قــــــاصــــــــــدکـــــــــ

رفتم که خار از پا کشم. محمل ز چشمم دور شد. یک لحظه من غافل شدم. صد سال راهم دور شد ....
دوشنبه, ۱۰ اسفند ۱۳۸۸، ۰۱:۵۷ ب.ظ

قصه بی نشانی سرداران خطه‌ نور (2)

قصه بی نشانی سرداران خطه‌ نور

قسمت دوم :

حاج احمد متوسلیان

هنگامی که بسیجیان امام (ره) در دوکوهه مشغول فراگیری دوره‌های مختلف آموزشی هستند و با کمترین امکانات موجود در پادگان زندگی می‌‌کنند، سردار متوسلیان نیز علاوه بر همکاری با فرماندهان جهت طراحی عملیات بزرگ فتح‌المبین، شرایط خود را از هر جهت با نیروهای تحت امرش یکسان می‌کند تا جایی که حتی در تقسیم کارهای نظافتی هم خود را با آنها در یک ردیف قرار می‌دهد.

شب اول فروردین 1361 حماسه بزرگ فتح‌المبین در مناطق عملیاتی خوزستان سروده می‌شود و با هوشیاری و فرماندهی قاطعانه حاج احمد متوسلیان در این عملیات غنایم و اسیران زیادی از لشکر دشمن نصیب سپاه اسلام می‌شود.

آخرین دفاع نظامی حاج احمد متوسلیان در ایران، عملیات «الی بیت المقدس» است که به قصد آزادسازی خرمشهر آغاز می‌شود و تا رسیدن به هدف نهایی ادامه می‌یابد.

آخرین دفاع نظامی حاج احمد متوسلیان در ایران، عملیات «الی بیت المقدس» است که به قصد آزادسازی خرمشهر آغاز می‌شود و تا رسیدن به هدف نهایی ادامه می‌یابد.

حماسه بزرگ «فتح‌المبین» و عملیات چند مرحله‌ای « الی بیت‌المقدس»  تاریخ پیروزی ایران را در جنگ هشت ساله با عراق رقم می‌زند.

حمله اسراییل به سوریه ولبنان و درخواست کمکشان از امت اسلامی سبب می‌شود تا تیپ 27 محمد رسول‌الله (ص) جهت بررسی و شناسایی مواضع سوریه و لبنان (در جنگ با اسرائیل) به دمشق اعزام شوند.

حاج احمد متوسلیان

بیش از یک ماه از حضور رزمندگان سپاه اسلام در سوریه می‌گذرد و هیچ یک از مسئولان سیاسی و نظامی این کشور مواضع قاطع و حقیقی خود را در برخورد با تجاوزات اسرائیل عنوان نمی‌کنند .

یکی از همرزمان حاج احمد می‌گوید؛ در آخرین دیداری که با مسئولان سیاسی سوریه داشت خطاب به رفعت اسد (برادر رییس جمهور و مرد شماره دو سوریه) ابراز داشت: ما برای میهمانی به سوریه نیامده‌ایم، شما بهتر می‌دانید که تکلیف جنگ ما با صدام یکسان نشده. اگر حاضر شدیم به این‌جا بیائیم برای این بود که ثابت کنیم اگر محور، جهاد اسلام باشد، بچه‌های 15-16 ساله مسلمان هم می‌توانند مثل شیر به مواضع اشغالی جولان حمله ببرند، گوش سرباز اسرائیلی را بگیرند و او را با خفت بیرون بیاورند و در خیابان‌های دمشق بچرخانند مثل همان کاری که بسیجیان ما، در فتح‌المبین و بیت‌المقدس با کماندوهای بعثی صدام کردند.

 ... تعارف بس است. تکلیف ما را مشخص کنید. اگر به هر علت قرار است حضور ما در سوریه صرفاً در حد وجه المصالحه و برگ برنده‌ای در مذاکرات سیاسی باشد ما اهل آن نیستیم. وقتی امام فرمودند: «راه قدس از کربلا می‌گذرد... باید تکلیف ما در جنگ با عراق یکسره شود تا به مسأله اسرائیل بپردازیم...»، تیپ 27 محمد رسول‌الله (ص) نیز قصد بازگشت به وطن نمودند و دسته دسته از خاک سوریه خارج شدند.

حمله اسراییل به سوریه ولبنان و درخواست کمکشان از امت اسلامی سبب می‌شود تا تیپ 27 محمد رسول‌الله (ص) جهت بررسی و شناسایی مواضع سوریه و لبنان (در جنگ با اسرائیل) به دمشق اعزام شوند.

سحرگاه 14 تیرماه 1361 دل احمد بی‌قرار است. عمه سادات را برای آخرین بار زیارت می‌کند و در حالی که باران اشک پهنای صورتش را فرا گرفته به یاری نیروها در جمع‌آوری وسایل و بازگشت به سوی ایران دل می‌سپارد.

ساعتی پیش از حرکت نیروها، مردی سراسیمه از راه می‌رسد و خواستار ملاقات با حاج احمد می‌شود. سید محسن موسوی (سفیر ایران در لبنان) است که از محاصره شدن سفارتخانه کشورمان توسط نظامیان صهیونیست خبر می‌دهد، وقت کم است، اسناد و مدارک محرمانه سفارت در خطر!...

حاج احمد متوسلیان

 مسیر سفر او از ایران به سوی لبنان تغییر می‌کند. خبرنگار جوانی که با عکس‌های زیبایش در خرمشهر دل حاج‌ احمد را برده بود، تقاضا می‌کند به او هم اجازه همراهی بدهند تا پرده از جنایات اسرائیل بردارد.

ماشین سفارت آماده است ولی کسی پشت فرمان نیست. جوانی به نام تقی از راه می‌رسد و از حاج احمد اجازه می‌خواهد که رانندگی ماشین را به او بسپارد.

رستگار مقدم چهرة آشنایی است که از زمان غائله کردستان تا پایان سفر. بیشتر اوقات خود را کنار مراد و فرمانده‌اش حاج احمد متوسلیان سپری کرده است.

رزمنده‌ها به این سفر اعتراض دارند؛

- حاج احمد نرو!

- بگذار ما به جای تو برویم.

با هماهنگی آقای موسوی، تقی رستگار نیز به عنوان راننده هیأت دیپلمات عازم لبنان می‌شود.

سعید قاسمی و حاج همت (از فرماندهان تیپ 27 محمد رسول‌الله (ص) از آخرین فرصت نیز استفاده می‌کنند و نزد حاج احمد می‌روند؟

- حاج آقا ! بگذار ما به جای شما به این مأموریت برویم.

- حاجی بیروت شده لانه گرگ‌ها. نرو. بگذار ما به جای شما برویم...

دل حاج احمد دیگر بی‌قراری نمی‌کند. فرمانده شاد است. لبخند می‌زند و از توکل به خدا سخن می‌گوید: «هر چه مشیت الهی باشد، همان می‌شود.» خداحافظ!

دل حاج احمد دیگر بی‌قراری نمی‌کند. فرمانده شاد است. لبخند می‌زند و از توکل به خدا سخن می‌گوید: «هر چه مشیت الهی باشد، همان می‌شود.» خداحافظ!

نمی‌دانم ساعت 30/12 ظهر دوشنبه در جاده (برباره) لبنان چه حادثه‌ای رخ می‌دهد که دیگر کسی حاج احمد را نمی‌بیند.

ایست بازرسی «فالانژیست»ها که از دست‌نشاندگان رژیم صهیونیستی هستند کنترل جاده را در اختیار می‌گیرند.

بنز سفارت ایران متوقف می‌شود. کاظم اخوان دوربین خود را برای عکاسی تنظیم می‌کند. آنها باید از ماشین خارج شوند.

احمد متوسلیان آرام و مطمئن پیاده می‌شود. تقی، دستان پرقدرتش را از فرمان ماشین جدا می‌کند . سید محسن موسوی نگاهش را به نگاه خندان سردار جوان گره می‌زند و از این که نتوانسته از میهمانان خود پذیرایی کند شرمنده است؛ چرا که خودش نیز در پی آنان به اسارت و بی‌نشانی در زندان‌های رژیم صهیونیستی درآمد! و همه اینها سرآغازی است تلخ بر قصة‌ بی‌نشانی این سرداران خطة‌ نور...



نوشته شده توسط سعید
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

قــــــاصــــــــــدکـــــــــ

رفتم که خار از پا کشم. محمل ز چشمم دور شد. یک لحظه من غافل شدم. صد سال راهم دور شد ....

