شهادت نامه عشاق
از کارکنان شرکت نفت بود و در آن جا وضع خوبى داشت. «خوش اخلاق» پیش از این که به جبهه بیاید مسوول بهدارى سپاه بود، ولى توى عملیات راننده سیمرغ شد.
وقتى عملیات آغاز شد گفتند فعلاً به شما نیازى نیست، چون امروز نمى خواهیم نیروها را با سیمرغ انتقال دهیم. این حرف براى او خیلى سخت تمام شد. پیش فرمانده رفت، اما هرچه اصرار کرد نپذیرفتند. آن روز شاید سه ساعت التماس کرد تا فرمانده راضى شد.
وقتى که برگشت آنقدر شاد بود که هرکس در مورد او حدسى زد. یکى مى گفت ممکن است براى او خبر تولد فرزندش را آورده باشند. دیگرى گفت: حقوقش اضافه شده، سومى... اما خوش اخلاق در حالى که اشک شوق مى ریخت و شادى در چشمانش برق مى زد از همان جا داد زد: موفق شدم موفق شدم.
- کجا موفق شدى؟
و او در حالى که برگه اى را جلو چشمان همه گرفته بود گفت: بالاخره توانستم فرمانده را راضى کنم که به عملیات بیایم.عملیات آغاز شد و ما به پشت خاکریز دشمن رسیدیم. رمز حمله را دادند و به دنبال آن یورش بچه ها آغاز شد. روبه رو سیم خاردار بود و میدان مین. یک گروه با شهامت از سیم خاردار و از میدان مین گذشتند. اما با عبور گروه دوم، مین منور روشن شد و به دنبال آن دشمن همه منطقه را زیرآتش گرفت.
بجه هازیر آتش شدید دشمن تا خاکریز دوم عراق هم پیش رفتند.آن روز خوش اخلاق هم پا به پاى نیروها پیش مى تاخت و در گرماگرم خون و آتش به محض این که مجروحى را مى دید، با وسایلى که در اختیار داشت به بالاى سرش مى رفت و زخمهایش را مى بست.
خوش اخلاق فرشته نجات بچه ها شده بود. مثل یک بره آهوى چابک از جایى به جایى دیگر مى رفت و با ایثار خود آرامش روح و جسم بچه ها را فراهم مى کرد.
حجم آتش دشمن سنگین بود و امان همه را بریده بود و روحیه ایثار رزمندگان امان دشمن را.
چشمم به خوش اخلاق بود. داشت مجروحى را پانسمان مى کرد که دیدم پاهایش سست شده است و دستهایش از رمق افتاده، لحظه بعد به خود آمد و دوباره پانسمان مجروح را از سر گرفت در حالى که از شدت درد به خود مى پیچید داشت کار را تمام مى کرد که باز گلوله اى دیگر و ترکشى دیگر. این بار دیگر همان نیمه رمق هم از او گرفته شد. آهسته سرش را بر روى خاک گذاشت. مجروح به تکاپو افتاد تا شاید بتواند براى خوش اخلاق کارى بکند، اما دیگر کار از کار گذشته بود. خون همه صورت خوش اخلاق را پوشانده بود و او براى همیشه چشمانش را بست، در حالى که هنوز چسب و باند و قیچى در میان دست هاى خون آلود او بود. یادش گرامى باد.
اول اینکه آپم
دوم اینکه بیا خودت رو توی وبم بلینک اتوماتیکه!!!