قــــــاصــــــــــدکـــــــــ

رفتم که خار از پا کشم. محمل ز چشمم دور شد. یک لحظه من غافل شدم. صد سال راهم دور شد ....
شنبه, ۱۰ اسفند ۱۳۸۷، ۱۲:۲۰ ب.ظ

شهادت طلبی همان زندگی طلبی است

شهید

 

روحیه مرگ طلبی ریشه در فلسفه نیهلیسم یا همان پوچ گرایی دارد. در این طرز تفکر فرد همه چیز را پوچ می بیند و چون به یک منشا قدرتمند معنوی چون ایمان و پرودگاری که همه چیز در ید قدرت اوست اعتقادی ندارد و همه چیز را در همین دنیای کوتاه خلاصه می کند، نمی توانند بی عدالتی ها و بدعهدی های روزگار را تحمل کند. فرد در این نحله فکری همه چیز را بی معنی و خالی از فایده و در انتها پوچ و بی ارزش می بیند؛ چرا که او به دنیای دیگری که در آن هر کس به جزای اعمال خود می رسد ایمانی ندارد، از این روست که همه چیز زندگی برای او بی اساس و بی قاعده و بر منشا جبری نازیبا و ناعادلانه بنا شده است.

روشنفکران بسیاری از جمله نویسنده رمان مسخ ،فرانتس کافکا، آلبرکامو، ژان پل ساتر و .... نیز نویسنده ایرانی صادق هدایت همه به نوعی به این طرز تفکر وابسته اند و چنانکه می دانیم رسوخ چنین تفکری سبب می شود تا صادق هدایت در فرانسه با گاز خودکشی کند و به تعبیر خود جبر زمانه را حداقل در مورد زمان مرگ بشکند و وقت مردن را خودش تعیین کند و این اوج فلسفه پوچ گرایی و مرگ طلبی است. اندیشه ای که حتی نمی توان کوچک ترین شباهتی با شهادت طلبی و مرگ آگاهانه برای بهتر شدن زندگی و ایثار جان برای بهره مند کردن دیگران از ذات زندگی در آن یافت.

در ذره ذره تفکر شهادت طلبی زندگی موج می زند و با هیچ چسبی نمی توان این دو اندیشه متضاد را به هم نزدیک کرد و آنها را برخاسته از یک خاستگاه دانست.

شهادت طلبی اصلاً هیچ قرابتی با مرگ طلبی ندارد و دقیقاً بنیان های فکری این دو طرز فکر از ریشه با یکدیگر مغایرت دارند و نمی شود که آنها به هم نزدیک یا حتی اندکی مشابه یافت.
شهید

مرگ طلبان و پوچ انگاران در تمام آثار و ریشه تفکراتشان نیستی و پوچی حرف اول را می زند در حالی که شهادت طلبان زندگی عزتمند را برای خود و جامعه در راس اندیشه های شان قرارداده اند و مبنای تمام حرکاتشان رسیدن به یک زندگی آرمانی به همراه عزت و سربلندی برای خود و دیگر افراد جامعه است.

برای نمونه در طول تاریخ هر جا که با حرکتی ایثارگرانه روبه رو می شویم در دنباله آن عزم برای تغییر و تحول در زندگی و ساختن آینده ای بهتر برای دیگران به شدت به چشم می آید و اصلاً نمی توان متصور شد که آنان برای رهایی از زندگی و ترک آن جان خود را نثار کرده باشند. با مطالعه تاریخ، خاصه تاریخ اسلام این مسئله به شدت برجسته و متمایز از مرگ طلبی و پوچ انگاری است و به هیچ وجه نمی توان در ایثارگری ردی از طرز تفکر نهیلیستی را یافت.

قیام امام حسین(ع) و یارانش نمونه روشن و آشکاری است از تمایز به شدت برجسته بین مرگ طلبی و شهادت طلبی فلسفه بزرگ این قیام عظیم در طول تاریخ از زوایای گوناگون مورد بررسی و کنکاش قرار گرفته و چراغ روشنی برای کسانی شده است که شهادت را بر می گزینند تا زندگی بهتری برای دیگران بسازند و از آن زمان تاکنون همواره تمایل به شهادت با روح و ذات ناب زندگی گره خورده و پیوسته تمایز خود را با مرگ طلبی که همواره از شور زندگی خالی است و به نوعی یاس و سرخوردگی می رسد به رخ انسان ها کشیده است.