قــــــاصــــــــــدکـــــــــ

قال الله تبارک وتعالی:
من طلبنی وجدنی، ومن وجدنی عرفنی،و من عرفنی عشقنی، ومن عشقنی عشقته ومن عشقته قتلته ومن قتلته فانا دیته
قال مولانا امیر المومنین علی (ع): نسال الله منازل الشهدا
مقام معظم رهبری:امروز کار برای شهدا باید در راس امور قرار گیرد.
تمام این دو حدیث گرانبها و فرموده مقام معظم رهبری
حضرت امام خامنه ای روحی فداه کافی است برای اینکه این وبلاگ تشکیل بشه.
عبد من عبید فاطمه الزهرا(سلام الله علیها)،حقیر الشهدا ،موردانه کش آستان بی کران شهدا ، قبرستان نشین عادات سخیف
سعید
******************
چه دعایی کنمت بهتر از این
که کنار پسر فاطمه (س) هنگام اذان
سحر جمعه ای از این ایام
پشت دیوار بقیع
قامتت قد بکشد
به دورکعت نمازی که نثار حرم و گنبد برپاشده حضرت زهرا (س) بکنی

**************
تلگرام من : https://t.me/Ghasedak1318
اینستاگرام : https://www.instagram.com/daei.saeid1318
https://www.instagram.com/ghasedak__135

بایگانی
نویسندگان

قصه بی نشانی سرداران خطه‌ نور (2)

دوشنبه, ۱۰ اسفند ۱۳۸۸، ۰۱:۵۷ ب.ظ

قصه بی نشانی سرداران خطه‌ نور

قسمت دوم :

حاج احمد متوسلیان

هنگامی که بسیجیان امام (ره) در دوکوهه مشغول فراگیری دوره‌های مختلف آموزشی هستند و با کمترین امکانات موجود در پادگان زندگی می‌‌کنند، سردار متوسلیان نیز علاوه بر همکاری با فرماندهان جهت طراحی عملیات بزرگ فتح‌المبین، شرایط خود را از هر جهت با نیروهای تحت امرش یکسان می‌کند تا جایی که حتی در تقسیم کارهای نظافتی هم خود را با آنها در یک ردیف قرار می‌دهد.

شب اول فروردین 1361 حماسه بزرگ فتح‌المبین در مناطق عملیاتی خوزستان سروده می‌شود و با هوشیاری و فرماندهی قاطعانه حاج احمد متوسلیان در این عملیات غنایم و اسیران زیادی از لشکر دشمن نصیب سپاه اسلام می‌شود.

آخرین دفاع نظامی حاج احمد متوسلیان در ایران، عملیات «الی بیت المقدس» است که به قصد آزادسازی خرمشهر آغاز می‌شود و تا رسیدن به هدف نهایی ادامه می‌یابد.

آخرین دفاع نظامی حاج احمد متوسلیان در ایران، عملیات «الی بیت المقدس» است که به قصد آزادسازی خرمشهر آغاز می‌شود و تا رسیدن به هدف نهایی ادامه می‌یابد.

حماسه بزرگ «فتح‌المبین» و عملیات چند مرحله‌ای « الی بیت‌المقدس»  تاریخ پیروزی ایران را در جنگ هشت ساله با عراق رقم می‌زند.

حمله اسراییل به سوریه ولبنان و درخواست کمکشان از امت اسلامی سبب می‌شود تا تیپ 27 محمد رسول‌الله (ص) جهت بررسی و شناسایی مواضع سوریه و لبنان (در جنگ با اسرائیل) به دمشق اعزام شوند.

حاج احمد متوسلیان

بیش از یک ماه از حضور رزمندگان سپاه اسلام در سوریه می‌گذرد و هیچ یک از مسئولان سیاسی و نظامی این کشور مواضع قاطع و حقیقی خود را در برخورد با تجاوزات اسرائیل عنوان نمی‌کنند .

یکی از همرزمان حاج احمد می‌گوید؛ در آخرین دیداری که با مسئولان سیاسی سوریه داشت خطاب به رفعت اسد (برادر رییس جمهور و مرد شماره دو سوریه) ابراز داشت: ما برای میهمانی به سوریه نیامده‌ایم، شما بهتر می‌دانید که تکلیف جنگ ما با صدام یکسان نشده. اگر حاضر شدیم به این‌جا بیائیم برای این بود که ثابت کنیم اگر محور، جهاد اسلام باشد، بچه‌های 15-16 ساله مسلمان هم می‌توانند مثل شیر به مواضع اشغالی جولان حمله ببرند، گوش سرباز اسرائیلی را بگیرند و او را با خفت بیرون بیاورند و در خیابان‌های دمشق بچرخانند مثل همان کاری که بسیجیان ما، در فتح‌المبین و بیت‌المقدس با کماندوهای بعثی صدام کردند.

