان معروف به سه راهی محسن سوتی شد.
 
محسن گفت:
 
«آخ جون این جا چه بوی کبابی راه انداختن، دست این تدارکات چی را باید ماچ کرد.»
 
جون تو، دو پرسش را می گیرم تا قبل از کار یه شکم سیر بخوریم. گیج بوی کباب به سه راهی شهادت رسیدیم.
 
یک خمپاره ۱۲۰ وسط یک تویوتای پر از نیرو فرود آمده بود و بوی گوشت کباب شده فضا را آکنده بود.
 
هنوز آتش روشن بود. بوی کباب شدن آن ها ما را از ۲۰۰ متری به آن جا کشاند.
 
ما چه نقشه هایی می کشیدیم.
 
در حالی که بچه ها این جا در آتش… بعدها حاج محسن گفت : بعد از آن «واقعاً از کباب بدم آمد».
 
 
راوی: مرتضی شادکام

نظرات  (۱)

من هم با خوندن این پست سوختم و جگرم کباب شد

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی