روایتی از مردان مرد
حکایت آدم های جنگ
حکایت آدم های جنگ، حکایت انسان هایی است که شاید رفتار و گفتارشان در چهارچوب عقل ابزاری بشر امروزی نمی گنجید و نوع نگاه و دریچه ای که آنها از زاویه آن به پیرامون خود می نگریستند، شاید اکنون برای خیلی از ما نامفهوم و حتی در تناقض با عقل و منطق جلوه کند، با این همه اما، شاید تنها صفای درون، پاکی، زلالی، خلوص و اعتقاد راسخ به هدف که رستگاری را برایشان به ارمغان آورد، بتواند دلیل و برهان قاطعی باشد برای ما، تا بفهمیم آنها را و تلاش کنیم تا بشویم آن گونه که آنها بودند.
حاج محمود هدایت پناه، یکی از همین آدم هاست که روایتی هر چند کوتاه از زندگی او، شاید تلنگری باشد برای همه ما که بدون شک غافلیم و در خسران... .
نخست:
حاج محمود هدایت پناه، بوی عملیات را که میشنید، کار کشاورزی را رها میکرد و یکراست خودش را به لشکر میرساند. فرقی هم نمیکرد که چند تا از بچه هایش در لشکر باشند. میگفت: به من چه؟ احمد و مهدی و علیرضا و محمدرضا و غلامرضا برای خودشان به جبهه میروند، من هم برای خودم. هیچ کس هم نمیتواند من را به شهر برگرداند.احمد، پدرش ـ حاج محمود ـ را در آغوش گرفته است و میبوسد
یک دنده بود. تازه از موی سفیدش هم خجالت میکشیدیم و تسلیم اصرار و قاطعیتش میشدیم.
دوم:
مرحله دوم عملیات بدر بود که احمد را در کنار پدرش حاج محمود دیدم. سلام کردم. با گرمی پاسخم دادند و احمد از من خواست تا بین آنها قضاوت کنم. سپس ادامه داد: من فرمانده توپخانه لشکر هستم و بنا بر فتوای حضرت امام، اطاعت از فرمانده واجب است، ولی پدرم که یکی از نیروهای من است، از من اطاعت نمیکند و هر چه به او می گویم که نباید به خط مقدم برود، نمیپذیرد.حاج محمود دیگر طاقت سکوت نداشت. با دستپاچگی گفت: آقا سید! مگر اطاعت از پدر واجب نیست؟ من میگویم باید به خط مقدم بروم ولی احمد قبول نمیکند. اصلا تو بگو آیا ایستادن در برابر پدر، گناه نیست؟
مات و مبهوت مانده بودم. پدر و پسر مانند دو کودک با هم جر و بحث میکردند و از من قضاوت میخواستند. هر دو را در آغوش گرفتم. صورت هایشان را بوسیدم و گفتم: من که گیج شدم. شما خودتان با هم کنار بیایید.
حاج محمود و احمد در میان رزمندگان اسلام
سوم:
حاج محمود تا پایان جنگ تحمیلی در جبههها ماند و شهادت احمدش در عملیات کربلای 5 و غلامرضایش در عملیات والفجر10 و بارها مجروحیت خود و دیگر فرزندانش او را از جبهه جدا نکرد.سال 1388 بود که حاج محمود هدایت پناه ـ کشاورز و رزمنده دفاع مقدس ـ بر اثر عوارض شیمیایی و مجروحیت های پی در پی به دیدار شهیدانش شتافت... .
چهارم:
مدت هاست که همسر او و مادر دو شهیدش، وقتی دلش میگیرد بر مزار آنها میرود و با آنها درد دل میکند؛ مادری که در شهادت فرزندانش میگفت: همه خانواده ام قربان امام خمینی...