Unknown
شهادت آوینی؛ گواهی زنده بودن تفکر انقلابی
حتماً و حتماً، آوینیها باید در ظرف زمانی و مکانی خودشان دیده شوند. این است که آن جنبه الگویی آنها را برای ما جدی میکند وگرنه صرفا میشوند یک سری عکسهایی که در اتاقها و کلاسهایمان بزنیم و یک سری جملاتی که حفظ کنیم که به درد رفتن به همان عالم هپروت میخورد.
آوینی در دورهای شهید شد که به یک معنا میتوان گفت، دوره ریزشها بود. دورهی بعد از جنگ، سالهایی بود که علمداران و اسطورههای هنر انقلاب، بعضاً داشتند کنار میکشیدند و توبهنامه مینوشتند.
شهادتش یک علمی شد که به تمام معنی شهادت بود. یعنی یک گواهی بود به زنده بودن انقلاب و تفکر انقلابی؛ آن هم در دورانی که همه چیز افول کرده بود. دورانی که جدای از بحث انفعال فکری و تئوریکی که در خیلیها به وجود آمده بود، برخی از بحثهای اخلاقی هم در بین حزباللهیها رواج پیدا کرده بود. یکی از دوستان نقل میکرد که آوینی میگفت، حزباللهیها به عُجب دچار شدهاند و این زمینشان خواهد زد.
آوینی اهل ذکر بود!
آوینی به شدت اهل فکر بود و مهمتر از آن، اهل ذکر بود. اهل ذکر فقط نه به معنای صرفاً متعارفش. به همین خاطر است که ما مأمور شدیم که از اهل ذکر الگو بگیریم. به ما گفتهاند بروید طرف اهل ذکر. پرسشهای خود را با اهل ذکر درمیان بگذارید و از گفتار و اعمال آنها پاسخ بگیرید: فاسئلو اهل الذکر إن کنتم لا تعلمون.
اهل ذکر چه کسانی هستند؟!
اهل ذکر کسانی هستند که ذکرشان کف دستشان است. یعنی به آن چیزهایی که رسیدهاند، درحال و سرِ بهزنگگاهها، به آنها عمل میکنند و به آنها متذکرند. خیلیها، خیلی چیزها را میدانند ولی در مواقع حساس خودشان را میبازند و یا اصلا یادشان میرود. آدمهای اندیشمند و فاضلی هستند، ولی زندگیشان در یک حوزه دیگر است، فکرشان در یک حوزه دیگر، سیاستشان در یک حوزه دیگر و .... در فضای امروز جامعه هم افرادی هستند که در حوزه دانشگاهی و حوزوی خیلی هم متفکرند، ولی درحوزه سیاست، سیاستمدارند.
تعامل واقعی با زمانهی خود؛ اعمال خلافآمدِ عادت
آوینی اهل ذکر بود. اهل ذکر که باشی، با زمانهی خود در یک تعامل واقعی هستی. یک موجود زنده هستی. تهدیدها را زود میفهمی. فرصتها را از دست نمیدهی. چون هر چه میبینی، بلافاصله ارجاع میشود به همان مبانی. یعنی شاکله وجودی تو، به یک قرار و پیوستگی رسیده است که سریع میتوانی داوری کنی و به نتیجه برسی و موضع خودت را و تکلیف خودت را بفهمی. آوینی تکلیفگرا بود. به همین دلیل خیلی وقتها میبینید خلافآمدِ عادت، عمل میکرد. خیلی از فحشهایی که میخورد، برای همین بود که ایشان میآمد مثلاً از فیلم عروس به شدت دفاع و تعریف میکرد؛ میگفت نمونهی سینمای انقلابی است، همه فیلمها باید از این فیلم، الگو بگیرند. یا یک دفعه میآمد یک ویژهنامه در میآورد برای آلفرد هیچکاک، به اسمِ «هیچکاک؛ همیشه استاد».
کارهای خلافآمدِ عادت ازش سر میزد. اهل عادت نبود، اهل عبادت واقعی بود و این تهمتها هم برایش مهم نبود. اینها را باید دریافت.