قــــــاصــــــــــدکـــــــــ

رفتم که خار از پا کشم. محمل ز چشمم دور شد. یک لحظه من غافل شدم. صد سال راهم دور شد ....
سه شنبه, ۱۷ شهریور ۱۳۸۸، ۰۱:۳۰ ب.ظ

سردار قرار گاه حمزه

سردار قرار گاه حمزه

سردار سرتیپ پاسدار شهید ناصر کاظمی ، قائم مقام فرمانده قرارگاه حمزه سیدالشهدا(ع)

شهید ناصر کاظمی

ناصر از زبان ناصر:

  من متولد سال 1325 و اهل تهران هستم . فعالیت سیاسی من تقریبا از سال 1356 شروع شد .آن موقع که دانشجوی دانشکده ی تربیت بدنی بودم ، دستگیر شدم و مدت 25 روز در زندان قصر به سر بردم . بعد ازآزادی ، به طور مداوم در حرکت های مردمی و سایر امور انقلاب شرکت میکردم.

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی من خیلی زود به سپاه پیوستم و در همان سال 1358 به مدت 3 ماه برای ماموریت به زابل عازم شدم .

بعد از ماموریت حدود بیست روز در تهران بودم که دوباره به عنوان فرمانده ، همراه یک گروهان از نیروهای سپاه به مدت یک و نیم ماه به خرمشهر رفتم .

از خرمشهر که برگشتم ، در پادگان " ولی عصر (عج) " تهران با برادر " بروجردی " آشنا شدم . او که خودش در سپاه منطقه غرب کار کشور مسئولیت داشت ، به من پیشنهاد کرد به غرب کشور بروم . من هم پذیرفتم و با یک گروه 27 یا 28 نفری ، به این منطقه آمدم . الان از آن گروه  2 یا 3 نفر باقی مانده وبقیه همه به شهادت رسیده اند .

وقتی به غرب کشور آمدم ، با پیشنهاد برادر بروجردی از تاریخ 10 دی 1358 ، فرماندار پاوه شدم . آن زمان ، از پاسگاه " قازانچی " تا پاوه ، دست گروهک های ضد انقلاب بود که بعد ها منطقه از آنان پاکسازی شد . 21 ماه فرماندار پاوه بودم که دوازده ماه آن را با حفظ سمت ، فرمانداری فرمانده سپاه پاوه هم بودم . اما در یک عملیات که تیر خوردم و مجروح شدم ، برادر " ابراهیم همت " را به عنوان فرمانده سپاه پاوه معرفی کردم .

الان هم ( 14 مهر 1360 ) به مدت یک ماه است که باز به پیشنهاد برادر بروجردی آمده ام و مسئولیت فرماندهی سپاه کردستان را به عهده گرفته ام .

ناصر از زبان همکاران:

بزرگواری، سلحشوری و ایستادگی او در کنار مردم مظلوم و مسلمان کرد و عشق او به مردم و جدا نمودن آنان از صف ضدانقلاب باعث شد تا علاقه مردم تحت ستم منطقه هر روز نسبت به وی زیادتر شود، تا جایی که مردم نام «ناصر» را بر روی کودکانشان می گذاشتند و به این نام افتخار می کردند.

تکیه کلام او این بود:

" باید صفوف ضدانقلاب با مردم جدا شود. با ضدانقلاب با قاطعیت و با مردم محروم و مستضعف کرد، با مهربانی هرچه تمامتر رفتار شود. "

شهید کاظمی مجاهدی نستوه، فرماندهی توانا، برادری دلسوز برای مردم، آموزگاری شریف و الگویی مناسب برای دوستان و همرزمانش بود. 

تبسم همیشگی و زیبایش که به موعظه دیگران و ذکر شهدا و توصیف بهشت می پرداخت، زبانزد پرسنل تحت مسئولیت ایشان بود.

 ضدانقلاب از سرسختی و شجاعت وی به ستوه آمده بود و به واقع یکی از مظاهر درخشان (اَشِداء علی الکفار، رحماء بینهم ) بود .

و  امروز فاصله ما با یاران امام به درازای فراموشی یک عهد ازلی با امام و شهداست.

شجاعت ناصر:

شهید کاظمی در قبل از انقلاب، زمانی که رژیم حاکم بود و ورزشکاران آمریکایی به خاک ایران عزیز آمده بودند،‌ با تنی چند از دانشجویان و دوستان خود تصمیم‌ می‌گیرد که پرچم آمریکا را به آتش بکشند و در زمانی که ورزشکاران این کشور وارد استادیوم می‌شدند، با این حرکت شجاعانه خودشان ،  باعث شدند که در آن زمانی که حکومت شاه حاکمیت مطلق خود را بر این سرزمین عزیز داشت، بتوانند آن رعب و وحشتی را که حکومت ایجاد کرده بود، بشکنند و بر این اساس مورد شناسایی قرار می‌گیرند و پس از دستگیری روانه زندان می‌شوند و به خاطر روحیه شاداب و پرطراوتی که ایشان داشت و همچنین روحیه ورزشکاری که در ایشان بود، پس از اینکه به زندان قصر منتقل می‌شوند، با پویندگی و شادابی خود ،  بطور کامل هوا و فضای زندان قصر را تغییر داده بودند و در آنجا اقدام به تشکیل مسابقات ورزشی کرده بودند برای تجدید قوا و تجدید روحیه کسانی که در آنجا بودند و پس از اینکه بر اثر تظاهرات و مجاهدات ملت مسلمان، دولت وقت مجبور به آزادی ایشان می‌شود، بعضی از افرادی که در داخل زندان بودند از آزادی ایشان به این لحاظ نگران بودند و می‌گفتند که وقتی ایشان از زندان می‌رود بیرون این حال و هوا و صمیمیتی که در بین بچه‌ها برقرار شده ما فکر می‌کنیم که دچار نقصان بشود .

شهادت ناصر:

در اوایل سال 1361 ازدواج کرد ولی تاهل او، تاثیری بر حضور فعالش در میادین نبرد نداشت، بلکه هر روز فعالتر و خالصتر از روز پیش، وظایف و مسئولیتهای محوله را دنبال می کرد. تا اینکه سرانجام پس از آخرین ماموریت خود به شمال کردستان در تاریخ 6/6/1361 در حین پاکسازی محور پیرانشهر – سردشت در یکی از روستاهای سردشت به آرزوی دیرینه اش نایل شد  و به سوی معشوق پر کشید و کردستان یکپارچه در سوگ او عزادار شد.

محل دفن : تهران ، گلزار شهدای بهشت زهرا ( س ) ، قطعه 24 ردیف 76 شماره   27

ناصر در کلام امام :

شهادت کاظمی غم سنگینی را روی شانه ما گذاشت وقتی به خدمت امام (ره) رسیدم، خبر شهادت او را به اطلاع ایشان رساندم امام با چشمانی اشک‌آلود فرمودند:« ما فرماندهان غرب را زنده می‌خواهیم».

خیلی زود یاران امام (ره) یکی پس از دیگری از این دیار خاکی رخت بربستند و اسطوره‌ای شدند که امروز فاصله ما با آن‌ها به درازای فراموشی یک عهد ازلی با امام و شهداست.

 

                                                       روحش شاد و راهش پر رهرو باد



نوشته شده توسط سعید
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

قــــــاصــــــــــدکـــــــــ

رفتم که خار از پا کشم. محمل ز چشمم دور شد. یک لحظه من غافل شدم. صد سال راهم دور شد ....

قــــــاصــــــــــدکـــــــــ

قال الله تبارک وتعالی:
من طلبنی وجدنی، ومن وجدنی عرفنی،و من عرفنی عشقنی، ومن عشقنی عشقته ومن عشقته قتلته ومن قتلته فانا دیته
قال مولانا امیر المومنین علی (ع): نسال الله منازل الشهدا
مقام معظم رهبری:امروز کار برای شهدا باید در راس امور قرار گیرد.
تمام این دو حدیث گرانبها و فرموده مقام معظم رهبری
حضرت امام خامنه ای روحی فداه کافی است برای اینکه این وبلاگ تشکیل بشه.
عبد من عبید فاطمه الزهرا(سلام الله علیها)،حقیر الشهدا ،موردانه کش آستان بی کران شهدا ، قبرستان نشین عادات سخیف
سعید
******************
چه دعایی کنمت بهتر از این
که کنار پسر فاطمه (س) هنگام اذان
سحر جمعه ای از این ایام
پشت دیوار بقیع
قامتت قد بکشد
به دورکعت نمازی که نثار حرم و گنبد برپاشده حضرت زهرا (س) بکنی

**************
تلگرام من : https://t.me/Ghasedak1318
اینستاگرام : https://www.instagram.com/daei.saeid1318
https://www.instagram.com/ghasedak__135

بایگانی
نویسندگان

سردار قرار گاه حمزه

سه شنبه, ۱۷ شهریور ۱۳۸۸، ۰۱:۳۰ ب.ظ

سردار قرار گاه حمزه

سردار سرتیپ پاسدار شهید ناصر کاظمی ، قائم مقام فرمانده قرارگاه حمزه سیدالشهدا(ع)

شهید ناصر کاظمی

ناصر از زبان ناصر:

  من متولد سال 1325 و اهل تهران هستم . فعالیت سیاسی من تقریبا از سال 1356 شروع شد .آن موقع که دانشجوی دانشکده ی تربیت بدنی بودم ، دستگیر شدم و مدت 25 روز در زندان قصر به سر بردم . بعد ازآزادی ، به طور مداوم در حرکت های مردمی و سایر امور انقلاب شرکت میکردم.

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی من خیلی زود به سپاه پیوستم و در همان سال 1358 به مدت 3 ماه برای ماموریت به زابل عازم شدم .

بعد از ماموریت حدود بیست روز در تهران بودم که دوباره به عنوان فرمانده ، همراه یک گروهان از نیروهای سپاه به مدت یک و نیم ماه به خرمشهر رفتم .

از خرمشهر که برگشتم ، در پادگان " ولی عصر (عج) " تهران با برادر " بروجردی " آشنا شدم . او که خودش در سپاه منطقه غرب کار کشور مسئولیت داشت ، به من پیشنهاد کرد به غرب کشور بروم . من هم پذیرفتم و با یک گروه 27 یا 28 نفری ، به این منطقه آمدم . الان از آن گروه  2 یا 3 نفر باقی مانده وبقیه همه به شهادت رسیده اند .

وقتی به غرب کشور آمدم ، با پیشنهاد برادر بروجردی از تاریخ 10 دی 1358 ، فرماندار پاوه شدم . آن زمان ، از پاسگاه " قازانچی " تا پاوه ، دست گروهک های ضد انقلاب بود که بعد ها منطقه از آنان پاکسازی شد . 21 ماه فرماندار پاوه بودم که دوازده ماه آن را با حفظ سمت ، فرمانداری فرمانده سپاه پاوه هم بودم . اما در یک عملیات که تیر خوردم و مجروح شدم ، برادر " ابراهیم همت " را به عنوان فرمانده سپاه پاوه معرفی کردم .

الان هم ( 14 مهر 1360 ) به مدت یک ماه است که باز به پیشنهاد برادر بروجردی آمده ام و مسئولیت فرماندهی سپاه کردستان را به عهده گرفته ام .

ناصر از زبان همکاران:

بزرگواری، سلحشوری و ایستادگی او در کنار مردم مظلوم و مسلمان کرد و عشق او به مردم و جدا نمودن آنان از صف ضدانقلاب باعث شد تا علاقه مردم تحت ستم منطقه هر روز نسبت به وی زیادتر شود، تا جایی که مردم نام «ناصر» را بر روی کودکانشان می گذاشتند و به این نام افتخار می کردند.

تکیه کلام او این بود:

" باید صفوف ضدانقلاب با مردم جدا شود. با ضدانقلاب با قاطعیت و با مردم محروم و مستضعف کرد، با مهربانی هرچه تمامتر رفتار شود. "

شهید کاظمی مجاهدی نستوه، فرماندهی توانا، برادری دلسوز برای مردم، آموزگاری شریف و الگویی مناسب برای دوستان و همرزمانش بود. 

تبسم همیشگی و زیبایش که به موعظه دیگران و ذکر شهدا و توصیف بهشت می پرداخت، زبانزد پرسنل تحت مسئولیت ایشان بود.

 ضدانقلاب از سرسختی و شجاعت وی به ستوه آمده بود و به واقع یکی از مظاهر درخشان (اَشِداء علی الکفار، رحماء بینهم ) بود .

و  امروز فاصله ما با یاران امام به درازای فراموشی یک عهد ازلی با امام و شهداست.

شجاعت ناصر:

شهید کاظمی در قبل از انقلاب، زمانی که رژیم حاکم بود و ورزشکاران آمریکایی به خاک ایران عزیز آمده بودند،‌ با تنی چند از دانشجویان و دوستان خود تصمیم‌ می‌گیرد که پرچم آمریکا را به آتش بکشند و در زمانی که ورزشکاران این کشور وارد استادیوم می‌شدند، با این حرکت شجاعانه خودشان ،  باعث شدند که در آن زمانی که حکومت شاه حاکمیت مطلق خود را بر این سرزمین عزیز داشت، بتوانند آن رعب و وحشتی را که حکومت ایجاد کرده بود، بشکنند و بر این اساس مورد شناسایی قرار می‌گیرند و پس از دستگیری روانه زندان می‌شوند و به خاطر روحیه شاداب و پرطراوتی که ایشان داشت و همچنین روحیه ورزشکاری که در ایشان بود، پس از اینکه به زندان قصر منتقل می‌شوند، با پویندگی و شادابی خود ،  بطور کامل هوا و فضای زندان قصر را تغییر داده بودند و در آنجا اقدام به تشکیل مسابقات ورزشی کرده بودند برای تجدید قوا و تجدید روحیه کسانی که در آنجا بودند و پس از اینکه بر اثر تظاهرات و مجاهدات ملت مسلمان، دولت وقت مجبور به آزادی ایشان می‌شود، بعضی از افرادی که در داخل زندان بودند از آزادی ایشان به این لحاظ نگران بودند و می‌گفتند که وقتی ایشان از زندان می‌رود بیرون این حال و هوا و صمیمیتی که در بین بچه‌ها برقرار شده ما فکر می‌کنیم که دچار نقصان بشود .

شهادت ناصر:

در اوایل سال 1361 ازدواج کرد ولی تاهل او، تاثیری بر حضور فعالش در میادین نبرد نداشت، بلکه هر روز فعالتر و خالصتر از روز پیش، وظایف و مسئولیتهای محوله را دنبال می کرد. تا اینکه سرانجام پس از آخرین ماموریت خود به شمال کردستان در تاریخ 6/6/1361 در حین پاکسازی محور پیرانشهر – سردشت در یکی از روستاهای سردشت به آرزوی دیرینه اش نایل شد  و به سوی معشوق پر کشید و کردستان یکپارچه در سوگ او عزادار شد.

محل دفن : تهران ، گلزار شهدای بهشت زهرا ( س ) ، قطعه 24 ردیف 76 شماره   27

ناصر در کلام امام :

شهادت کاظمی غم سنگینی را روی شانه ما گذاشت وقتی به خدمت امام (ره) رسیدم، خبر شهادت او را به اطلاع ایشان رساندم امام با چشمانی اشک‌آلود فرمودند:« ما فرماندهان غرب را زنده می‌خواهیم».

خیلی زود یاران امام (ره) یکی پس از دیگری از این دیار خاکی رخت بربستند و اسطوره‌ای شدند که امروز فاصله ما با آن‌ها به درازای فراموشی یک عهد ازلی با امام و شهداست.

 

                                                       روحش شاد و راهش پر رهرو باد

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۸/۰۶/۱۷
سعید

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی