قــــــاصــــــــــدکـــــــــ

رفتم که خار از پا کشم. محمل ز چشمم دور شد. یک لحظه من غافل شدم. صد سال راهم دور شد ....
سه شنبه, ۱۷ شهریور ۱۳۸۸، ۰۱:۴۹ ب.ظ

فرمانده لشکر27 محمد رسول الله

 

سردارشهید حاج ابراهیم همت(17/12/1363)

حاج همت

فرمانده لشکر

27 محمد رسول الله

به عادت همیشه, هرروزیک نفر شهردارساختمان می شد تا نظافت و پذیرایی و شست وشو را برعهده بگیرد. اما متاسفانه وقتی نوبت به بعضی ها می رسید, تنبلی می کردند وظرف های شام را نمی شستند.

ازیک طرف, گرمای طاقت فرسا واز طرف دیگروجود حشرات, حسابی کلافه مان کرده بود. البته هیچ وقت ظرف ها تا صبح, نشسته نمی ماند. بالاخره کسی بود تا آنها را بشوید. ناراحتی وگله من از بعضی دوستان بگوش حاج همت رسید. باخودم گفتم: این بارکه حاجی از شناسایی منطقه بیاید, تکلیفم را بااین قضیه یکسره می کنم.

آن روز داغ, شهردارو مسئول ساختمان هم دست به سیاه وسفید نزده بودند.

شهید همت

همه جاراگند گرفته بود وپشه و مگس وزنبورازسرو روی ساختمان بالا می رفت. وقتی حاجی آمد, توجه نکردم که چقدر خسته وکوفته است هرچی که دلم خواست گفتم. اوهم دلخور شد وگفت: به آن ها تذکر بده اگر قبول نکردند, اشکالی ندارد. بگذارصبح شود. لابد خسته هستند. راحت بگیرو.......

آن شب که حاج همت به خواب رفت, پشه ها مدام به سروگردنش می نشستند واو به خودش           می پیچید. من رفتم وچفیه سیاهم را خیس کردم و آرام روی صورتش انداختم واوآرام گرفت. بعدهم کنارش دراز کشیدم و خوابیدم. نیمه های شب, نیش یک پشه سمج مرا از خواب بیدار کرد.

به کنار دستم که نگاه کردم, حاج همت نبود. به شتاب از اتاق بیرون زدم.درست حدث زدم , ظرف ها دم در نبودند. آرام پیش رفتم. در سوسوینور کسی ظرف ها را می شست . چهره اش معلوم نبود. چفیه ای را به سرو صورتش محکم بسته بود تا شناخته نشوند.

آن چفیه خود من بود....



نوشته شده توسط سعید
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

قــــــاصــــــــــدکـــــــــ

رفتم که خار از پا کشم. محمل ز چشمم دور شد. یک لحظه من غافل شدم. صد سال راهم دور شد ....

قــــــاصــــــــــدکـــــــــ

قال الله تبارک وتعالی:
من طلبنی وجدنی، ومن وجدنی عرفنی،و من عرفنی عشقنی، ومن عشقنی عشقته ومن عشقته قتلته ومن قتلته فانا دیته
قال مولانا امیر المومنین علی (ع): نسال الله منازل الشهدا
مقام معظم رهبری:امروز کار برای شهدا باید در راس امور قرار گیرد.
تمام این دو حدیث گرانبها و فرموده مقام معظم رهبری
حضرت امام خامنه ای روحی فداه کافی است برای اینکه این وبلاگ تشکیل بشه.
عبد من عبید فاطمه الزهرا(سلام الله علیها)،حقیر الشهدا ،موردانه کش آستان بی کران شهدا ، قبرستان نشین عادات سخیف
سعید
******************
چه دعایی کنمت بهتر از این
که کنار پسر فاطمه (س) هنگام اذان
سحر جمعه ای از این ایام
پشت دیوار بقیع
قامتت قد بکشد
به دورکعت نمازی که نثار حرم و گنبد برپاشده حضرت زهرا (س) بکنی

**************
تلگرام من : https://t.me/Ghasedak1318
اینستاگرام : https://www.instagram.com/daei.saeid1318
https://www.instagram.com/ghasedak__135

بایگانی
نویسندگان

فرمانده لشکر27 محمد رسول الله

سه شنبه, ۱۷ شهریور ۱۳۸۸، ۰۱:۴۹ ب.ظ

 

سردارشهید حاج ابراهیم همت(17/12/1363)

حاج همت

فرمانده لشکر

27 محمد رسول الله

به عادت همیشه, هرروزیک نفر شهردارساختمان می شد تا نظافت و پذیرایی و شست وشو را برعهده بگیرد. اما متاسفانه وقتی نوبت به بعضی ها می رسید, تنبلی می کردند وظرف های شام را نمی شستند.

ازیک طرف, گرمای طاقت فرسا واز طرف دیگروجود حشرات, حسابی کلافه مان کرده بود. البته هیچ وقت ظرف ها تا صبح, نشسته نمی ماند. بالاخره کسی بود تا آنها را بشوید. ناراحتی وگله من از بعضی دوستان بگوش حاج همت رسید. باخودم گفتم: این بارکه حاجی از شناسایی منطقه بیاید, تکلیفم را بااین قضیه یکسره می کنم.

آن روز داغ, شهردارو مسئول ساختمان هم دست به سیاه وسفید نزده بودند.

شهید همت

همه جاراگند گرفته بود وپشه و مگس وزنبورازسرو روی ساختمان بالا می رفت. وقتی حاجی آمد, توجه نکردم که چقدر خسته وکوفته است هرچی که دلم خواست گفتم. اوهم دلخور شد وگفت: به آن ها تذکر بده اگر قبول نکردند, اشکالی ندارد. بگذارصبح شود. لابد خسته هستند. راحت بگیرو.......

آن شب که حاج همت به خواب رفت, پشه ها مدام به سروگردنش می نشستند واو به خودش           می پیچید. من رفتم وچفیه سیاهم را خیس کردم و آرام روی صورتش انداختم واوآرام گرفت. بعدهم کنارش دراز کشیدم و خوابیدم. نیمه های شب, نیش یک پشه سمج مرا از خواب بیدار کرد.

به کنار دستم که نگاه کردم, حاج همت نبود. به شتاب از اتاق بیرون زدم.درست حدث زدم , ظرف ها دم در نبودند. آرام پیش رفتم. در سوسوینور کسی ظرف ها را می شست . چهره اش معلوم نبود. چفیه ای را به سرو صورتش محکم بسته بود تا شناخته نشوند.

آن چفیه خود من بود....

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۸/۰۶/۱۷
سعید

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی