طلائیه ،خاکی که زمین گیرت می کند
طلائیه ،خاکی که زمین گیرت می کند
با نگاهی به سخنان علمدار روایتگری ، استاد معظم شهید
حجت الاسلام حاج عبدالله ضابط
شهید به مثابه شیشه عطری است که در آن را باز کرده اند. بوی آن میپیچد و همه جا را معطر میکند . تو را فرا میخواند و وقتی به سوی او می روی، زمینگیرت میکند .
طلائیه اگر رفته باشی میدانی . پاها التماس میکنند بنشین. گرد و غبار وقتی روی لباست مینشیند، بوی عطر در مشامت میپیچد و تازه میفهمی که آسمان گیر شدهای.
به محض اینکه روی خاک زانو زدی، اولین درس از رشته عشق را میآموزی . صورتت که خاکی میشود، آنچه آموختهای با جانت در میآمیزد . این همان خاکی است که نیمههای شب از اشک سجدههای شهید گل شده است .صدای باد نالههای دلش را در گوشت می پیچاند و درس را مرور میکنی؛ هر چه ادب و تواضعت بیشتر باشد، در آستان دوست محبوبتر خواهی شد.دست هایت ناخودآگاه به سوی آسمان بلند میشود. پرده دل میلرزد. اشک فرو میغلتد و میگویی : ای رؤوف مهربان حی قدیر، جان زهرا و علی دستم بگیر و او درس دوم را به تو آموخته است؛ تمنـّـا.
هنوز دستها را پایین نیاوردهای که غوغا میشود. بطن آسمان به لرزه درمیآید. گرد و غبار بلند می شود. صاعقهای میزند. دلت آرام میگیرد و تازه مییابی آنکه تو را فراخوانده و ضمانتت را کرده است، چه منزلتی در این آستان دارد. حالا دیگر بوی عطر تمام فضای دلت را تسخیر کرده است. آرامش غریبی را حس میکنی که تا آن زمان نیافته بودی. گویی با دلت تنهای تنها شدهای و باد هرچه غریبه بوده را با خود برده است.
شهید به مثابه شیشه عطری است که در آن را باز کرده اند. بوی آن میپیچد و همه جا را معطر میکند . تو را فرا میخواند و وقتی به سوی او می روی، زمین گیرت میکند
چقدر خودت را آشنا مییابی. لذت این حس در وجودت پیچیده که ناگهان یادآوری خاطرهای که آن راوی در کنار اروند برایت گفته احساست را در هم می پیچد: «در روایت داریم هرکسی که در آب شهید شود، اجر دو شهید را دارد. یک بار برای یکی از دوستان غواصم این روایت را تعریف کردم. گفت راست میگویی، از فرط ترسی که جنگ در آب دارد. آن هم شب، در آب ارونـد خروشـان، زیر آتش سنگینی که از بالای سرت میریزد. شب عملیات والفجر8 معنای این جمله را یافتم که هر کسی میخواهد به امام زمانش برسد، باید خودش را به آب و آتش بزند و در آن شب هم آب بود و هم آتش.» و درس سوم را می آموزی؛ مجــاهدت. باید صداقتت را اثبات کنی و این کار سختی است. خیلی باید خودت را آماده کنی. ابتلا لازمة عشق است و خطر شرط عاشقی. اما نترس. آنکه تو را به آغاز این راه خوانده، میتواند به پایان این مسیر نیز برساندت. آنکه در آن عالم برایش حکم شفاعت زدهاند، سهل است در این دنیا که نگاهش حکم مسیحا کند.