زندگی زیباست،اما شهادت زیبا تر

در پس پشت مرگ طلبی که به حرکت های انتحاری بیهوده ای منجر می شود هیچ تفکر مثبتی وجود ندارد و به جرأت می توان گفت اندیشه مرگ طلبی برای جامعه مخرب و به نوعی نابودکننده زندگی است. فرد مرگ طلب به جان آمده از شرایطی که به او تحمیل شده و خالی از شور و امید هم خود و هم عده ای از انسان های بیگناه را به کام مرگ می کشاند بی آنکه ثمری برای خود یا جامعه اش داشته باشد و کار او سبب مرگ و ویرانی و نیستی و پوچی است و همواره مورد نفرت ناظران و انسان های اطراف و حتی کسانی که از آن واقعه آگاه می شوند بوده است در حالی که حرکت های شهادت طلبانه برای تغییر و تحول در زندگی مردم عملی قهرمانه و الگو ساز با یک واکنش مثبت و تحسین شده از سوی همه حتی کسانی که در برابر فرد شهادت طلب صف بسته اند، انجام می شود. به بیان گزیده تر و بهتر در تمام سلول های تفکر و نحله فکری مرگ طلبی تماماً از پوچ انگاری و بیهوده نگری و نگاه منفی و سراسر از گمگشتگی صحبت می شود و ریشه تفکر آنها عدم تغییر و یک جبر عظیم و بزرگ است که در راه وجود انسان ها قرار گرفته و هیچ چاره ای جز رخوت و عدم حرکت و نیستی به فرد دارای این طرز تفکر ارائه نمی دهد. شهادت طلبی اصلاً هیچ قرابتی با مرگ طلبی ندارد و دقیقاً بنیان های فکری این دو طرز فکر از ریشه با یکدیگر مغایرت دارند و نمی شود که آنها به هم نزدیک یا حتی اندکی مشابه یافت.

شهادت طلبی همان زندگی طلبی است و مرگ طلبی پوچی و پوچ انگاری و انکار زندگی.



نوشته شده توسط سعید
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

قــــــاصــــــــــدکـــــــــ

رفتم که خار از پا کشم. محمل ز چشمم دور شد. یک لحظه من غافل شدم. صد سال راهم دور شد ....

قــــــاصــــــــــدکـــــــــ

قال الله تبارک وتعالی:
من طلبنی وجدنی، ومن وجدنی عرفنی،و من عرفنی عشقنی، ومن عشقنی عشقته ومن عشقته قتلته ومن قتلته فانا دیته
قال مولانا امیر المومنین علی (ع): نسال الله منازل الشهدا
مقام معظم رهبری:امروز کار برای شهدا باید در راس امور قرار گیرد.
تمام این دو حدیث گرانبها و فرموده مقام معظم رهبری
حضرت امام خامنه ای روحی فداه کافی است برای اینکه این وبلاگ تشکیل بشه.
عبد من عبید فاطمه الزهرا(سلام الله علیها)،حقیر الشهدا ،موردانه کش آستان بی کران شهدا ، قبرستان نشین عادات سخیف
سعید
******************
چه دعایی کنمت بهتر از این
که کنار پسر فاطمه (س) هنگام اذان
سحر جمعه ای از این ایام
پشت دیوار بقیع
قامتت قد بکشد
به دورکعت نمازی که نثار حرم و گنبد برپاشده حضرت زهرا (س) بکنی

**************
تلگرام من : https://t.me/Ghasedak1318
اینستاگرام : https://www.instagram.com/daei.saeid1318
https://www.instagram.com/ghasedak__135

بایگانی
نویسندگان

شهادت طلبی همان زندگی طلبی است

شنبه, ۱۰ اسفند ۱۳۸۷، ۱۲:۲۰ ب.ظ
شهید

 

روحیه مرگ طلبی ریشه در فلسفه نیهلیسم یا همان پوچ گرایی دارد. در این طرز تفکر فرد همه چیز را پوچ می بیند و چون به یک منشا قدرتمند معنوی چون ایمان و پرودگاری که همه چیز در ید قدرت اوست اعتقادی ندارد و همه چیز را در همین دنیای کوتاه خلاصه می کند، نمی توانند بی عدالتی ها و بدعهدی های روزگار را تحمل کند. فرد در این نحله فکری همه چیز را بی معنی و خالی از فایده و در انتها پوچ و بی ارزش می بیند؛ چرا که او به دنیای دیگری که در آن هر کس به جزای اعمال خود می رسد ایمانی ندارد، از این روست که همه چیز زندگی برای او بی اساس و بی قاعده و بر منشا جبری نازیبا و ناعادلانه بنا شده است.

روشنفکران بسیاری از جمله نویسنده رمان مسخ ،فرانتس کافکا، آلبرکامو، ژان پل ساتر و .... نیز نویسنده ایرانی صادق هدایت همه به نوعی به این طرز تفکر وابسته اند و چنانکه می دانیم رسوخ چنین تفکری سبب می شود تا صادق هدایت در فرانسه با گاز خودکشی کند و به تعبیر خود جبر زمانه را حداقل در مورد زمان مرگ بشکند و وقت مردن را خودش تعیین کند و این اوج فلسفه پوچ گرایی و مرگ طلبی است. اندیشه ای که حتی نمی توان کوچک ترین شباهتی با شهادت طلبی و مرگ آگاهانه برای بهتر شدن زندگی و ایثار جان برای بهره مند کردن دیگران از ذات زندگی در آن یافت.

در ذره ذره تفکر شهادت طلبی زندگی موج می زند و با هیچ چسبی نمی توان این دو اندیشه متضاد را به هم نزدیک کرد و آنها را برخاسته از یک خاستگاه دانست.

شهادت طلبی اصلاً هیچ قرابتی با مرگ طلبی ندارد و دقیقاً بنیان های فکری این دو طرز فکر از ریشه با یکدیگر مغایرت دارند و نمی شود که آنها به هم نزدیک یا حتی اندکی مشابه یافت.
شهید

مرگ طلبان و پوچ انگاران در تمام آثار و ریشه تفکراتشان نیستی و پوچی حرف اول را می زند در حالی که شهادت طلبان زندگی عزتمند را برای خود و جامعه در راس اندیشه های شان قرارداده اند و مبنای تمام حرکاتشان رسیدن به یک زندگی آرمانی به همراه عزت و سربلندی برای خود و دیگر افراد جامعه است.

برای نمونه در طول تاریخ هر جا که با حرکتی ایثارگرانه روبه رو می شویم در دنباله آن عزم برای تغییر و تحول در زندگی و ساختن آینده ای بهتر برای دیگران به شدت به چشم می آید و اصلاً نمی توان متصور شد که آنان برای رهایی از زندگی و ترک آن جان خود را نثار کرده باشند. با مطالعه تاریخ، خاصه تاریخ اسلام این مسئله به شدت برجسته و متمایز از مرگ طلبی و پوچ انگاری است و به هیچ وجه نمی توان در ایثارگری ردی از طرز تفکر نهیلیستی را یافت.

قیام امام حسین(ع) و یارانش نمونه روشن و آشکاری است از تمایز به شدت برجسته بین مرگ طلبی و شهادت طلبی فلسفه بزرگ این قیام عظیم در طول تاریخ از زوایای گوناگون مورد بررسی و کنکاش قرار گرفته و چراغ روشنی برای کسانی شده است که شهادت را بر می گزینند تا زندگی بهتری برای دیگران بسازند و از آن زمان تاکنون همواره تمایل به شهادت با روح و ذات ناب زندگی گره خورده و پیوسته تمایز خود را با مرگ طلبی که همواره از شور زندگی خالی است و به نوعی یاس و سرخوردگی می رسد به رخ انسان ها کشیده است.

زندگی زیباست،اما شهادت زیبا تر

در پس پشت مرگ طلبی که به حرکت های انتحاری بیهوده ای منجر می شود هیچ تفکر مثبتی وجود ندارد و به جرأت می توان گفت اندیشه مرگ طلبی برای جامعه مخرب و به نوعی نابودکننده زندگی است. فرد مرگ طلب به جان آمده از شرایطی که به او تحمیل شده و خالی از شور و امید هم خود و هم عده ای از انسان های بیگناه را به کام مرگ می کشاند بی آنکه ثمری برای خود یا جامعه اش داشته باشد و کار او سبب مرگ و ویرانی و نیستی و پوچی است و همواره مورد نفرت ناظران و انسان های اطراف و حتی کسانی که از آن واقعه آگاه می شوند بوده است در حالی که حرکت های شهادت طلبانه برای تغییر و تحول در زندگی مردم عملی قهرمانه و الگو ساز با یک واکنش مثبت و تحسین شده از سوی همه حتی کسانی که در برابر فرد شهادت طلب صف بسته اند، انجام می شود. به بیان گزیده تر و بهتر در تمام سلول های تفکر و نحله فکری مرگ طلبی تماماً از پوچ انگاری و بیهوده نگری و نگاه منفی و سراسر از گمگشتگی صحبت می شود و ریشه تفکر آنها عدم تغییر و یک جبر عظیم و بزرگ است که در راه وجود انسان ها قرار گرفته و هیچ چاره ای جز رخوت و عدم حرکت و نیستی به فرد دارای این طرز تفکر ارائه نمی دهد. شهادت طلبی اصلاً هیچ قرابتی با مرگ طلبی ندارد و دقیقاً بنیان های فکری این دو طرز فکر از ریشه با یکدیگر مغایرت دارند و نمی شود که آنها به هم نزدیک یا حتی اندکی مشابه یافت.

شهادت طلبی همان زندگی طلبی است و مرگ طلبی پوچی و پوچ انگاری و انکار زندگی.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۷/۱۲/۱۰
سعید

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی