یادی از شهید تندگویان2
یادم هست ما فرمان کتبی داشتیم اسیر نگیریم. آن روز زمانی که فرمانده دستور آتش به روی صد اسیر ایرانی را داد، یک نفر از بین آنها فریاد زد: «من وزیر نفت ایران هستم. این جماعت را نکشید.» برای بازجویی و اطمینان از ادعای آن مرد، کل صد نفر به پشت جبهه منتقل شدند.
در کمتر از یک سال دویست نامه به مقامات بین المللی، سفارت خانه ها و صلیب سرخ جهانی ارسال گردید. عراق اجازه ملاقات به مقامات صلیب سرخ را نداد و ادعا کرد هیچ زندانی ای در زندان های عراق شکنجه نمی شود.
در 25 نوامبر 1984 خانم تندگویان به رئیس کمیته بین المللی صلیب سرخ جهانی نوشت: «آقای رئیس، تراژدی زندگی من به عنوان یک مادر و چهار فرزندم فقط زندانی بودن همسرم نیست، بلکه بی خبری از او ظرف سه سال گذشته است. یکی از اعضای هیأت به نام آقای بخشی پور آزاد شده اند و شرایط وحشتناک و غیرقابل تصوری را از سلول های انفرادی ترسیم می کنند.»
زندگی، کمتر به جواد روی خوشی نشان داد! اما خوش دلانه زیست. کنار حوض خانه، دو درخت شاه توت بود که با وسواس به آن دو می رسید. هر سال بهار از کنار یاس پیر گوشه ی حیاط که می گذشت، با لحن تأثرانگیزی زمزمه می کرد: «من حتی از تلاش همین یاس پیرمان، که امسال هم بر فرق خود شکوفه ریخت، احساس شرم می کنم!»
گرچه اکثر اوقات در حال فعالیت و تکاپو بود، اما باز از خودش راضی نبود. فیلم «زنده باد زاپاتا» را بسیار دوست داشت و همیشه می گفت: «این زندگی که از دردهای گریزناپذیر و رازهای گیج کننده سرشار است، فقط با مبارزه در راه او معنا پیدا می کند.»
گورستانی متروک و وهم انگیز در حومه عراق و محلی دورافتاده با دیوارهای بلند، محافظان مسلح و در بزرگ آهنین!
هیأت اعزامی از ایران به همراهی اعضای صلیب سرخ جهانی و گروهی از مسئولان عراقی می آیند تا پس از چهار هزار و هشتاد روز اسارت پیکر او را تحویل بگیرند. تاریخ شهادتش معلوم نیست. مسئولان عراقی حاضر به سخن گفتن نیستند. آنها قبری تک در محوطه ای بزرگ و دور افتاده از گورستان را نشان می دهند قبر شکافته می شود. تابوت را با ورقه های گالوانیزه لحیم کرده اند تا جسد از بین نرود. در جبعه را می گشایند، اسکلتی با حدود دو متر قد در برابر دیدگان نمایان می شود. حاضران حیرت زده به یکدیگر نگاه می کنند. جواد بعد از تحمل ده سال اسارات چهل سانتی متر قد کشیده است.
دکتر اعتمادی بعد از معاینه دقیق اعلام می کند این جنازه جواد نیست. هیچ نوع آثار شکنجه در جسد یافت نمی شود. حتی سوراخ استخوان پای جواد با مته به دست ساواک، محو شده است!
تهدید ایرانیان به ترک عراق و نتیجه قضاوت صلیب سرخ جهانی، عراقی ها را وادار می کند اعتراف کنند اشتباه کرده اند. روز بعد گروه دوباره وارد گورستان می شود قبر شکافته می شود. خاک ها نرم است و لابه لای آن برگ درختان یافت می شود که هنوز نپوسیده اند، این یعنی جنازه تازه دفن شده است.
جنازه شناسایی می شود. او محمد جواد تندگویان وزیر نفت ایران است. محمد جعفر به علت اندوه و دلتنگی عمیق امروز به گورستان نیامده. کسی باید برایش خبر ببرد. از او می خواهند صبور باشد و در مقابل عراقی ها بی تابی نکند و محمدجعفر می گوید: «از من خویشتنداری نخواهید. تاب تحمل شهادت غریبانه ی یگانه پسرم، خارج از توان من است. از خداوند بخواهید به من صبر دهد.»
هیأت ایرانی و صلیب سرخ اصرار کردند سلولی که به گفته ی آنان جواد در آن فوت کرده نشان بدهند. اما آنان ادعا کردند سازمان امنیت عراق، با بمب و موشک های آمریکا به کلی ویران شده است. در حالی که ساختمان امنیت عراق هنوز پابرجا بود و آزادمردان در سلول های خوفناک آن از دیدن آفتاب محروم بودند.