قــــــاصــــــــــدکـــــــــ

رفتم که خار از پا کشم. محمل ز چشمم دور شد. یک لحظه من غافل شدم. صد سال راهم دور شد ....
شنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۸۸، ۰۴:۰۲ ب.ظ

یادی از سید مرتضی

غریبانه ای از سرور

شهیدان اهل قلم "آوینی"

 
 
 
 
 
 
سیدمرتضی آوینی
 

 

((دیدیم که می شناسیمش .... و تصویرش را از این پیش در خاطر داشته ایم. دیدیم که می شناسیمش. نه آن سان که دیگران را ... و نه حتی آن سان که خود را. چه کسی از خود آشناتر ؟ دیده ای هرگز کسی نقش غربت در چهره خویش بیند و خود را نبشناسد ؟!))

زمین مهبط است نه خانه وصل. در اینجا نور از نار می زاید و بقاء در فناست و قرار در بیقراری. زمین معبر است و نه مقر .... و ما می دانستیم. پروانه ای دوران دگردیسی اش را به پایان برد و بال گشود و پیله اش چون لفظی تهی از معنا از شاخه درخت فرو افتاد. رشته وحی گسست و ما ماندیم و عقلمان. عصر بیّنات به پایان رسید و آن آخرین شب دیگر به صبح نیانجامید.

دیدیم که می شناسیمش. بیشتر از خود ... تا آنجا که خود را در او یافتیم. چونان نقشی سرگردان در آبگینه که صاحب خویش را بازیابد و یا چونان سایه ای که صاحب سایه را ... آن صورت ازلی را چه کسی بر این لوح قدیم نقش کرده بود ؟ می دیدیم که چشمانش فانی است اما نگاهش باقی. می دیدیم که لبانش فانی است اما کلامش باقی. چشمانش منزل عنایت ازلی بود و دهانش معبر فیض ازلی و دستانش ... چه بگوییم ؟ کاش گوش نامحرمان نمی شنید!

حکایت صبر و صلابت امام خمینی (ره)

دیدیم که می شناسیمش و او همان است که از این پیش طلعتش را در آب و باد و خاک و آتش دیده ایم. درخورشید آنگاه که می تابد. در ابر آنگاه که می بارد. در آب باران آنگاه که در جستجوی گودال ها و دره ها بر می آید. در شفقت صبح در صراحت ظهر در حجب شب در رقت مه و در حزن غروب نخلستان در شکافتن دانه ها و در شکفتن غنچه ها .... در عشق پروانه و در سوختن شمع.

دیدیم که می شناسیمش و دوستش می داریم. آن همه که آفتابگردان آفتاب را. آن همه که دریا ماه را .... و او نیز ما را دوست دارد آن همه که معنا لفظ را.

زمین مهبط است نه خانه وصل. در اینجا نور از نار می زاید و بقاء در فناست و قرار در بیقراری. زمین معبر است و نه مقر .... و ما می دانستیم. پروانه ای دوران دگردیسی اش را به پایان برد و بال گشود و پیله اش چون لفظی تهی از معنا از شاخه درخت فرو افتاد. رشته وحی گسست و ما ماندیم و عقلمان. عصر بیّنات به پایان رسید و آن آخرین شب دیگر به صبح نیانجامید.

      

عزیز ما ای وصی امام عشق

رهبر انقلاب

آنان که معنای ولایت را نمی دانند در کار ما سخت درمانده اند. اما شما خوب می دانید که سرچشمه این تسلیم و اطاعت و محبّت در کجاست. خودتان خوب می دانید که چقدر شما را دوست می داریم و چقدر دلمان می خواست آن روز که به دیدار شما آمدیم سر در بغل شما پنهان کنیم و بگرییم. ما طلعت آن عنایت ازلی را در نگاه شما باز یافتیم. لبخند شما شفقت صبح را داشت و شب انزوای ما را شکست.

سر ما و قدمتان که وصی امام عشق هستید و نائب امام زمان

 

 



نوشته شده توسط سعید
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

قــــــاصــــــــــدکـــــــــ

رفتم که خار از پا کشم. محمل ز چشمم دور شد. یک لحظه من غافل شدم. صد سال راهم دور شد ....

