قــــــاصــــــــــدکـــــــــ

رفتم که خار از پا کشم. محمل ز چشمم دور شد. یک لحظه من غافل شدم. صد سال راهم دور شد ....
سه شنبه, ۱۸ آبان ۱۳۸۹، ۰۴:۰۰ ب.ظ

آشنایی با بسیجی شهید مهرداد عزیز اللهی

شهیدی که امام بر بازویش بوسه زد

 «به جبهه اومدم شاید کمکی در راه خدا بکنم و گناهانم پاک بشه»

«تو این مدت البته ما هیچ کاری نکردیم. هر کاری که می‌شد خدا می‌کرد. ما فقط وسیله بودیم. همین حالا که ما داشتیم با موتور از خط می‌آمدیم یک خمپاره تقریباً 5 متری ما خورد. قشنگ 5 متری موجش ما را تکان داد و یک ترکش هم نخوردیم ما فقط وسیله بودیم در این جبهه ها. هیچ کاره ایم. ضعیفیم در مقابل این قدرت ها. فقط خداست که ما را یاری می‌کند.»

شهید مهرداد عزیز الهی

دانش آموز شهید «مهرداد عزیزاللهی» در مهرماه سال 1346 در شهر اصفهان در خانواده‌ای مذهبی به دنیا آمد. دوران کودکی خود را در کنار برادر خویش مسعود که او نیز به فیض شهادت نایل شده، سپری کرد.

تحصیلات راهنمایی را به پایان نرسانده بود که با جثه‌ای کوچک ولی روحی بلند و شجاعتی وصف ناپذیر به جبهه اعزام شد و همزمان با حضور در جبهه‌های نبرد حق علیه باطل، در سنگر علم و دانش و تا قبل از شهادت درس خود را تا سال سوم هنرستان در رشته برق الکترونیک ادامه داد.

شهید «مهرداد عزیز اللهی» در سال 1364، در عملیات کربلای 4 در جزیره «ام الرصاص» در حال غواصی به شهادت رسید و جاودانه شد.

 به گزارش تابناک، خانواده «عزیز اللهی» 6 پسر داشته که 4 نفر از آنها در جبهه‌ها حاضر بوده‌اند و مهرداد و مسعود به شهادت رسیده‌اند و محمد هم اکنون جانباز شیمیایی می‌باشد. پسر دیگر نیز جزو آزادگان سرافراز بوده است.

سرکار خانم «عذرا منتظری» مادر نوجوان شهید «مهرداد عزیز اللهی» می‌گوید:

• در راهپیمایی‌های دوران انقلاب به طور مرتب شرکت می‌کرد. وقتی مجسمه شاه را از میدان انقلاب اصفهان پایین کشیدند. تا چهارراه تختی سر شاه را غلطانده بود.

• مهرداد در اوایل انقلاب 10-12 سال سن داشت. یک روز که برای اولین انتخاب رئیس جمهوری می‌خواستیم به پای صندوق رأی برویم، به ما گفت: «به چه کسی رأی می‌دهید؟»

گفتیم: «بنی صدر!»

گفت: «اشتباه می‌کنید! روزی خواهد آمد که بنی صدر آرایش کرده و با چادر 
از مرز بیرون می‌رود.»

خدا شاهد است انگار همین دیروز بود این جمله را گفت. همیشه با بنی صدر مخالف بود و با آن سن کم ،بصیرت زیادی داشت.

• یک روز آمدند و گفتند: «مهرداد می‌خواهد به جبهه برود»

من گفتم: «سنش کم است کاری از او بر نمی‌آید.» بعد فهمیدم او آموزش رزم شبانه هم دیده است! گفتم: «حالا که آموزش دیده مسئله‌ای نیست.»... و به جبهه رفت.

• مهرداد روحیه شادی داشت و بچه نترس و شجاعی بود. او همچنین کاراته باز خوبی هم بود. یک بار یک مین گوجه‌ای خنثی شده را از جبهه به خانه آورده بود!

• برخلاف آنچه برخی می‌پندارند، مهرداد 6 سال در جبهه‌ها حضور داشته است و غیر از مین روبی، در کار غواصی هم ماهر بوده است.

• آن فیلم مصاحبه معروف مهرداد، مال اوایل جنگ است که مهرداد تازه به جبهه رفته بود. امام خمینی هم آن فیلم را دیده بود و خواسته بودند تا مهرداد را ببرند پیش ایشان.
امام مهرداد را می‌بینند و بازوی او را بوسه می‌زنند و او هم دست امام را می‌بوسد.

مهرداد به امام می‌گوید چیزی را برای تبرک بدهید. امام هم یک قندان قند را دعا می‌خوانند و به او می‌دهند.

خیلی‌ها آمدند و از آن قندها برای مریض شان بردند تا شفا پیدا کند...»

عکس‌های این دیدار را عده‌ای که برای مصاحبه آمده بودند، بردند و نیاوردند!!

• نبوغ و استعداد فوق العاده‌ای داشته است به گونه‌ای که از دفتر امام نامه‌هایی فرستاده و توصیه می‌شود که به خاطر «مغز» خوبی که دارد به جبهه نرود!

مهرداد در بهترین هنرستان اصفهان در رشته برق تحصیل می‌کرد و در کنار حضور در جبهه از درس و بحث خود غافل نبوده است.

• در سال 1364 در عملیات کربلای 4 در جزیره ام الرصاص در حال غواصی شهید می‌شود و تا 3 سال از پیکر او خبری به دست نمی‌آید. بعد از این مدت پیکری را که لباس غواصی به تن داشته و یک دست و پایش قطع بوده بدون هیچ پلاک و مشخصاتی برای خانواده آوردند. اما او مهرداد نبود من قبول نکردم و می‌گفتم: مهرداد مفقودالاثر است. در جریان خوابی مهرداد به من گفت: «من در این قبر نیستم.»

محمود عزیزاللهی، پدر مهرداد می‌گوید:

1مهرداد زیاد سئوال می‌کرد و همه چیز را پیگیری می‌کرد. هر سئوالی هم که می‌کرد در حد توان فهم خودمان جواب می‌دادیم و حقیقت را به او می‌گفتیم.

مثلاً می‌پرسید: خدا چیست؟ کجاست؟ و... ما هم جواب می‌دادیم خدا جسم نیست و نور خدا در تمام ذرات وجود دارد و مهرداد این مسئله را به خوبی درک می‌کرد.

2برای اولین بار که می‌خواست جبهه برود، به او می‌گفتیم آنجا باید مراقب باشی و هر خدمتی می‌توانی انجام دهی.

بارها موقع اعزام به جبهه خودم او را می‌رساندم! بار آخری که می‌رفت؛ به او گفتم: «دیگر نمی‌خواهد بروی. مسعود شهید شده است، محمد هم در جبهه است تو بمان.»

او به من گفت: «پدر اگر می‌دانستی عراقی‌ها چه بلایی به سر هم وطن‌های ما می‌آورند، این را نمی‌گفتی. من باید حتماً بروم...»

3بعد از شهادتش یک بار خوابش را دیدم از او پرسیدم: «تو می‌آیی پیش ما و یا اینکه ما می‌آییم پیش تو؟»

جواب داد: «من دیگر نمی‌آیم، شما می‌آیید پیش من.»

به خاطر همین من می‌گویم مهرداد شهید شده است.

مصاحبه با کوچکترین ژنرال دنیا

شبی از شبهای دفاع مقدس، چهره معصومانه مهرداد بر روی صفحه تلویزیون ظاهر می‌شود. صحبت هایش اما به نوجوان نمی‌ماند. چون مردان الهی سخن می‌گوید. مردان خدا را «مردان خدایی» می‌شناسند. امام خمینی (ره) هم آن شب مصاحبه او را از سیما، تماشا می‌کند و دستور می‌دهد تا این نوجوان را به محضر او ببرند.

این مصاحبه کوتاه نه تنها در زمان دفاع مقدس، بلکه در همه زمان ها درسی برای همگان و نشان دهنده راهی به سوی خداست.

متن کامل مصاحبه با نوجوان شهید مهرداد عزیزاللهی :

بسم الله الرحمن الرحیم

رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.

با سلام بر امام زمان (عجل الله فرجه الشریف) و نائب بر حقش قلب تپنده مستضعفان جهان امام خمینی (ره) و شهدای راه حق و حقیقت و مجروحین و معلولین.

مهرداد عزیزاللهی هستم. اعزامی از اصفهان که 14 سالمه. انگیزه‌ای که باعث شد به جبهه بیام... واقعاً اون برادرایی که قبلاً جبهه بودند و می‌آمدند برای ما تعریف می‌کردند جبهه چه خاصیت‌های خوبی داره... که مثلاً هر کسی بره ساخته میشه از هر لحاظ و دیگه اون ناخالصی‌ها و اون گناهاش در اونجا... در جبهه معصیت نمی‌شد... من به جبهه اومدم شاید کمکی در راه خدا بکنم و گناهانم پاک بشه.

چند وقت است در جبهه هستی؟

الآن حدود 8-9 ماهه که در جبهه هستم. 3 ماه آن را در کردستان بودم.

 در کردستان چه کار می‌کردید؟

در کردستان جنبه تبلیغاتی بوده که ما کار می‌کردیم.

در این مدت که در گردان تخریب هستید چه کارهایی انجام داده اید؟

تو این مدت البته ما هیچ کاری نکردیم. هر کاری که می‌شد خدا می‌کرد. ما فقط وسیله بودیم.

همین حالا که ما داشتیم با موتور از خط می‌آمدیم. یک خمپاره تقریباً 5 متری ما خورد. قشنگ 5 متری موجش ما را تکان داد و یک ترکش هم نخوردیم ما فقط وسیله بودیم در این جبهه ها. هیچ کاره ایم. ضعیفیم در مقابل این قدرت ها. فقط خداست که ما را یاری می‌کند.

در محورهای مختلف عراق که مین می‌گذارند مین خنثی کردید آیا برای محورهای خودمان مین کاشتید؟

خنثی بله کردیم.



نوشته شده توسط سعید
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

قــــــاصــــــــــدکـــــــــ

رفتم که خار از پا کشم. محمل ز چشمم دور شد. یک لحظه من غافل شدم. صد سال راهم دور شد ....

قــــــاصــــــــــدکـــــــــ

قال الله تبارک وتعالی:
من طلبنی وجدنی، ومن وجدنی عرفنی،و من عرفنی عشقنی، ومن عشقنی عشقته ومن عشقته قتلته ومن قتلته فانا دیته
قال مولانا امیر المومنین علی (ع): نسال الله منازل الشهدا
مقام معظم رهبری:امروز کار برای شهدا باید در راس امور قرار گیرد.
تمام این دو حدیث گرانبها و فرموده مقام معظم رهبری
حضرت امام خامنه ای روحی فداه کافی است برای اینکه این وبلاگ تشکیل بشه.
عبد من عبید فاطمه الزهرا(سلام الله علیها)،حقیر الشهدا ،موردانه کش آستان بی کران شهدا ، قبرستان نشین عادات سخیف
سعید
******************
چه دعایی کنمت بهتر از این
که کنار پسر فاطمه (س) هنگام اذان
سحر جمعه ای از این ایام
پشت دیوار بقیع
قامتت قد بکشد
به دورکعت نمازی که نثار حرم و گنبد برپاشده حضرت زهرا (س) بکنی

**************
تلگرام من : https://t.me/Ghasedak1318
اینستاگرام : https://www.instagram.com/daei.saeid1318
https://www.instagram.com/ghasedak__135

بایگانی
نویسندگان

آشنایی با بسیجی شهید مهرداد عزیز اللهی

سه شنبه, ۱۸ آبان ۱۳۸۹، ۰۴:۰۰ ب.ظ

شهیدی که امام بر بازویش بوسه زد

 «به جبهه اومدم شاید کمکی در راه خدا بکنم و گناهانم پاک بشه»

«تو این مدت البته ما هیچ کاری نکردیم. هر کاری که می‌شد خدا می‌کرد. ما فقط وسیله بودیم. همین حالا که ما داشتیم با موتور از خط می‌آمدیم یک خمپاره تقریباً 5 متری ما خورد. قشنگ 5 متری موجش ما را تکان داد و یک ترکش هم نخوردیم ما فقط وسیله بودیم در این جبهه ها. هیچ کاره ایم. ضعیفیم در مقابل این قدرت ها. فقط خداست که ما را یاری می‌کند.»

شهید مهرداد عزیز الهی

دانش آموز شهید «مهرداد عزیزاللهی» در مهرماه سال 1346 در شهر اصفهان در خانواده‌ای مذهبی به دنیا آمد. دوران کودکی خود را در کنار برادر خویش مسعود که او نیز به فیض شهادت نایل شده، سپری کرد.

تحصیلات راهنمایی را به پایان نرسانده بود که با جثه‌ای کوچک ولی روحی بلند و شجاعتی وصف ناپذیر به جبهه اعزام شد و همزمان با حضور در جبهه‌های نبرد حق علیه باطل، در سنگر علم و دانش و تا قبل از شهادت درس خود را تا سال سوم هنرستان در رشته برق الکترونیک ادامه داد.

شهید «مهرداد عزیز اللهی» در سال 1364، در عملیات کربلای 4 در جزیره «ام الرصاص» در حال غواصی به شهادت رسید و جاودانه شد.

 به گزارش تابناک، خانواده «عزیز اللهی» 6 پسر داشته که 4 نفر از آنها در جبهه‌ها حاضر بوده‌اند و مهرداد و مسعود به شهادت رسیده‌اند و محمد هم اکنون جانباز شیمیایی می‌باشد. پسر دیگر نیز جزو آزادگان سرافراز بوده است.

سرکار خانم «عذرا منتظری» مادر نوجوان شهید «مهرداد عزیز اللهی» می‌گوید:

• در راهپیمایی‌های دوران انقلاب به طور مرتب شرکت می‌کرد. وقتی مجسمه شاه را از میدان انقلاب اصفهان پایین کشیدند. تا چهارراه تختی سر شاه را غلطانده بود.

• مهرداد در اوایل انقلاب 10-12 سال سن داشت. یک روز که برای اولین انتخاب رئیس جمهوری می‌خواستیم به پای صندوق رأی برویم، به ما گفت: «به چه کسی رأی می‌دهید؟»

گفتیم: «بنی صدر!»

گفت: «اشتباه می‌کنید! روزی خواهد آمد که بنی صدر آرایش کرده و با چادر 
از مرز بیرون می‌رود.»

خدا شاهد است انگار همین دیروز بود این جمله را گفت. همیشه با بنی صدر مخالف بود و با آن سن کم ،بصیرت زیادی داشت.

• یک روز آمدند و گفتند: «مهرداد می‌خواهد به جبهه برود»

من گفتم: «سنش کم است کاری از او بر نمی‌آید.» بعد فهمیدم او آموزش رزم شبانه هم دیده است! گفتم: «حالا که آموزش دیده مسئله‌ای نیست.»... و به جبهه رفت.

• مهرداد روحیه شادی داشت و بچه نترس و شجاعی بود. او همچنین کاراته باز خوبی هم بود. یک بار یک مین گوجه‌ای خنثی شده را از جبهه به خانه آورده بود!

• برخلاف آنچه برخی می‌پندارند، مهرداد 6 سال در جبهه‌ها حضور داشته است و غیر از مین روبی، در کار غواصی هم ماهر بوده است.

• آن فیلم مصاحبه معروف مهرداد، مال اوایل جنگ است که مهرداد تازه به جبهه رفته بود. امام خمینی هم آن فیلم را دیده بود و خواسته بودند تا مهرداد را ببرند پیش ایشان.
امام مهرداد را می‌بینند و بازوی او را بوسه می‌زنند و او هم دست امام را می‌بوسد.

مهرداد به امام می‌گوید چیزی را برای تبرک بدهید. امام هم یک قندان قند را دعا می‌خوانند و به او می‌دهند.

خیلی‌ها آمدند و از آن قندها برای مریض شان بردند تا شفا پیدا کند...»

عکس‌های این دیدار را عده‌ای که برای مصاحبه آمده بودند، بردند و نیاوردند!!

• نبوغ و استعداد فوق العاده‌ای داشته است به گونه‌ای که از دفتر امام نامه‌هایی فرستاده و توصیه می‌شود که به خاطر «مغز» خوبی که دارد به جبهه نرود!

مهرداد در بهترین هنرستان اصفهان در رشته برق تحصیل می‌کرد و در کنار حضور در جبهه از درس و بحث خود غافل نبوده است.

• در سال 1364 در عملیات کربلای 4 در جزیره ام الرصاص در حال غواصی شهید می‌شود و تا 3 سال از پیکر او خبری به دست نمی‌آید. بعد از این مدت پیکری را که لباس غواصی به تن داشته و یک دست و پایش قطع بوده بدون هیچ پلاک و مشخصاتی برای خانواده آوردند. اما او مهرداد نبود من قبول نکردم و می‌گفتم: مهرداد مفقودالاثر است. در جریان خوابی مهرداد به من گفت: «من در این قبر نیستم.»

محمود عزیزاللهی، پدر مهرداد می‌گوید:

1مهرداد زیاد سئوال می‌کرد و همه چیز را پیگیری می‌کرد. هر سئوالی هم که می‌کرد در حد توان فهم خودمان جواب می‌دادیم و حقیقت را به او می‌گفتیم.

مثلاً می‌پرسید: خدا چیست؟ کجاست؟ و... ما هم جواب می‌دادیم خدا جسم نیست و نور خدا در تمام ذرات وجود دارد و مهرداد این مسئله را به خوبی درک می‌کرد.

2برای اولین بار که می‌خواست جبهه برود، به او می‌گفتیم آنجا باید مراقب باشی و هر خدمتی می‌توانی انجام دهی.

بارها موقع اعزام به جبهه خودم او را می‌رساندم! بار آخری که می‌رفت؛ به او گفتم: «دیگر نمی‌خواهد بروی. مسعود شهید شده است، محمد هم در جبهه است تو بمان.»

او به من گفت: «پدر اگر می‌دانستی عراقی‌ها چه بلایی به سر هم وطن‌های ما می‌آورند، این را نمی‌گفتی. من باید حتماً بروم...»

3بعد از شهادتش یک بار خوابش را دیدم از او پرسیدم: «تو می‌آیی پیش ما و یا اینکه ما می‌آییم پیش تو؟»

جواب داد: «من دیگر نمی‌آیم، شما می‌آیید پیش من.»

به خاطر همین من می‌گویم مهرداد شهید شده است.

مصاحبه با کوچکترین ژنرال دنیا

شبی از شبهای دفاع مقدس، چهره معصومانه مهرداد بر روی صفحه تلویزیون ظاهر می‌شود. صحبت هایش اما به نوجوان نمی‌ماند. چون مردان الهی سخن می‌گوید. مردان خدا را «مردان خدایی» می‌شناسند. امام خمینی (ره) هم آن شب مصاحبه او را از سیما، تماشا می‌کند و دستور می‌دهد تا این نوجوان را به محضر او ببرند.

این مصاحبه کوتاه نه تنها در زمان دفاع مقدس، بلکه در همه زمان ها درسی برای همگان و نشان دهنده راهی به سوی خداست.

متن کامل مصاحبه با نوجوان شهید مهرداد عزیزاللهی :

بسم الله الرحمن الرحیم

رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی.

با سلام بر امام زمان (عجل الله فرجه الشریف) و نائب بر حقش قلب تپنده مستضعفان جهان امام خمینی (ره) و شهدای راه حق و حقیقت و مجروحین و معلولین.

مهرداد عزیزاللهی هستم. اعزامی از اصفهان که 14 سالمه. انگیزه‌ای که باعث شد به جبهه بیام... واقعاً اون برادرایی که قبلاً جبهه بودند و می‌آمدند برای ما تعریف می‌کردند جبهه چه خاصیت‌های خوبی داره... که مثلاً هر کسی بره ساخته میشه از هر لحاظ و دیگه اون ناخالصی‌ها و اون گناهاش در اونجا... در جبهه معصیت نمی‌شد... من به جبهه اومدم شاید کمکی در راه خدا بکنم و گناهانم پاک بشه.

چند وقت است در جبهه هستی؟

الآن حدود 8-9 ماهه که در جبهه هستم. 3 ماه آن را در کردستان بودم.

 در کردستان چه کار می‌کردید؟

در کردستان جنبه تبلیغاتی بوده که ما کار می‌کردیم.

در این مدت که در گردان تخریب هستید چه کارهایی انجام داده اید؟

تو این مدت البته ما هیچ کاری نکردیم. هر کاری که می‌شد خدا می‌کرد. ما فقط وسیله بودیم.

همین حالا که ما داشتیم با موتور از خط می‌آمدیم. یک خمپاره تقریباً 5 متری ما خورد. قشنگ 5 متری موجش ما را تکان داد و یک ترکش هم نخوردیم ما فقط وسیله بودیم در این جبهه ها. هیچ کاره ایم. ضعیفیم در مقابل این قدرت ها. فقط خداست که ما را یاری می‌کند.

در محورهای مختلف عراق که مین می‌گذارند مین خنثی کردید آیا برای محورهای خودمان مین کاشتید؟

خنثی بله کردیم.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۹/۰۸/۱۸
سعید

نظرات  (۱)

چرا نوشتی تاریخ تولد 20/6/1346 ولی اونجا نوشتی مهر ماه سال 46

پاسخ:
پاسخ:
سلام
نمیدونم منظورتون کجاست
بازم ممنونم از اینکه توجه داشتید

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی