حاج قاسم از شهادت حاج قاسم میگوید

شکاف تارک
«ای رهگذر بایست
اینجا جزینک است/ این خطه قطعهای از خاک کربلاست
بو کن مزار مست شهیدان تشنه را/ بوی بهشت میوزد از خاک این دیار
یکلحظه گوش کن/ فریاد سرخ شب شکن شیر جبهه را
بر قامت بلند شهیدان نظاره کن/ خون از شکاف تارک (قاسم) به آسمان/...»
مقام معظم رهبری که «من سیستان را با شهید میر حسینی میشناسم.»
مولود جزینک
حاج قاسم قائممقام لشکر 41 ثارالله در سال 42 در روستایی از حوالی زابل به دنیا آمد، او در خرداد سال 1360 لباس سبز و زیبندهء پاسداری نظام را بر تن کرد تا زمینهء برای دمیدن روحی نو در کالبدش شود.هشتمین و آخرین فرزند خانواده بود. با آغاز زمزمههای انقلاب در زابل وی نیز با شروع انجمن اسلامی شروع به حرکت کرد.
با شروع عملیات بیتالمقدس به جبهه آمد تا در تا بهعنوان معاونت گردان نقشی در آزادسازی خونینشهر داشته باشد.
بعدها فرماندهی گردان و واحد طرح و عملیات را بر عهده گرفت تا دین خود را نسبت به امام خود به انجام برساند.
سرانجام در عملیات کربلای 5 در سرزمین شلمچه به همراه دیگر فرماندهان شهید نظیر حاج یونس زنگیآبادی فرمانده تیپ امام حسین و سردار شهید حسین عالی فرمانده اطلاعات عملیات لشکر به دیدار معشوق رفت.
این چند سطر برای این است که شاید حق این جمله از مقام معظم رهبری که «من سیستان را با شهید میر حسینی میشناسم.» ادا شده باشد.
بزرگ لشکر ثارالله
حاج قاسم سلیمانی در وصف شهید میرحسینی که میگوید: قاسم، بزرگ لشکر 41 ثارالله بود. که واقعاً من امروز در هر مأموریتی جای خالی او را میبینم. شهید میرحسینی در بعد خودش در تمام صحنه جنگ تک بود. در مورد شهید میرحسینی هرچه بگویم احساس میکنم اصلاً نمیتوانم حق شهید او را ادا کنم. خیلی روح بزرگی داشت. یک مالک اشتر بهتماممعنا بود. من نمیدانم مالک هم توی صحنه سخت محاصره جنگ مثل شهید میرحسینی بوده یا نبوده.
شهید میرحسینی فرماندهای بود که همه ابعاد یک فرمانده اسلامی را با تعاریف اصیل آقا امیرالمومنین (ع) دارا بود. با معنویت ترین شخصیت لشکر ثارالله بود. صدای دلنشین آوای قرآن شهید میرحسینی را هر کس میشنید ازخودبیخود میشد.
خداوند این توفیق را به من داد که تقریباً از عملیات والفجر یک تا این اواخر که خیلی هم بود در خدمت ایشان باشم من واقعاً این را میگویم که در همه شهدای جنگ تحمیلی خیلی دوستان بسیاری داشتم. در عملیات مختلف هیچکس را مانند ایشان ندیدم.
قاسم، بزرگ لشکر 41 ثارالله بود. که واقعاً من امروز در هر مأموریتی جای خالی او را میبینم. شهید میرحسینی در بعد خودش در تمام صحنه جنگ تک بود
یک مالک اشتر بهتماممعنا بود. من نمیدانم مالک هم توی صحنه سخت محاصره جنگ مثل شهید میرحسینی بوده یا نبوده.
در عملیات کربلای 4 بچهها خیلی نگران ایشان بودند. هیچ عملیاتی شهید میرحسینی بدون زخم از صحنه خارج نشد. از تمام عملیات زخمی بر بدن داشت. به بچهها گفته بود توی عملیات کربلای 4 نترسید که من شهید نمیشوم.
قبل از عملیات کربلای پنج شبی داخل سنگر نشسته بودیم و باهم صحبت میکردیم. گفت: تیر به اینجای من خواهد خورد؛ و انگشتش را روی پیشانیاش گذاشت و همینطور هم شد؛ و بیسیمهای لشکر ثارالله تا پایان جنگ دیگر صدای دلنشین و ارزشمند و پر معرفت میرحسینی را نشنیدند. آن صدایی که برای همه بچهها چه کرمانی، چه رفسنجانی، چه زرندی، چه سیرجانی، چه هرمزگانی و چه بلوچستانی امیدبخش بود. دلنواز بود و دوستداشتنی. آن صدا خاموش شد.
جملات حاضر بخشی از وصیتنامه شهید حاج قاسم میرحسینی است.
خدایا به یگانگیات و اینکه شریک و همتایی برایت نیست و معبود واقعی هستی شهادت میدهم. بار خدایا به پیامبر خاتمت حضرت محمد (ص) که فرستاده و رسول توست شهادت میدهم و به اینکه حضرت علی (ع) پیشوا و امام اول شیعیان است و اینکه قیامت روز رستاخیز حق است شهادت میدهم.
بار خدایا به اینکه نظام جمهوری اسلامی به رهبری امام عزیز حق است و جنگ عراق علیه ایران به ما تحمیلشده و امروز فرزندان برومند این ملت ایثارگرانه از تمامیت ارضی- اسلامی – عقیدتی – مکتبی خود دفاع میکنند شهادت میدهم.