قــــــاصــــــــــدکـــــــــ

رفتم که خار از پا کشم. محمل ز چشمم دور شد. یک لحظه من غافل شدم. صد سال راهم دور شد ....

قــــــاصــــــــــدکـــــــــ

قال الله تبارک وتعالی:
من طلبنی وجدنی، ومن وجدنی عرفنی،و من عرفنی عشقنی، ومن عشقنی عشقته ومن عشقته قتلته ومن قتلته فانا دیته
قال مولانا امیر المومنین علی (ع): نسال الله منازل الشهدا
مقام معظم رهبری:امروز کار برای شهدا باید در راس امور قرار گیرد.
تمام این دو حدیث گرانبها و فرموده مقام معظم رهبری
حضرت امام خامنه ای روحی فداه کافی است برای اینکه این وبلاگ تشکیل بشه.
عبد من عبید فاطمه الزهرا(سلام الله علیها)،حقیر الشهدا ،موردانه کش آستان بی کران شهدا ، قبرستان نشین عادات سخیف
سعید
******************
چه دعایی کنمت بهتر از این
که کنار پسر فاطمه (س) هنگام اذان
سحر جمعه ای از این ایام
پشت دیوار بقیع
قامتت قد بکشد
به دورکعت نمازی که نثار حرم و گنبد برپاشده حضرت زهرا (س) بکنی

**************
تلگرام من : https://t.me/Ghasedak1318
اینستاگرام : https://www.instagram.com/daei.saeid1318
https://www.instagram.com/ghasedak__135

بایگانی
نویسندگان

۷ مطلب در فروردين ۱۳۸۸ ثبت شده است

 

وصیتنامه شهید دین شعاری

 

بسم رب الشهدا و الصدیقین

السلام علیک یا اباعبدالله و علی‌الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام‌الله ابداً ما بقیت و بقی‌الیل و النهار و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم، السلام علی الحسین و علی علی‌بن‌الحسین و ....... با سلام و درود به رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران و تمامی شهدای اسلام و امت شهیدپرور ایران و با سلام به خانواده محترم و درود و رحمت به روح پدر و مادرم. شهادت یعنی انتقال یافتن از زندگی مادی به زندگی معنوی و الهی و شهادت در مکتب اسلام یک مسأله انتخابی است که انسان کامل با تمام آگاهی آن را انتخاب می‌کند و با شهادت خویش شمع راه انسان‌های پاک و نورانی می‌شود و من با انتخاب آگاهانه راه شهیدان را تا رسیدن به ساحل سعادت ادامه خواهم داد. نظر به اینکه اگر لیاقت شهادت داشته باشم بنابراین من راهم را انتخاب کردم امیدوارم که شما هم دست ‌خط مرا (ولایت فقیه و برگزیدن راه شهادت) را انتخاب کنید.برادران در زمانی که اسلام در خطر است همانطوریکه امام عزیز قلب تپنده امت فرمود‌ : به کسانیکه توانایی داشته باشند واجب می‌شود که برای پاسداری از حریم اسلام و قرآن به مقابله با دشمن برخیزند و مواظب باشید که این جنایتکاران هر روز برای نابودی جمهوری اسلامی ایران نقشه می‌کشند اما شما همانطوریکه تا به حال نقشه آنها را با اتکال به الله نقش بر آب کردید حالا هم هوشیار باشید که انشا‌الله کاری از دستشان ساخته نیست اما نگذارید ریشه بگیرند و چند جمله از جملات گهربار امام امت و مسئولین کشور که می‌فرمایند باید فراموش نکنیم که در جنگ با آمریکا هستیم و ما متکی به خدا هستیم و با اتکال به خدا از هیچ ابرقدرتی ترسی نداریم و ما مثل امام حسین (ع) در جنگ وارد شویم و مثل حسین (ع) باید به شهادت برسیم و تا آنجایی در خاک عراق پیش می‌رویم که خواسته‌هایمان را بگیریم و هرگز زیر بار ذلت نخواهیم رفت. هیهات من الذله. در آخر از رزمندگان می‌خواهم که جبهه را گرم نگاه داشته و گوش به فرمان رهبر و تا آخرین نفس استقامت کنید که الان استقامت لازم است. در آخر وصایای شخصی من..... وسایل ارتباط نظامی من از قبیل لباس و غیره را بعد از شهادتم کسی که از خانواده به منطقه می‌روم استفاده کند در غیر این صورت به مراکز سپاه تحویل دهید مقدار پولی هست برای کفن و دفن که انشا‌الله لازم نمی‌شود چون آرزویم این است که در صحنه نبرد تکه تکه شوم تا در روز قیامت در پیش سالار شهیدان اباعبدالله و سایر شهدا سرافکنده نباشم..... درمراسم عزاداری من روضه بی‌بی حضرت زهرا (س) خوانده شود چون من از داشتن مادر و پدر محروم بوده‌ام در آخر از همه خواهران و برادران و آشنایان می‌خواهم که اگر از من بدی دیده‌اند حلال کنند برادران از استغفار و دعا دور نشوید (دعای کمیل و نماز جمعه) که بهترین درمان برای تمکین دردها است..... امام را تنها نگذارید که او حسین زمان است و هرکس او را تنها گذاشته امام زمان را تنها گذاشته است.....

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۸۸ ، ۱۵:۵۳
سعید
سه روایت از یک  ریش

حاج محسن دین شعاری

روایت اول : حمید داودآبادی
هوا خنک بود. خب پائیز بود. پائیز سال 1365. همه نیروهای لشکر27 محمد رسول‌ا... (ص)  در «اردوگاه کرخه» مستقر بودند. محل استقرار بچه های گردان تخریب با اردوگاه لشکر مقداری فاصله داشت. آن روز می خواستم به آنجا بروم تا به چندتا از بچه محلهایمان سر بزنم . کنار جاده خاکی ایستاده بودم که دیدم یک اتوبوس از طرف تدارکات و خدمات که حمام و ... هم آنجا بود ، می آید . نزدیک که شد ، دست بلندکردم که ایستاد . بلافاصله در باز شد و مرد جوانی که ظاهرا صورتش را با ماشین تراشیده بود ، نمایان شد . تا گفتم :
برادر کجا میرین ؟
همون صورت تراشیده گفت :
   - می ریم صفا ... کوچه وفا ... پلاک هزارش ... اهلشی بیا بالا ...
جا خوردم . آخه این لات بازی ها توی جبهه رسم نبود . مجبوری سوار شدم . غیر از او و راننده ، کس دیگری توی ماشین نبود . به چشمهای صورت تراشیده که زل زدم ، احساس کردم خیلی آشناست . هر چه فکر کردم نتوانستم او را به یاد بیاورم . اتوبوس توی دست اندازهای جاده شنی ، بالا و پائین می شد و او همچنان می خندید و با همان لفظ حرف می زد . انگار که می خواست شخصیتش را زیر آن چهره پنهان کند .
وقتی دید بدجوری نگاهش می کنم ، با خنده ای گفت :
مشتی ... مارو نشناختی ؟
جواب من همچنان منفی بود ، که گفت :
-  بابا این منم حاج محسن ...
حاج محسن؟ کدام حاج محسن؟ من که حاج محسنی با این قیافه نمی‌شناسم. فهمید که هنوز نشناختمش، ادامه داد :
   - منم حاج محسن دین شعاری ...
جل الخالق ! به حق چیزهای ندیده ! « حاج محسن دین شعاری » معاون گردان تخریب ؟ آن هم با این قیافه ؟ پس آن همه ریش انبوه حنایی رنگ چی شد ؟!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۸۸ ، ۱۵:۴۶
سعید

معرفی شهید حاج محسن دین شعاری

فرمانده گردان تخریب لشگر ۲۷ حضرت محمد رسول الله

محسن در یکی از روزهای زیبای سال 1338 در جمع گرم و صمیمی خانواده دین‌شعاری به دنیا آمد، روزهای پرنشاط کودکی را زیر سایه تعالیم پدر و مادر گرامی و در پناه تعالیم دین اسلام گذراند.او از همان اوایل نوجوانی علاقه عجیبی به اهل‌بیت (ع) داشت و در 13 یا 14 سالگی بود که هیئتی به نام شهدای کربلا تأسیس نمود و خود به تنهایی مسئولیت آن را بر عهده گرفت.با شروع امواج خروشان انقلاب به صف مجاهدین راه حق پیوست و همواره در تظاهرات‌های سال 1357 حضوری فعال داشت در همان ایام به همراه برادرش به خدمت در پزشکی قانونی پرداخت و مدت 6 ماه به صورت شبانه‌روزی در کار جابجایی و تحویل اجساد مطهر شهدا شرکت داشت محسن جزء اولین سربازانی بود که به فرمان امام خمینی (ره) به پادگانها برگشتند و خودشان را معرفی کردند او همواره فریضه مقدس امر به معروف و نهی از منکر را انجام می‌داد و برای سربازان پادگان به خصوص آنهایی که در انجام فرائض تعلل می‌کردند برنامه شناخت ایدئولوژی گذاشته بود.او حدود 5/1 سال در سالهای 57 و 1358 خدمت مقدس سربازی را انجام داد و پس از آن در سال 1360 به خیل سبزپوشان سپاهی پیوست. با شروع جنگ تحمیلی عاشقانه به جبهه‌های نبرد شتافت و به عنوان مسئول گردان تخریب لشگر27 محمدرسول‌الله (ص) مشغول به خدمت شد و در سال 1363 به سفر حج رفت.در عملیات‌های طریق‌القدس و کربلای1 یادآور دلاوریها و رشادت‌های خالصانه او در راه دفاع از میهن است زمانیکه قرار بود برای بار دوم به سفر حج مشرف شود و به خاطر مسئولیت‌هایی که در جبهه داشت از تشرف به حج منصرف شد اما در همان سال در روز پانزدهم مردادماه سال 1366 درست مصادف با روز عید قربان به مسلخ عشق رفت و اسماعیل‌وار جان خویش را در حین خنثی‌سازی مین ضد تانک در قربانگاه سردشت فدای معبود ساخت و نام خویش را برای همیشه در قلب تاریخ زنده نگه داشت مزار مطهر او در قطعه 29 بهشت‌زهرای تهران قرار دارد.

 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۸۸ ، ۱۵:۳۹
سعید

دشمن در مقابل

حاج همت‌ها تسلیم شد

شهید همت
مسئول بهداری گردان مقداد گفت: بعد از خبر شهادت حاج محمد ابراهیم همت، جبهه آرام شد و آتش نیروی دشمن و خودی خاموش شد گویی در جبهه آرامش ابدی حاکم است و دشمن در مقابل همت و حاج همت‌ها تسلیم شد.

محمود احمدی در گفت‌وگو با خبرنگار ایثار و شهادت خبرگزاری فارس افزود: اسفند سال 62 در محور طلائیه، 11 تیپ و لشکر در محاصره دشمن بودند که این محاصره به شکل نعل اسب بود و اگر از دو طرف به رزمندگان اسلام حمله می‌شد، همه نیروها شهید می‌شدند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۸۸ ، ۱۰:۵۷
سعید

سید احمد، از ولادت تا وفات

سید احمد خمینی

سید احمد خمینی در تاریخ 24 اسفند 1324 به دنیا آمد. وی دوران دبستان و دبیرستان را در قم سپری کرد و در دوران تحصیل در امر ورزش به خصوص فوتبال نیز کوشا بود. پس از اخذ دیپلم از دبیرستان حکیم نظامی به توصیه پدر تحصیلات حوزوی خود را شروع کرد. زمانی که پدر در تبعید بود وی نیز به نجف رفت و در حوزه علمیه این شهر به فراگیری دروس دینی پرداخت. او نزد آیات ابطحی، صادقی، فاضل لنکرانی و سلطانی طباطبایی و شهید سید مصطفی خمینی و امام خمینی(ره) علوم حوزوی را فرا گرفت. سید احمد در سال 1347به ایران آمد و منزل پدر در قم را برای اقامت برگزید. دراین مقطع با توجه به نبود امام در ایران وی عملاً نقش رابط و منتقل کننده پیام از سوی امام به انقلابیون یا بالعکس را ایفا می‌کرد و به همین خاطر ساواک رفتار و اعمال او را تحت مراقبت شدید قرار می‌داد و به مناسبتهایی که این حلقه ارتباط انقلابیون و سید احمد خمینی نزدیکتر می‌شد، ماموران امنیتی رژیم شاهنشاهی از روی عصبانیت محدودیتهایی را برای او ایجاد می‌کردند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۸۸ ، ۱۰:۵۳
سعید
 

شبها را کجا به صبح می رساند؟!

از مجموعه خدمت از ماست

شهید حسن خرازی

هواپیما که رفت، چند نفر بی هوش ماندند و من که ترکش توی پایم خورده بود و او تنها.

رفته بود یک تویوتا پیدا کرده بود، آورده بود.

می خواست ما را ببرد تو ماشین. هی دست می انداخت زیر بدن بچه ها.

سنگین بودند، می افتادند.

نشد.

خسته شد اما ناامید نه، دو نفر آمدند کمکش!

نشست پشت تویوتا.

یکی یکی سرهامان را بلند می کرد دست می کشید روی سرمان.

«نیگاکن. صدامو می شنوی؟

منم حسین!»

گریه می کرد برای بچه هایش.(1)

*******

باران شدید بود. گفت: «باید بروم».

شهید مهدی باکری

گفتم «کجا؟» نگفت.

گفتم: «باید من را ببری!» به زور راضی شد.

آن روزها در شهرداری معاونش بودم.

رفتیم به یک محله ی حلبی آباد، نزدیک فرودگاه.

گفتم: «چرا این جا؟»

به باران و تندی آب جوی و خانه های حلبی اشاره کرد و گفت: «ما شهردار این شهریم. باید بتوانیم جواب این مردم را بدهیم.»

پیاده شد.

رد جریان آب را گرفت، رفت.

دید آب سرازیر شده رفته داخل یک خانه.

در زد.

پیرمردی آمد بیرون، گفت:

«چی شده؟»

مهدی آب را نشان داد و گفت: «ما ...»

پیرمرد عصبانی بود و گل آلود.

هر چی از دهانش در می آمد به شهردار و هر کس که می شناخت و نمی شناخت، گفت:

مهدی گفت: «اگر یک بیل بیاوری بدهی به ما، کمکت می کنیم این آب را...»

پیرمرد رفت و همسایه ها آمدند، بیل آوردند.

آن شب من و مهدی جوی کوچکی کندیم و آب را هدایت کردیم بیرون کوچه.

تا اذان صبح طول کشید.

تازه فهمیدم که مهدی شب های قبل را کجا صبح می کرده.(2)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۸۸ ، ۱۰:۴۴
سعید

شلمچه، خاک قدسى 

شلمچه

شلمچه، اى خاک قدسى! سال هاست که پنجره روشن بهشت، بسته مانده است و دل مجنون تو در تب و تاب ماندن مى گدازد. به هر سو مى نگریم نه نشانى از پرنده است نه اثرى از پرواز، دل ها همه در احاطه فراموشى و خاموشى اند! دست هاى بلند دعا دیگر معجزه نمى کنند. رودهاى زلال آواز خشکیده اند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۸۸ ، ۱۰:۴۳
سعید