قــــــاصــــــــــدکـــــــــ

رفتم که خار از پا کشم. محمل ز چشمم دور شد. یک لحظه من غافل شدم. صد سال راهم دور شد ....
سه شنبه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۰، ۰۴:۲۶ ق.ظ

ام وهب دفاع مقدس

ام وهب دفاع مقدس

مادر شهید


نمایش صبر مادری که بعد از مدت ها پیکر پاک فرزند شهیدش تفحص می شود


جنازه‌ی شهید شفاهی را سال‌ها پس از شهادت، توسط گروه تفحص کشف کردند و جهت تشییع جنازه به تهران انتقال دادند.

وقتی مادر شهید را خبر نمودند شروع به گریه و انابه کرد. سؤال کردند: «مادر چرا بی‌تابی می‌کنی؟»

گفت: من برای شهادت فرزندم گریه نمی‌کنم، من برای خودم گریه می‌کنم که چرا خداوند هدیه‌ای را که در راه او دادم پس فرستاده، یعنی من به اندازه‌ی ‌ام وهب ارزش نداشتم که خدا هدیه‌ی مرا قبول کند؟ من هدیه‌ای را که در راه خدا دادم باز پس نمی‌گیرم.

 



نوشته شده توسط سعید
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

قــــــاصــــــــــدکـــــــــ

رفتم که خار از پا کشم. محمل ز چشمم دور شد. یک لحظه من غافل شدم. صد سال راهم دور شد ....

قــــــاصــــــــــدکـــــــــ

قال الله تبارک وتعالی:
من طلبنی وجدنی، ومن وجدنی عرفنی،و من عرفنی عشقنی، ومن عشقنی عشقته ومن عشقته قتلته ومن قتلته فانا دیته
قال مولانا امیر المومنین علی (ع): نسال الله منازل الشهدا
مقام معظم رهبری:امروز کار برای شهدا باید در راس امور قرار گیرد.
تمام این دو حدیث گرانبها و فرموده مقام معظم رهبری
حضرت امام خامنه ای روحی فداه کافی است برای اینکه این وبلاگ تشکیل بشه.
عبد من عبید فاطمه الزهرا(سلام الله علیها)،حقیر الشهدا ،موردانه کش آستان بی کران شهدا ، قبرستان نشین عادات سخیف
سعید
******************
چه دعایی کنمت بهتر از این
که کنار پسر فاطمه (س) هنگام اذان
سحر جمعه ای از این ایام
پشت دیوار بقیع
قامتت قد بکشد
به دورکعت نمازی که نثار حرم و گنبد برپاشده حضرت زهرا (س) بکنی

**************
تلگرام من : https://t.me/Ghasedak1318
اینستاگرام : https://www.instagram.com/daei.saeid1318
https://www.instagram.com/ghasedak__135

بایگانی
نویسندگان

ام وهب دفاع مقدس

سه شنبه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۰، ۰۴:۲۶ ق.ظ

ام وهب دفاع مقدس

مادر شهید


نمایش صبر مادری که بعد از مدت ها پیکر پاک فرزند شهیدش تفحص می شود


جنازه‌ی شهید شفاهی را سال‌ها پس از شهادت، توسط گروه تفحص کشف کردند و جهت تشییع جنازه به تهران انتقال دادند.

وقتی مادر شهید را خبر نمودند شروع به گریه و انابه کرد. سؤال کردند: «مادر چرا بی‌تابی می‌کنی؟»

گفت: من برای شهادت فرزندم گریه نمی‌کنم، من برای خودم گریه می‌کنم که چرا خداوند هدیه‌ای را که در راه او دادم پس فرستاده، یعنی من به اندازه‌ی ‌ام وهب ارزش نداشتم که خدا هدیه‌ی مرا قبول کند؟ من هدیه‌ای را که در راه خدا دادم باز پس نمی‌گیرم.

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۰/۰۲/۰۶
سعید

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی