قــــــاصــــــــــدکـــــــــ

رفتم که خار از پا کشم. محمل ز چشمم دور شد. یک لحظه من غافل شدم. صد سال راهم دور شد ....
سه شنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۸۹، ۱۲:۰۹ ب.ظ

خاطراتی از تفحص

ماجرای خواندنی از تفحص شهدا

آن روز صبح، کسى که زیارت عاشورا مى ‎خواند، توسلى پیدا کرد به امام رضا(ع). مى‎ خواند و همه زار زار گریه مى‎ کردیم. در میان مداحى، از امام رضا طلب کرد که دست ما را خالى برنگرداند، ما که در این دنیا همه خواسته و خواهشمان فقط بازگردانیدن این شهدا به آغوش خانواده‎هایشان است.

اوایل سال 72 بود و گرماى فکه. در منطقه عملیاتى  والفجر مقدماتى، بین کانال اول و دوم، مشغول کار بودیم. چند روزى مى شد که شهید پیدا نکرده بودیم. هر روز صبح زیارت عاشورا مى خواندیم و کار را شروع مى کردیم. گره و مشکل کار را در خود مى جستیم. مطمئن بودیم در توسل هایمان اشکالى وجود دارد.

تفحص

آن روز صبح، کسى که زیارت عاشورا مى خواند، توسلى  پیدا کرد به امام رضا(ع). شروع کرد به ذکر مصائب امام هشتم و کرامات او. مى خواند و همه زار زار گریه مى کردیم. در میان مداحى، از امام رضا طلب کرد که دست ما را خالى برنگرداند، ما که در این دنیا همه خواسته و خواهشمان فقط  بازگردانیدن این شهدا به آغوش خانواده‎هایشان است و... .

هنگام غروب بود و دم تعطیل کردن کار و برگشتن به مقر. دیگر داشتیم ناامید مى شدیم. خورشید مى رفت تا پشت تپه ماهورهاى روبه‌رو پنهان شود. آخرین بیل‎ها که در زمین فرو رفت

، تکه اى لباس توجهمان را جلب کرد. همه سراسیمه خود را به آنجا رساندند. با احترام و قداست، شهید را از خاک درآوردیم. روزى ‎اى بود که آن روز نصیبمان شده بود. شهیدى آرام خفته به خاک. یکى از جیب هاى پیراهن نظامى اش را که باز کردیم تا کارت شناسایى و مدارکش را خارج کنیم، در کمال حیرت و نا باورى، دیدیم که یک آینه کوچک، که پشت آن تصویرى نقاشى از تمثال امام رضا(ع) نقش بسته، به چشم مى خورد. از آن آینه هایى که در مشهد، اطراف ضریح مطهر مى فروشند. گریه مان درآمد. همه اشک مى ریختند. جالب تر و سوزناک تر از همه زمانى بود که از روى کارت شناسایى اش
فهمیدیم نامش "سید رضا " است
.

 شور و حال عجیبى بر بچه ها حکم فرما شد. ذکر صلوات و جارى اشک، کمترین چیزى بود.

شهید را که به شهرستان ورامین بردند، بچه ها رفتند پهلوى مادرش تا سرّ این مسئله را دریابند. مادر بدون اینکه اطلاعى از این امر داشته باشد، گفت:

"پسر من علاقه و ارادت خاصى به حضرت امام رضا(ع) داشت... ".



نوشته شده توسط سعید
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

قــــــاصــــــــــدکـــــــــ

رفتم که خار از پا کشم. محمل ز چشمم دور شد. یک لحظه من غافل شدم. صد سال راهم دور شد ....

قــــــاصــــــــــدکـــــــــ

قال الله تبارک وتعالی:
من طلبنی وجدنی، ومن وجدنی عرفنی،و من عرفنی عشقنی، ومن عشقنی عشقته ومن عشقته قتلته ومن قتلته فانا دیته
قال مولانا امیر المومنین علی (ع): نسال الله منازل الشهدا
مقام معظم رهبری:امروز کار برای شهدا باید در راس امور قرار گیرد.
تمام این دو حدیث گرانبها و فرموده مقام معظم رهبری
حضرت امام خامنه ای روحی فداه کافی است برای اینکه این وبلاگ تشکیل بشه.
عبد من عبید فاطمه الزهرا(سلام الله علیها)،حقیر الشهدا ،موردانه کش آستان بی کران شهدا ، قبرستان نشین عادات سخیف
سعید
******************
چه دعایی کنمت بهتر از این
که کنار پسر فاطمه (س) هنگام اذان
سحر جمعه ای از این ایام
پشت دیوار بقیع
قامتت قد بکشد
به دورکعت نمازی که نثار حرم و گنبد برپاشده حضرت زهرا (س) بکنی

**************
تلگرام من : https://t.me/Ghasedak1318
اینستاگرام : https://www.instagram.com/daei.saeid1318
https://www.instagram.com/ghasedak__135

بایگانی
نویسندگان

خاطراتی از تفحص

سه شنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۸۹، ۱۲:۰۹ ب.ظ

ماجرای خواندنی از تفحص شهدا

آن روز صبح، کسى که زیارت عاشورا مى ‎خواند، توسلى پیدا کرد به امام رضا(ع). مى‎ خواند و همه زار زار گریه مى‎ کردیم. در میان مداحى، از امام رضا طلب کرد که دست ما را خالى برنگرداند، ما که در این دنیا همه خواسته و خواهشمان فقط بازگردانیدن این شهدا به آغوش خانواده‎هایشان است.

اوایل سال 72 بود و گرماى فکه. در منطقه عملیاتى  والفجر مقدماتى، بین کانال اول و دوم، مشغول کار بودیم. چند روزى مى شد که شهید پیدا نکرده بودیم. هر روز صبح زیارت عاشورا مى خواندیم و کار را شروع مى کردیم. گره و مشکل کار را در خود مى جستیم. مطمئن بودیم در توسل هایمان اشکالى وجود دارد.

تفحص

آن روز صبح، کسى که زیارت عاشورا مى خواند، توسلى  پیدا کرد به امام رضا(ع). شروع کرد به ذکر مصائب امام هشتم و کرامات او. مى خواند و همه زار زار گریه مى کردیم. در میان مداحى، از امام رضا طلب کرد که دست ما را خالى برنگرداند، ما که در این دنیا همه خواسته و خواهشمان فقط  بازگردانیدن این شهدا به آغوش خانواده‎هایشان است و... .

هنگام غروب بود و دم تعطیل کردن کار و برگشتن به مقر. دیگر داشتیم ناامید مى شدیم. خورشید مى رفت تا پشت تپه ماهورهاى روبه‌رو پنهان شود. آخرین بیل‎ها که در زمین فرو رفت

، تکه اى لباس توجهمان را جلب کرد. همه سراسیمه خود را به آنجا رساندند. با احترام و قداست، شهید را از خاک درآوردیم. روزى ‎اى بود که آن روز نصیبمان شده بود. شهیدى آرام خفته به خاک. یکى از جیب هاى پیراهن نظامى اش را که باز کردیم تا کارت شناسایى و مدارکش را خارج کنیم، در کمال حیرت و نا باورى، دیدیم که یک آینه کوچک، که پشت آن تصویرى نقاشى از تمثال امام رضا(ع) نقش بسته، به چشم مى خورد. از آن آینه هایى که در مشهد، اطراف ضریح مطهر مى فروشند. گریه مان درآمد. همه اشک مى ریختند. جالب تر و سوزناک تر از همه زمانى بود که از روى کارت شناسایى اش
فهمیدیم نامش "سید رضا " است
.

 شور و حال عجیبى بر بچه ها حکم فرما شد. ذکر صلوات و جارى اشک، کمترین چیزى بود.

شهید را که به شهرستان ورامین بردند، بچه ها رفتند پهلوى مادرش تا سرّ این مسئله را دریابند. مادر بدون اینکه اطلاعى از این امر داشته باشد، گفت:

"پسر من علاقه و ارادت خاصى به حضرت امام رضا(ع) داشت... ".

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۹/۰۶/۳۰
سعید

نظرات  (۶)

سلام...وبلاگ قشنگی دارید...
من یه جوونم که دلم میخواد به یاد کسایی که یه روز برای بودن ما رفتن باشم...
خوشحال میشم به وبلاگم سر بزنید....
به یاد دوست...
.............................بوی خاک،رنگ خون
وبلاگ قشنگی داری
موفق باشی
سلام
خداقوت مثل همیشه جذاب خداپشت و پناتون
التماس دعا
۰۱ مهر ۸۹ ، ۰۶:۲۸ بت دلنواز
زن ایرانی راهبه نیست اما از راهبه پاک تر است وطیبه وطاهره است،سرباز نیست

اما به قدر سرباز میدان جنگ شجاعت دارد بااینکه جهاد در میدان های رزم بر

اوواجب نیست امابه قدریک جهادگر در راه خدا تلاش می کند ودر تمام صحنه هاحضور دارد.

مقام معظم رهبری،63/7/11
شهادت داستان ماندگاری آنانی است که دانستند
دنیا جای ماندن نیست...
التماس 2a
منتظر حضور گرم شما
۳۱ شهریور ۸۹ ، ۰۶:۵۷ مجنون کربلا
معراج غریب و بی صدا مردن چه زیباست
به رسم لاله ها مردن چه زیباست
به پرواز آمدن تا کهکشانها
در آغوش خدا مردن چه زیباست...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی