قــــــاصــــــــــدکـــــــــ

رفتم که خار از پا کشم. محمل ز چشمم دور شد. یک لحظه من غافل شدم. صد سال راهم دور شد ....

قــــــاصــــــــــدکـــــــــ

قال الله تبارک وتعالی:
من طلبنی وجدنی، ومن وجدنی عرفنی،و من عرفنی عشقنی، ومن عشقنی عشقته ومن عشقته قتلته ومن قتلته فانا دیته
قال مولانا امیر المومنین علی (ع): نسال الله منازل الشهدا
مقام معظم رهبری:امروز کار برای شهدا باید در راس امور قرار گیرد.
تمام این دو حدیث گرانبها و فرموده مقام معظم رهبری
حضرت امام خامنه ای روحی فداه کافی است برای اینکه این وبلاگ تشکیل بشه.
عبد من عبید فاطمه الزهرا(سلام الله علیها)،حقیر الشهدا ،موردانه کش آستان بی کران شهدا ، قبرستان نشین عادات سخیف
سعید
******************
چه دعایی کنمت بهتر از این
که کنار پسر فاطمه (س) هنگام اذان
سحر جمعه ای از این ایام
پشت دیوار بقیع
قامتت قد بکشد
به دورکعت نمازی که نثار حرم و گنبد برپاشده حضرت زهرا (س) بکنی

**************
تلگرام من : https://t.me/Ghasedak1318
اینستاگرام : https://www.instagram.com/daei.saeid1318
https://www.instagram.com/ghasedak__135

بایگانی
نویسندگان

۱۱ مطلب در آذر ۱۳۸۷ ثبت شده است

رشادت‌های حاج احمد متوسلیان در

کردستان به دانشجویان روایت

می‌شود

همرزم متوسلیان:دست‌هایی درصدد ضربه زدن به فرهنگ ایثار و شهادت هستند

به مناسبت سالروز ربوده شدن حاج احمد متوسلیان و پذیرش قطعنامه 598 ، کاروانی متشکل از دانشجویان مناطق مختلف کشور با عنوان «میثاق با شهداء» برای بازدید از مناطق عملیاتی غرب راهی کردستان می‌شوند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۸۷ ، ۱۱:۴۱
سعید

بیاد آقا مهدی باکری


وقتیکه سردار شهید باکری در مقام یک شهردار و یک چهره تحصیل کرده در شهر بزرگ ارومیه بعد از وقوع سیل و پر شدن آب در منزل یک پیر زن بی سرپرست با تاسی از امیرمومنان علی (ع ) بدون اینکه خود را بعنوان شهردار معرفی کند شخصا اقدام به خارج نمودن آب و پاکسازی منزل می نماید. این برای مسئولان و مدیران امروز چه درسی می آموزد !

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۸۷ ، ۱۱:۳۸
سعید

آخرین دست نوشته سردار حاج احمد

کاظمی


پایگاه اطلاع رسانی فرهنگ حماسه دفاع مقدس سه‌شنبه شب، آخرین دست نوشته سردار حاج "احمد کاظمی" فرمانده نیروی زمینی سپاه پاسداران را که روز دوشنبه 19/10/84 ساعت 8 و 45 دقیقه در جریان سقوط هواپیمای جت فالکون درحوالی ارومیه به شهادت رسید، منتشر کرد.

بنابر این گزارش، دست نوشته شهید کاظمی مربوط به ? 27 ?شهریور ماه سال ? 84?و به مناسبت نیمه شعبان، میلاد منجی عالم بشریت حضرت مهدی (عج)، است.

متن کامل دست نوشته فرمانده شهید نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به شرح زیر است:

"سلام بر شهیدان راه خدا و سلام بر دلیرمردان و شیران روز و زاهدان شب، سلام بر شهدای خطه شجاعان، مردان ایثار، مجاهدان راه خدا و یادگاران دفاع مقدس.

سلام بر همرزمان و یاوران امام (ره)، شهیدان حمید و مهدی باکری. سلام بر شما رزمندگان که یکایک ایستاده‌اید، پشت در پشت هم، گوش به فرمان "سید علی"، پا جای پای حمید و مهدی رو به کربلا به قدس با آرزوی مولایمان.

در آستانه زادروز میلاد منجی عالم بشریت با شما عهد می‌بندم که از ایستادگی و دلدادگی شما بر خود ببالم و پاسدار ارزش های والایتان باشم".

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۸۷ ، ۱۱:۳۶
سعید

سردار سرلشکر پاسدار شهید احمد

کاظمی


شهید احمد کاظمی در سال 1337 در نجف آباد اصفهان دیده به جهان گشود و همچون سایر جوانان، سرگرم تحصیل گردید. با پیدایش جرقه های انقلاب اسلامی دوشادوش ملت به مبارزه علیه رژیم ستم شاهی پرداخت و در بیست و سومین بهار زندگی خود، در اوایل سال 59 به کردستان رفت تا با رزمی بی امان، دشمنان داخلی انقلاب را منکوب نماید.

او دوران جوانی خود را با لذت حضور در جبهه های نبرد از کردستان گرفته تا جای جای جبهه های جنوب در صف مقدم مبارزه با متجاوزان بعثی در سِـمت هایی چون: دو سال فرماندهی جبهه فیاضیه آبادان، شش سال فرماندهی لشکر 8 نجف، یکسال فرماندهی لشکر 14 امام حسین(ع)، هفت سال فرماندهی قرارگاه حمزه سیدالشهدا(ع) و قرارگاه رمضان و پنج سال فرماندهی نیروی هوایی سپاه را به عهده داشت.

رزمندگان و ایثارگران بسیاری، خاطراتی شیرین و به یادماندنی از رشادت ها و شجاعت های این دلاور زمان بیاد دارند. حضور مستقیم در خط مقدم جبهه و ارتباط صمیمانه با پاسداران و رزمندگان بسیجی تا بدانجا بود که از ناحیه پا، دست، و کمر بارها مجروح گردید و یک بار نیز انگشتش قطع شد. در طی سالها با استفاده از مجال هایی از عشق به تحصیل بهره جست و کارشناسی خود را در رشته جغرافیا و کارشناسی ارشد را در رشته مدیریت دفاعی گذراند و موفق شد دانشجوی دکتری در رشته دفاع ملی گردد.

کفایت و شجاعت آن بزرگوار تا بدانجا بود که مقام معظم رهبری 3 مدال فتح بر سینه پر عطش شهادت ایشان نصب نمودند. وی در اواسط سال 84 از سوی فرمانده کل سپاه، به فرماندهی نیروی زمینی منصوب شد و توفیق خدمت را در سنگر دیگری یافت. این فرمانده قهرمان در آخرین دیدار خود با محبوب خویش فرمانده معظم کل قوا، تقاضای دعا برای شهادت خویش را نمود، زیرا مرغ جانش بیش از این تحمل ماندن بر این کره خاکی را نداشت و سرانجام در پروازی دنیوی به پرواز اخروی شتافت. اوج گرفت و به ملکوت اعلی پیوست. روحش شاد و راهش پر رهرو باد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۸۷ ، ۱۱:۳۵
سعید

از خودم بدم می آید

شهید حجه الاسلام میثمی
 
آنچه در ادامه می آید مجموعه ای از خاطرات شهید عبدالله میثمی است.
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۸۷ ، ۱۱:۱۶
سعید

گزارشی از وضعیت بد یک جانباز

 

ای کم نظیر عشق(به مناسبت روز جانباز)
 
خس‌خس سینه‌ یک جانباز دوران دفاع‌مقدس فقط با پنج میلیون تومان آرام می‌گیرد.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۸۷ ، ۰۸:۳۸
سعید

«شهادت هنر مردان خداست»

مسابقه«نجوا با شهدا»

ماهیت و مصادیق ایثار و شهادت

«شهادت» در تفکر اسلامی به معنای گذشتن از سرمایه جان و هستی خود در راه یک هدف و آرمان الهی است.

در تعریف « شهادت» در اندیشه اسلامی، آن چه که اصلالت و اهمیت دارد و در واقع محقق کننده ی حقیقت مقام شهادت می باشد، همانا انگیزه و نیت و غایت آن و وجه آگاهانه و اختیاری اش می باشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۸۷ ، ۱۰:۲۷
سعید

 چه شیرین است لذت شهادت

شهید

خدایا! تو انسان را آفریدی برای تحمل سختی‌ها و در مسیر زندگی‌شان راه‌هایی قرار دادی، راه باطل و راه حق.

خدایا! این عاشقان راه تو را در پیش گرفته‌اند و در راه تو هجرت گزیدند، پس پیروزشان گردان.

پروردگارا از این که بیدار شدم و راه معشوق را پیدا کردم خوشحالم.

خدایا! خواب بودم بیدارم کردی، مریض بودم شفایم دادی، در دام نفسانیت اسیر بودم، آزادم نمودی. تشنه در کویر به دنبال آب بودم مرا به آب رساندی و سیرابم کردی.

خدایا! گرچه عمر کوتاهی داشتم اما خیلی رنج کشیدم، جسمم همانند دیوارهای فولادین و سرپوشیده روحم را حبس کرده بود و تو بودی ای خدای سبحان که دیوارهای فولادین را شکستی و مرا از گرداب هولناک دریا و از سیاه چال‌های ظلمت به روشنایی رساندی و به جای این همه مشقت دنیوی، سعادت بزرگی که بالاترین درجه افتخار است به من عطا کردی.

خدایا! ریختن خونم نشانگر این است که نهال تازه شکفته انقلاب اسلامی به آبیاری احتیاج دارد تا بارور شود و ندایم نشانگر رساندن پیام لا اله الا الله و محمد رسول الله و علی ولی الله است و آهم نشانگر طنین دردمندان عالم است و خشمم نشانه آن است که ذلت نمی‌پذیرم و همیشه برای رضای خدا بر دشمنان می تازم و بازگشتم نشانگر ادای امانتی است که در راه تو و رضای تو تقدیم می‌شود. (انا لله وانا الیه راجعون).

من با امام خمینی (ره) میثاق بستم و به او وفادارم زیرا که او به اسلام و قرآن وفادار است و اگر چندین بار مرا بکشند و باز زنده کنند دست از او نخواهم کشید.

خدایا: دوست دارم در حال تشنگی دشمن ستمگر تیرش را در گلویم فرود آورد. مرا از مردن باکی نیست.

خدایا! اکنون خودت می‌دانی چه احساسی دارم. احساس می‌کنم که در رکاب سیدالشهدا (ع) شمشیر می‌زنم و خود را در یک قدمی شهادت می‌بینم و هر لحظه انتظارش را می‌کشم.

آه، چه شیرین است لذت شهادت! آه، چقدر مشتاقم که هر چه زودتر به این جوانان شهید بپیوندم!

خدایا! « های و هوی بهشت را می‌شنوم، چه غوغایی، حسین (ع) به پیشواز یارانش آمده چه صحنه‌ای چه شکوهی … »

طلبه شهید رضا حق‌شناس

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۸۷ ، ۱۰:۲۴
سعید

اتل متل یه بابا 

اتل متل یه بابا

دلیر و زار و بیمار

اتل متل یه مادر

یه مادر فداکار                                         

جانباز

اتل متل بچه‌ها

که اونارو دوست دارن

آخه غیر اون دوتا

هیچ کسی رو ندارن

مامان بابا رو می‌خواد

بابا عاشق اونه

به غیر بعضی وقتا

بابا چه مهربونه

وقتی که از درد سر

دست می‌ذاره رو گیجگاش

اون بابای مهربون

فحش می‌ده به بچه‌هاش

همون وقتی که هرچی

جلوش باشه می‌شکنه

همون وقتی که هرچی

پیشش باشه می‌زنه

غیر خدا و مادر

هیچ‌کسی رو نداره

جانباز

اون وقتی که باباجون

موجی می‌شه دوباره

دویدم و دویدم

سر کوچه رسیدم

بند دلم پاره شد

از اون چیزی که دیدم

بابام میون کوچه

افتاده بود رو زمین

مامان هوار می‌زد

شوهرمو بگیرین

مامان با شیون و داد

می‌زد توی صورتش

قسم می‌داد بابارو

به فاطمه، به جدش

تو رو خدا مرتضی

زشته میون کوچه

بچه داره می‌بینه

تو رو به جون بچه

اقا و جانبازان

بابا رو کردن دوره

بچه‌های محله

بابا یه هو دوید و

 زد تو دیوار با کله

هی تند و تند سرش رو

بابا می‌زد تو دیوار

قسم می‌داد حاجی رو

حاجی گوشی رو بردار

نعره‌های بابا جون

پیچید یه هو تو گوشم

الو الو کربلا

جواب بده به گوشم

مامان دوید و از پشت

گرفت سر بابا رو

بابا با گریه می‌گفت

کشتند بچه‌هارو

بعد مامانو هلش داد

جانباز

خودش خوابید رو زمین

گفت که مواظب باشین

خمپاره زد، بخوابین

الو الو کربلا

پس نخودا چی شدن؟

کمک می‌خوایم حاجی جون

بچه‌ها قیچی شدن

تو سینه و سرش زد

هی سرشو تکون داد

رو به تماشاچیا

چشماشو بست و جون داد

بعضی تماشا کردن

بعضی فقط خندیدن

اونایی که از بابام

فقط امروزو دیدن

سوی بابا دویدم

بالا سرش رسیدم

از درد غربت اون

هی به خودم پیچیدم

درد غربت بابا

غنیمت َنبرده

شرافت و خون دل

نشونه‌های مرده

ای اونایی که امروز

دارین بهش می‌خندین

برای خنده‌هاتون

دردشو می‌پسندین

امروزشو نبینین

بابام یه قهرمونه

یه‌روز به هم می‌رسیم

بازی داره زمونه

موج بابام کلیده

 

قفل در بهشته

درو کنه هر کسی

هر چیزی رو که کشته

یه روز پشیمون می‌شین

که دیگه خیلی دیره

گریه‌های مادرم

زنده یاد سپهر

یقه تونو می‌گیره

بالا رفتیم ماسته

پایین اومدیم دروغه

مرگ و معاد و عقبی

کی میگه که دروغه؟

شعر از زنده یاد ابوالفضل سپهر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۸۷ ، ۱۰:۱۷
سعید

رازهای وزیر نفت!

محمدجواد تندگویان

نگاهی به پرونده اسارت محمدجواد تندگویان، وزیر نفت جمهوری اسلامی

در همان روزهای نخست شهریور ماه و پس از آنکه تقریباً تمامی اسرای ایرانی به میهن بازگشتند، بار دیگر تمامی افکار بسوی پرونده ی جواد تندگویان معطوف شد؛ محمدجواد تندگویان، وزیر نفت کابینه ی شهید محمدعلی رجایی معتقد بود که>> دفتر کار وزیر نفت در پالایشگاه و مناطق نفت خیز است ... .>> این عقیده و تفکر در شرایط آنروز ایران که ارتش تا بن دندان مسلح صدام تحت حمایت کامل قدرتهای جهانی یکه تاز میدان جنگ بود، دیدگاهی انقلابی و صد در صد کارساز و مفید بود؛ پالایشگاه آبادان در آتش می سوخت و این شهر در بحران شدیدی قرار داشت و هر لحظه حلقه محاصره ی آن تنگ تر می شد؛ دیگر مناطق جنوب کشور نیز شرایط بهتری نداشتند، فی الواقع، بحران قلب نفت ایران را در بر گرفته بود!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۸۷ ، ۱۰:۱۰
سعید

ماجرای اسارت شهید تند گویان

شهید تندگویان

چند سفر با ایشان همراه بودم ایشان همیشه اصرار داشتند که به مسائلی که همکاران در پالایشگاه دارند از نزدیک رسیدگی کنند قبل از این مسافرت که منجر به دستگیری شان شد سفری کرده بودیم که از ماهشهر بازگشتیم در این سفر چون موفق نشده بودیم برویم ایشان بسیار ناراحت بودند و می‌خواستند به هر طریقی بروند .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۸۷ ، ۱۰:۰۵
سعید