خاطرات ناگفته ای از شهید صیاد شیرازی
خاطرات منتشر نشده ای از
شهید صیاد شیرازی
تیمسار خشمگین بود . چنان خشمگین که حتی صدایش می لرزید . دوستانش بعدها اعتراف کردند که در تمام مدت دوستی بلند مدتشان هرگز او را چنین ندیده بودند. او حتی برای نخستین بار بر سرشان داد زده بود که: « شما چطور توانستید بدون اجازة ی من دست به چنین کاری بزنید ؟ »
کسی در آن لحظه جرأت جواب نداشت . هر چند آن ها همان وقت هم که تصمیم به چنین کاری گرفتند ، از عواقبش بی اطلاع نبودند ، اما نه در این حد !
ماجرا از این قرار بود که سال ها پیش ، وقتی که او شب و روزش را در جبهه می گذراند ، بنیاد شهید به تعدادی از خانوادههای شهدا و جانبازان در یکی از شهرک های تازه تأسیس شمال تهران زمین می داد . آنان که از زندگی فرمانده شان از نزدیک اطلاع داشتند ، به فکر خانواده ی او افتادند . آن ها فکر می کردند صیاد به خانواده اش بی اعتناست فردا که آب ها از آسیاب بیفتد ، او حتی زنده هم بماند ، چه بسا خانواده اش سایبانی نداشته باشند . آن روز ها خانواده ی او در خانه ی سازمانی ارتش زندگی می کردند . پس دوستان او تصمیم گرفتند از رئیس بنیاد شهید برای فرمانده نیروی زمینی که از قضا خود جانباز هم بود ، قطعه زمینی بگیرند . حجتالاسلام کروبی هم که از زندگی او بی اطلاع نبود ، موافقت کرد و کار صورت گرفت . یاران فرمانده برای این که او را در مقابل کار انجام شده قرار دهند ، وام گرفتند و حتی خود نیز پولی فراهم کردند و دست بهکار ساختمان سازی شدند . تا این که در نیمه ی کار صیاد فهمید . به آنان به شدت تاخت. عصبانیتش که فروکش کرد ، از آنان عذر خواست. گفت می داند آنان قصد خدمت به او و خانواده اش را داشته اند اما او چنین استحقاقی ندارد. بعد برای آقای کروبی نامه نوشت و بعداز تشکر از مساعی او در حل مسکن ایشان ، گفت :
وقتی که در دانشگاه افسری تدریس می کرد ، تصمیم گرفت عملیات های بزرگ هشت سال دفاع مقدس را به دانشجویان تدریس کند. استقبال دانشجویان باعث شد برای نظام مند شدن این کار ، سازمانی تشکیل دهد . طرح تشکیلاتی نوشت به نام هیأت معارف جنگ.
... اکنون در وضعیتی قرار دارم که احساس می کنم به ازای رسیدن به مسکن بهای گرانی را دارم می پردازم آن هم ثمره ی همه ی مجاهدت های فی سبیل اللهی ( که اگر خداوند آن را تأیید فرماید ) که قلبم رضایت نمی دهد چنین شود. لذا با توجه به این که خدا می داند نه تنها خود را لایق چنین عنایاتی از جمهوری اسلامی نمی دانم بلکه هم چنان مدیون هستم و باید تا روزی که نفس در بدن دارم عاشقانه به اسلام عزیز خدمت نمایم . قاطعانه اقدام فرمایید که :
« ساختمان نیمه کاره مسکن این جانب را از طرف بنیاد شهید تحویل گرفته و فقط مخارجی را که اضافه بر وام واگذاری ( مبلغ چهارصد هزار تومان ) هزینه شده است به ما پرداخت نمایند تا به صاحبانش مسترد نمایم . ».
پایان جنگ برای علی صیاد شیرازی ، آغاز خیزش به سوی دنیا به بهانه ی زندگی نبود . مگر از منظر یک مؤمن تمام لحظات تلخ و شیرین جنگ ، مملو از جلوه های زندگی نبود که اکنون برای جبران عقب ماندگی های آن دست از پا نشناسد! او مانند دیگر رزمندگان مؤمن به عهدی که با خدای خود بسته بود ، صادق بود و در انتظار آن روز موعود سر از پا نمی شناخت .
بعداز تشکیل ستاد کل نیرو های مسلح سرتیپ صیاد شیرازی به عنوان رئیس بازرسی این ستاد منصوب شد . مدتی بعد از سوی فرماندهی کل قوا مسؤولیت جانشینی این ستاد نیز به او محول شد . اکنون بعد از جنگ هم باز بیش تر وقت او برای سازماندهی نیرو های مسلح صرف می شد. همه کسانیکه سربازیشان را در آن ستاد گذراندهاند، به یاد دارند که هر روز در مراسم صبحگاهی ، تیمسار صیاد خود به وسط میدان می آمد و به همه تمرین ورزش می داد . این آغاز یک روز سراسر کار برای او بود.
او به سربازان و افسران جوان عشق میورزید. برای تربیت آنان سر از پا نمی شناخت. از هیچ فرصتی برای یادآوری خاطرات حماسه های جنگ ، دریغ نمی کرد. از دانشگاه افسری امام علی و پادگان های آموزشی سربازان گرفته تا پاسگاهی گم گشته در میان کوه های کردستان به نام خیلچان. در یکی از این سرکشی ها متوجه شد کسی پوتین هایش را واکس زده است. از فرمانده منطقه پرسید چه کسی این کار را کرده است. او گفت : «تیمسار ، سرباز مهمانسرا به دستور من این کار را کرده است.»
اخم های تیمسار تو هم رفت. چند بار زیر لب استغفار گفت و آن گاه رو به سوی فرمانده جوان کرد و گفت: این رفتار ها در انسان روحیه ی استکباری ایجاد میکند. باید غرور سرباز را حفظ کرد. »
وقتی که در دانشگاه افسری تدریس می کرد ، تصمیم گرفت عملیات های بزرگ هشت سال دفاع مقدس را به دانشجویان تدریس کند. استقبال دانشجویان باعث شد برای نظام مند شدن این کار ، سازمانی تشکیل دهد . طرح تشکیلاتی نوشت به نام هیأت معارف جنگ.
اولین مشورت در این مورد را خدمت مقام معظم فرماند هی کل قوا در جهت اخذ مجوز ولایتی کار داشتم. الحمدلله با مطرح کردن این مطلب مقام معظم رهبری من را به انجام این کار ترغیب نموده البته با این فرض که من هفتهای یک جلسه مجاز به منفک شدن از کار سازمانی خویش باشم و هر ماه هم 48 ساعت در روزهای پنجشنبه و جمعه برنامهریزی کرده و به مناطق عملیاتی بروم و بههمراه گروه، برداشت تحقیقی خود را از منطقه ی عملیاتی انجام بدهم .
او در قالب هیأت معارف جنگ موفق شد فرماندهان بزرگ عملیات های مختلف را به دانشگاه افسری بکشاند بعداز تدریس و نقد و بررسی نظری هر عملیات ، در پایان هر دوره ، دانشجویان به اتفاق اساتید و با حضور همه فرماند هانی که از ارتش و سپاه در آن عملیات نقش داشتهاند، در منطقه حضور یابند و از نزدیک محل حوادث را ببینند. این فرصت برای فرماندهان مغتنم بود تا خاطراتشان را بازگویی کنند. تیمسار صیاد موفق شد حداقل سه دوره را خود شخصاً سرپرستی کند.
بعداز سالها دوری از خانه و خانواده ، حالا برای رسیدگی به فرزندانش فرصت بیش تری میگذاشت. به دقت به درس و مشق آنان میرسید. اعمال و حرکاتشان را زیر نظر میگرفت و در مسائل مختلف به آنان مشاوره میداد. در انتخاب همسر مناسب برای مریم، ماه ها وقت گذاشت تا این که از میان همه ی خواستگاران دانشجویی بسیجی را مناسب دامادی خود یافت. حتی از دختر معلولش مرجان هم غافل نبود. او عقبافتاده ی ذهنی است. پدر مانند یک عارف شکیبا وجود او را نعمت می پنداشت و به او به چشم یک بهشتی روی زمین می نگریست.
من خدا را شکر و سپاس میگویم که در قلبم محبتی نسبت به این فرزند قرار داده است که نه تنها از سه فرزند دیگرم کمتر نیست بلکه به دلایلی که وجود دارد به تدریج این محبت بیشتر میشود .