قــــــاصــــــــــدکـــــــــ

قال الله تبارک وتعالی:
من طلبنی وجدنی، ومن وجدنی عرفنی،و من عرفنی عشقنی، ومن عشقنی عشقته ومن عشقته قتلته ومن قتلته فانا دیته
قال مولانا امیر المومنین علی (ع): نسال الله منازل الشهدا
مقام معظم رهبری:امروز کار برای شهدا باید در راس امور قرار گیرد.
تمام این دو حدیث گرانبها و فرموده مقام معظم رهبری
حضرت امام خامنه ای روحی فداه کافی است برای اینکه این وبلاگ تشکیل بشه.
عبد من عبید فاطمه الزهرا(سلام الله علیها)،حقیر الشهدا ،موردانه کش آستان بی کران شهدا ، قبرستان نشین عادات سخیف
سعید
******************
چه دعایی کنمت بهتر از این
که کنار پسر فاطمه (س) هنگام اذان
سحر جمعه ای از این ایام
پشت دیوار بقیع
قامتت قد بکشد
به دورکعت نمازی که نثار حرم و گنبد برپاشده حضرت زهرا (س) بکنی

**************
تلگرام من : https://t.me/Ghasedak1318
اینستاگرام : https://www.instagram.com/daei.saeid1318
https://www.instagram.com/ghasedak__135

بایگانی
نویسندگان

یادی از سید مرتضی

شنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۸۸، ۰۴:۰۲ ب.ظ

غریبانه ای از سرور

شهیدان اهل قلم "آوینی"

 
 
 
 
 
 
سیدمرتضی آوینی
 

 

((دیدیم که می شناسیمش .... و تصویرش را از این پیش در خاطر داشته ایم. دیدیم که می شناسیمش. نه آن سان که دیگران را ... و نه حتی آن سان که خود را. چه کسی از خود آشناتر ؟ دیده ای هرگز کسی نقش غربت در چهره خویش بیند و خود را نبشناسد ؟!))

زمین مهبط است نه خانه وصل. در اینجا نور از نار می زاید و بقاء در فناست و قرار در بیقراری. زمین معبر است و نه مقر .... و ما می دانستیم. پروانه ای دوران دگردیسی اش را به پایان برد و بال گشود و پیله اش چون لفظی تهی از معنا از شاخه درخت فرو افتاد. رشته وحی گسست و ما ماندیم و عقلمان. عصر بیّنات به پایان رسید و آن آخرین شب دیگر به صبح نیانجامید.

دیدیم که می شناسیمش. بیشتر از خود ... تا آنجا که خود را در او یافتیم. چونان نقشی سرگردان در آبگینه که صاحب خویش را بازیابد و یا چونان سایه ای که صاحب سایه را ... آن صورت ازلی را چه کسی بر این لوح قدیم نقش کرده بود ؟ می دیدیم که چشمانش فانی است اما نگاهش باقی. می دیدیم که لبانش فانی است اما کلامش باقی. چشمانش منزل عنایت ازلی بود و دهانش معبر فیض ازلی و دستانش ... چه بگوییم ؟ کاش گوش نامحرمان نمی شنید!

حکایت صبر و صلابت امام خمینی (ره)

دیدیم که می شناسیمش و او همان است که از این پیش طلعتش را در آب و باد و خاک و آتش دیده ایم. درخورشید آنگاه که می تابد. در ابر آنگاه که می بارد. در آب باران آنگاه که در جستجوی گودال ها و دره ها بر می آید. در شفقت صبح در صراحت ظهر در حجب شب در رقت مه و در حزن غروب نخلستان در شکافتن دانه ها و در شکفتن غنچه ها .... در عشق پروانه و در سوختن شمع.

دیدیم که می شناسیمش و دوستش می داریم. آن همه که آفتابگردان آفتاب را. آن همه که دریا ماه را .... و او نیز ما را دوست دارد آن همه که معنا لفظ را.

زمین مهبط است نه خانه وصل. در اینجا نور از نار می زاید و بقاء در فناست و قرار در بیقراری. زمین معبر است و نه مقر .... و ما می دانستیم. پروانه ای دوران دگردیسی اش را به پایان برد و بال گشود و پیله اش چون لفظی تهی از معنا از شاخه درخت فرو افتاد. رشته وحی گسست و ما ماندیم و عقلمان. عصر بیّنات به پایان رسید و آن آخرین شب دیگر به صبح نیانجامید.

      

عزیز ما ای وصی امام عشق

رهبر انقلاب

آنان که معنای ولایت را نمی دانند در کار ما سخت درمانده اند. اما شما خوب می دانید که سرچشمه این تسلیم و اطاعت و محبّت در کجاست. خودتان خوب می دانید که چقدر شما را دوست می داریم و چقدر دلمان می خواست آن روز که به دیدار شما آمدیم سر در بغل شما پنهان کنیم و بگرییم. ما طلعت آن عنایت ازلی را در نگاه شما باز یافتیم. لبخند شما شفقت صبح را داشت و شب انزوای ما را شکست.

سر ما و قدمتان که وصی امام عشق هستید و نائب امام زمان

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۸/۰۳/۳۰
سعید

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی