ماجرای اسارت شهید تند گویان
خاک آنجا مثل پودر است یک چیز سنگین و سفید و بسیار نرم در پالایشگاه نمونه آن را داریم و به اسم کاتالیز میگوییم آنقدر نرم است که پا روی آن بگذاری نیم متر فرو میروی . در راه قطعات میگ و حتی اجساد عراقیها را هم میدیدیم . ما سه ماشین بودیم و کنار رودخانه بهمن شیر رسیده بودیم که دیدیم جلو ما دو ماشین ایستادهاند و چند سرباز با لباس سربازان ایرانی و تجهیزات ایرانی با آنها صحبت میکردند ما سپر به سپر آنها ایستاده اولین ماشین حامل آقای تندگویان ، بوشهر ، یحیوی ، و دو نفر از محافظشان به اتفاق راننده بودند . ما در پشت سر بودیم دیدیم ماشین جلو به عقب آمد ما هم آهسته آهسته به عقب آمدیم یک مقدار فاصله میان ما ایجاد شد در این زمان یکی از محافظهای ماشین آقای تندگویان پیاده شد که به سربازان بگوید ایشان وزیر نفت هستند . این شخص یک یوزی در دست داشت تا پیاده شد سربازها متوجه اسلحه شدند کنار جاده ، یک جاده خاکی است به نام سده که برای جلوگیری از سیل درست میکنند سربازها تا چشمشان به اسلحه افتاد پریدند پشت سدهها و شروع کردند به تیراندازی آن محافظ آمد خودش را در پناه بگیرد و از یک طرف هم راننده ماشین را حرکت داد این دو کار باعث شد که آنها تیراندازی را شدت بدهند و ما فهمیدیم نباید حرکت کنیم . وقتی ما پرس و جو کردیم فهمیدیم تا شب قبل که خبر داشتیم جاده در دست خودمان بوده است ولی صبح قبل از ما گروه زرهی ارتش عراق آمده و جاده را گرفته بود و سربازان عراقی تعدادی از درختان را برای ساختن پل بریده بودند . وقتی ما رسیدیم آنها تازه جاده را گرفته بودند چنانچه آن دو ماشینی که گفتم و محلی بودند از وجود عراقیها خبر نداشتند البته در جریان این تیراندازیها آنها از موقعیت استفاده کرده و فرار کردند .
منبع:نوید شاهد