 ... تعارف بس است. تکلیف ما را مشخص کنید. اگر به هر علت قرار است حضور ما در سوریه صرفاً در حد وجه المصالحه و برگ برنده‌ای در مذاکرات سیاسی باشد ما اهل آن نیستیم. وقتی امام فرمودند: «راه قدس از کربلا می‌گذرد... باید تکلیف ما در جنگ با عراق یکسره شود تا به مسأله اسرائیل بپردازیم...»، تیپ 27 محمد رسول‌الله (ص) نیز قصد بازگشت به وطن نمودند و دسته دسته از خاک سوریه خارج شدند.

حمله اسراییل به سوریه ولبنان و درخواست کمکشان از امت اسلامی سبب می‌شود تا تیپ 27 محمد رسول‌الله (ص) جهت بررسی و شناسایی مواضع سوریه و لبنان (در جنگ با اسرائیل) به دمشق اعزام شوند.

سحرگاه 14 تیرماه 1361 دل احمد بی‌قرار است. عمه سادات را برای آخرین بار زیارت می‌کند و در حالی که باران اشک پهنای صورتش را فرا گرفته به یاری نیروها در جمع‌آوری وسایل و بازگشت به سوی ایران دل می‌سپارد.

ساعتی پیش از حرکت نیروها، مردی سراسیمه از راه می‌رسد و خواستار ملاقات با حاج احمد می‌شود. سید محسن موسوی (سفیر ایران در لبنان) است که از محاصره شدن سفارتخانه کشورمان توسط نظامیان صهیونیست خبر می‌دهد، وقت کم است، اسناد و مدارک محرمانه سفارت در خطر!...

حاج احمد متوسلیان

 مسیر سفر او از ایران به سوی لبنان تغییر می‌کند. خبرنگار جوانی که با عکس‌های زیبایش در خرمشهر دل حاج‌ احمد را برده بود، تقاضا می‌کند به او هم اجازه همراهی بدهند تا پرده از جنایات اسرائیل بردارد.

ماشین سفارت آماده است ولی کسی پشت فرمان نیست. جوانی به نام تقی از راه می‌رسد و از حاج احمد اجازه می‌خواهد که رانندگی ماشین را به او بسپارد.

رستگار مقدم چهرة آشنایی است که از زمان غائله کردستان تا پایان سفر. بیشتر اوقات خود را کنار مراد و فرمانده‌اش حاج احمد متوسلیان سپری کرده است.

رزمنده‌ها به این سفر اعتراض دارند؛

- حاج احمد نرو!

- بگذار ما به جای تو برویم.

با هماهنگی آقای موسوی، تقی رستگار نیز به عنوان راننده هیأت دیپلمات عازم لبنان می‌شود.

سعید قاسمی و حاج همت (از فرماندهان تیپ 27 محمد رسول‌الله (ص) از آخرین فرصت نیز استفاده می‌کنند و نزد حاج احمد می‌روند؟

- حاج آقا ! بگذار ما به جای شما به این مأموریت برویم.

- حاجی بیروت شده لانه گرگ‌ها. نرو. بگذار ما به جای شما برویم...

دل حاج احمد دیگر بی‌قراری نمی‌کند. فرمانده شاد است. لبخند می‌زند و از توکل به خدا سخن می‌گوید: «هر چه مشیت الهی باشد، همان می‌شود.» خداحافظ!

دل حاج احمد دیگر بی‌قراری نمی‌کند. فرمانده شاد است. لبخند می‌زند و از توکل به خدا سخن می‌گوید: «هر چه مشیت الهی باشد، همان می‌شود.» خداحافظ!

نمی‌دانم ساعت 30/12 ظهر دوشنبه در جاده (برباره) لبنان چه حادثه‌ای رخ می‌دهد که دیگر کسی حاج احمد را نمی‌بیند.

ایست بازرسی «فالانژیست»ها که از دست‌نشاندگان رژیم صهیونیستی هستند کنترل جاده را در اختیار می‌گیرند.

بنز سفارت ایران متوقف می‌شود. کاظم اخوان دوربین خود را برای عکاسی تنظیم می‌کند. آنها باید از ماشین خارج شوند.

احمد متوسلیان آرام و مطمئن پیاده می‌شود. تقی، دستان پرقدرتش را از فرمان ماشین جدا می‌کند . سید محسن موسوی نگاهش را به نگاه خندان سردار جوان گره می‌زند و از این که نتوانسته از میهمانان خود پذیرایی کند شرمنده است؛ چرا که خودش نیز در پی آنان به اسارت و بی‌نشانی در زندان‌های رژیم صهیونیستی درآمد! و همه اینها سرآغازی است تلخ بر قصة‌ بی‌نشانی این سرداران خطة‌ نور...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۸/۱۲/۱۰
سعید

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی