قــــــاصــــــــــدکـــــــــ

رفتم که خار از پا کشم. محمل ز چشمم دور شد. یک لحظه من غافل شدم. صد سال راهم دور شد ....
چهارشنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۰، ۰۶:۳۳ ق.ظ

یادی از سردار خراسانی آقا ولی الله

این بار فقط دو نفر بودند


نگاهی گذرا به زندگی یکی از همسران شهدا : تهمینه زل زده بود به امام. ماتش برده بود. باورش نمی شد که نشسته روبه روی امام. از نزدیک نزدیک امام را می دید.امام چند بار تکرار کرد: «از طرفت وکیلم؟» اما تهمینه اصلاً حواسش نبود . همه چیز یادش رفته بود.

 از پشت تلنگری خورد که «بگو بله . بگو بله» امام خطبه را خواند. بعد هم سفارشی به تهمینه کرد. «با شوهرت بساز»


این بار فقط دو نفر بودند

تهمینه زل زده بود به امام. ماتش برده بود. باورش نمی شد که نشسته روبه روی امام. از نزدیک نزدیک امام را می دید.امام چند بار تکرار کرد: «از طرفت وکیلم؟» اما تهمینه اصلاً حواسش نبود . همه چیز یادش رفته بود. از پشت تلنگری خورد که «بگو بله . بگو بله» امام خطبه را خواند. بعد هم سفارشی به تهمینه کرد. «با شوهرت بساز»

 

....کم تلفن می زد. نامه هم نمی نوشت. اخلاقش بود. گاهی سه چهار ماه می شد که تهمینه نمی دیدش . آدرس  هم نمی داد. یک بار تهمینه ازش گله کرد.گفت «تلفن که نمی زنی .نامه هم که نمی دی.اقلاً من رو هم با خودت ببر.»

ولی الله آرام گفت «ببین تهمینه جان ٬اگه خیلی دوست داشته باشی ٬دلت بخواد می تونم تو رو ببرم. ولی اون جا که باشی.دلم مدام پیش توست٬نگرانت می شم. ذهنم پیش توست.به کارام نمی رسم اگه هم نامه بدی ٬دو ساعت می شینم نامه ات رو می خونم٬ذهنم درگیر می شه.نه می تونم جواب نامه ات رو بدم٬نه به کارام می رسم.» بعد یکی از عکس های تهمینه را برداشت٬گذاشت توی عکس هایی که داشت. گفت : « قایمش می کنم٬ هر وقت دلم خیلی برات تنگ شد٬نگاهش می کنم.»....

 تهمینه فکر می کرد اگر ولی الله بود٬با هم می رفتند حرم٬مثل هر شب جمعه که فاطمه را هم می بردند. کمیل شبهای جمعه را یادش می آمد که فاطمه را می گذاشتند توی کالسکه اش و سه تایی می رفتندحرم. یادش می آمد که ولی الله خواسته بود که فاطمه توی مراسم تشییع جنازه اش باشد. حالا هم فاطمه را گذاشته بود توی کالسکه اش ٬ولی این بار فقط دو نفر بودند. ولی الله را بردند بهشت رضا.



نوشته شده توسط سعید
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

قــــــاصــــــــــدکـــــــــ

رفتم که خار از پا کشم. محمل ز چشمم دور شد. یک لحظه من غافل شدم. صد سال راهم دور شد ....

قــــــاصــــــــــدکـــــــــ

قال الله تبارک وتعالی:
من طلبنی وجدنی، ومن وجدنی عرفنی،و من عرفنی عشقنی، ومن عشقنی عشقته ومن عشقته قتلته ومن قتلته فانا دیته
قال مولانا امیر المومنین علی (ع): نسال الله منازل الشهدا
مقام معظم رهبری:امروز کار برای شهدا باید در راس امور قرار گیرد.
تمام این دو حدیث گرانبها و فرموده مقام معظم رهبری
حضرت امام خامنه ای روحی فداه کافی است برای اینکه این وبلاگ تشکیل بشه.
عبد من عبید فاطمه الزهرا(سلام الله علیها)،حقیر الشهدا ،موردانه کش آستان بی کران شهدا ، قبرستان نشین عادات سخیف
سعید
******************
چه دعایی کنمت بهتر از این
که کنار پسر فاطمه (س) هنگام اذان
سحر جمعه ای از این ایام
پشت دیوار بقیع
قامتت قد بکشد
به دورکعت نمازی که نثار حرم و گنبد برپاشده حضرت زهرا (س) بکنی

**************
تلگرام من : https://t.me/Ghasedak1318
اینستاگرام : https://www.instagram.com/daei.saeid1318
https://www.instagram.com/ghasedak__135

بایگانی
نویسندگان

یادی از سردار خراسانی آقا ولی الله

چهارشنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۰، ۰۶:۳۳ ق.ظ

این بار فقط دو نفر بودند


نگاهی گذرا به زندگی یکی از همسران شهدا : تهمینه زل زده بود به امام. ماتش برده بود. باورش نمی شد که نشسته روبه روی امام. از نزدیک نزدیک امام را می دید.امام چند بار تکرار کرد: «از طرفت وکیلم؟» اما تهمینه اصلاً حواسش نبود . همه چیز یادش رفته بود.

 از پشت تلنگری خورد که «بگو بله . بگو بله» امام خطبه را خواند. بعد هم سفارشی به تهمینه کرد. «با شوهرت بساز»


این بار فقط دو نفر بودند

تهمینه زل زده بود به امام. ماتش برده بود. باورش نمی شد که نشسته روبه روی امام. از نزدیک نزدیک امام را می دید.امام چند بار تکرار کرد: «از طرفت وکیلم؟» اما تهمینه اصلاً حواسش نبود . همه چیز یادش رفته بود. از پشت تلنگری خورد که «بگو بله . بگو بله» امام خطبه را خواند. بعد هم سفارشی به تهمینه کرد. «با شوهرت بساز»

 

....کم تلفن می زد. نامه هم نمی نوشت. اخلاقش بود. گاهی سه چهار ماه می شد که تهمینه نمی دیدش . آدرس  هم نمی داد. یک بار تهمینه ازش گله کرد.گفت «تلفن که نمی زنی .نامه هم که نمی دی.اقلاً من رو هم با خودت ببر.»

ولی الله آرام گفت «ببین تهمینه جان ٬اگه خیلی دوست داشته باشی ٬دلت بخواد می تونم تو رو ببرم. ولی اون جا که باشی.دلم مدام پیش توست٬نگرانت می شم. ذهنم پیش توست.به کارام نمی رسم اگه هم نامه بدی ٬دو ساعت می شینم نامه ات رو می خونم٬ذهنم درگیر می شه.نه می تونم جواب نامه ات رو بدم٬نه به کارام می رسم.» بعد یکی از عکس های تهمینه را برداشت٬گذاشت توی عکس هایی که داشت. گفت : « قایمش می کنم٬ هر وقت دلم خیلی برات تنگ شد٬نگاهش می کنم.»....

 تهمینه فکر می کرد اگر ولی الله بود٬با هم می رفتند حرم٬مثل هر شب جمعه که فاطمه را هم می بردند. کمیل شبهای جمعه را یادش می آمد که فاطمه را می گذاشتند توی کالسکه اش و سه تایی می رفتندحرم. یادش می آمد که ولی الله خواسته بود که فاطمه توی مراسم تشییع جنازه اش باشد. حالا هم فاطمه را گذاشته بود توی کالسکه اش ٬ولی این بار فقط دو نفر بودند. ولی الله را بردند بهشت رضا.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۰/۰۱/۳۱
سعید

نظرات  (۱۰)

تپش قلب زمین را حس میکنی؟

به روزم .
التماس دعا
یازهرا
سلام
دشمن در انتخابات،خمپاره های تبلیغاتی خود را روانه ی کشور کرد
و چه خرسندیم که به رهبری شجاعانه ی
امام خامنه ای (مدظله العالی) و عنایات خاص خداونداین خمپاره نیز عمل نکرد ...
sedation1.blogfa.com حقیقت چیز دیگری است ...........
۰۱ ارديبهشت ۹۰ ، ۱۹:۳۱ من یک یهودی ام . . .
سلام
ورود شما را به گروه سایبری دیده بان تبریک می گوییم .
با افتخار لینک شدید . . .
سلام . وقت بخیر . بنر و لینک شما در وبسایت مرصوص قرار داده شد .
برای قرار دادن لینک و بنرتون در وبلاگ های گروه با آی دی من تماس بگیرید .
با عرض سلام و خسته نباشید . بنر تبلیغاتی قاصدک توسط دوستان طراحی شد و انشاالله تا فردا توی وبلاگ دوستان قرار خواهد گرفت .
در صورت تمایل هدر سایت رو هم می تونیم طراحی کنیم . هماهنگی های بعدی رو با دوست مشترکمون "کرمی" انجام بدید .
با تشکر . گروه سایبری دیده بان
سلام
خیلی خوشحال میشم که بتونم عضو این تیم باشم و لیاقت همراهیتون رو داشته باشم....
زمینه همکاری :شهدا,مهدویت,ولایت فقیه,عاشورای حسینی و در کل مذهبی...
www.hamsafar-e-eshgh.blogfa.com
یا علی
سلام. برخلاف لینک هایم دوستان اندکی دارم. فقط به برخی از آنها اعتماد دارم.
خودم گاهی می نویسم و مدت ها می شود که نمی نویسم.
با این حال از این کار -پیشنهاد شما-خوشم می آید.
لطفا به من اطلاع رسانی کنید اگر وقت و حوصله و....داشته باشم ان شا’ الله حرفی تیست.-به شرط اینکه خدا بخواهد!!-
کاش فامیلی شهید را می نوشتید.
سلام
وبلاگتون مثل همیشه به روز و پر محتواست....مدتیست به خاطر امتحانات و درس ها نتونستم سر بزنم ...اما خدا قوت...اجرتون با شهدا...
ممنون از حضورتون,,,

یا علی
با عرض سلام خسته نباشید . لوگوی شما در حال طراحی هست و با دوستان هم جهت لینک وبلاگ شما در وبلاگ دوستان صحبت شده . فقط برای عملیاتی شدن کمی زمان می بره . از همکاری صمیمانه شما متشکریم و امیدواریم بابت این تاخیر از ما دلگیر نشده باشید .
با تشکر
گروه سایبری دیده بان

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی