قــــــاصــــــــــدکـــــــــ

رفتم که خار از پا کشم. محمل ز چشمم دور شد. یک لحظه من غافل شدم. صد سال راهم دور شد ....
چهارشنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۰، ۱۰:۴۴ ق.ظ

رحلت امام و اسرا

آزادگان و خبر رحلت امام (ره)


وقتی خبر رحلت امام را شنیدیم، غم عظیمی در اردوگاه تکریت چیره شد. هیچ کس حرف نمی زد. هر کسی با خودش خلوت کرده بود.سکوت عجیب بچه ها زندانبانان عراقی را به وحشت انداخته بود. می پرسیدند: چرا ساکت هستید؟ چرا حرف نمی زنید؟ چهره ها غمبار و گریان بود. هر کس به نحوی در درون خود می سوخت.


امام خمینی

حدود 22 سال پیش مردم ایران روزهای سختی را می گذراندند با اتمام جنگ غم از دست دادن عزیزان ، غم فراق اسرا و مفقودالاثرها خود را نشان می داد ولی همه می گفتند : فدای تار موی امام .

با دیدن امام مادران غمشان التیام می یافت و فرزندان شهدا امام را به جای پدر می خواندند و این مایه ی آرامش و دلگرمی برای ملت خداجوی بود. تا اینکه خبر رسید امام خمینی در بیمارستان قلب جماران بستری شدند این مردم را به تلاطم وا داشت نذر و نیاز به درگاه خداوند منان. امن یجیب مادران داغ دیده ی شهدا ، اشک فرزندان بی پدر و پدران بی فرزند همه و همه ...

ولی مشیت الهی بر این بود که ما ادامه راه ا بدون امام طی کنیم ، امتحان بزرگی برای ما اجرا شد .

روزی که رادیو از صبح شروع به پخش قرآن کرد دل ها به اضطراب افتاد تا لحظه ای که اعلام کردند "روح خدا به ملکوت اعلی پیوست" ملت به یکباره عزادار شدند غمی سخت تر و بزرگتر حتی برای خانواده های شهدا ، اسرا و مفقودالاثرها . در این میان هرکس که قلبش به عشق امام می تپید ولی به دلایلی در میهن اسلامی مان نبود در غم بیشتری فرو رفت .

جانبازانی که مجبور به خانه نشینی بودند یا آنهایی که برای درمان به خارج از کشور رفته بودند پای درد دل هرکدامشان که بنشینی برای چنان تعریف می کنند از غم روز ارتحال امام خمینی (ره) که انگار همین دیروز بوده ، ولی در این بین خاطرات آزادگان بیشتر آدم را می سوزاند آنها که به دور از خانه و خانواده خود در آن شرایط سخت اسارت ، در بین کارهای وحشیانه ی بعثی ها خبر از ارتحال پیر و مرادشان گرفتند....

 و چه سخت و سنگین بود آن فضا 

و اکنون بخوانید از آنچه این عزیزان برایمان به رسم یادگار تعریف کردند : 

بچه ها می گفتند: از کجا می دانی؟ وقتی که خبر رحلت امام را شنیدیم، غم عظیمی در اردوگاه ما در تکریت چیره شد. هیچ کس حرف نمی زد. هر کسی با خودش خلوت کرده بود. سکوت عجیب بچه ها زندانبانان عراقی را به وحشت انداخته بود. می پرسیدند: چرا ساکت هستید؟ چرا حرف نمی زنید؟ چهره ها غمبار و گریان بود. هر کس به نحوی در درون خود می سوخت، بالاخره بر سر انتخاب جانشین امام سکوت شکسته شد. من به دلم مراجعه کردم وبه بچه ها می گفتم: قطعاً حضرت آیت الله خامنه ای جای امام و رهبری نظام را به عهده می گیرد و سکان انقلاب را هدایت می کند.

دو نکته عجیب بعد از رحلت امام بود که باید بگویم. اول اینکه عراقی ها قبل از آن هر روز حتی شهادت ائمه (ع) از بلندگوها موسیقی پخش می کردند، اما بعد از رحلت امام بلندگوها تا یک هفته قطع بود و دوم اینکه تا قبل از آن تجمع بیش از دو نفر ممنوع بود لیکن با رحلت حضرت امام (ره) بچه ها به راحتی دور هم جمع می شدند. قرآن می خواندند و برای امام فاتحه طلب می کردند. چرا که عراقی ها می دانستند اگر لب تر کنند اردوگاه منفجر می شود

بچه ها می گفتند: از کجا می دانی؟

گفتم: این در دل من جا گرفته و مطمئنم ایشان جای امام را خواهند گرفت. وقتی خبر انتخاب حضرت آیت الله خامنه ای را شنیدیم، بسیار بر سر شوق آمدیم و در همان جا با ایشان بیعت کردیم و هنوز هم بر این بیعت استوار و وفاداریم.
(سردار آزاده عیسی دارایی)

*************************

ساعت 6 صبح این خبر ناگوار را از رادیو پخش کردند. حال و هوای بچه های اردوگاه در آن لحظات قابل وصف نبود. ساعتها ساکت بودند. هیچ کس میلی به خوردن همان یک وعده غذای روزانه نداشت. کم کم جلسات شروع شد بطوریکه یک نفر صحبت می کرد و دیگران گریه می کردند. حاج آقا ابوترابی به بچه ها وعده داده بود که هر کس حافظ کل قرآن شود او را بعد از آزادی، خصوصی به دیدار امام (ره) می برد. بچه ها از زنده بودن و حضور امام احساس دلگرمی می کردند. دو نکته عجیب بعد از رحلت امام بود که باید بگویم. اول اینکه عراقی ها قبل از آن هر روز حتی شهادت ائمه (ع) از بلندگوها موسیقی پخش می کردند، اما بعد از رحلت امام بلندگوها تا یک هفته قطع بود و دوم اینکه تا قبل از آن تجمع بیش از دو نفر ممنوع بود لیکن با رحلت حضرت امام (ره) بچه ها به راحتی دور هم جمع می شدند. قرآن می خواندند و برای امام فاتحه طلب می کردند. چرا که عراقی ها می دانستند اگر لب تر کنند اردوگاه منفجر می شود.

(روحانی آزاده حجت الاسلام محمد رضا دایی زاده)

*************************

آزادگان و خبر رحلت امام (ره)

در دوران اسارت یک رادیو داشتیم که مخفیانه خبرها را گوش می دادیم و اخبار ایران را بین سایر اسرا پخش می کردیم در ایامی که امام (ره) بیمار بودند ما اخبار کسالت و بیماری ایشان را پیگیری می کردیم. شخصیت امام در ذهن اسرایی که شب و روز شکنجه می شدند بسیار استثنایی و دوست داشتنی وامید بخش بود. اولین بار رسماً از رادیو اعلام شد که امام تحت عمل جراحی قرار می گیرند. همان روز ساعت 6 بعد از ظهر در اردوگاه برای شفای امام مراسم دعا و نیایش برگزار کردیم و ساعت 8 شب از رادیو شنیدیم که درایران هم مردم به تکایا، مساجد و حسینیه ها رفته و برای سلامتی امام دعا می کنند و ما اینکار را در اسارت زودتر انجام دادیم.

روز 14 خرداد متوجه تغییر رفتار عراقی ها شدیم که با احتیاط با بچه ها برخورد می کنند من رادیو را برداشتم و به داخل حمام رفتم. بچه  ها نگهبانی می دادند تا کسی متوجه نشود. رادیو را که روشن کردیم از برنامه های رادیو ایران متوجه شدیم که حضرت امام به رحمت خدا رفته اند. همه گریه می کردند.

 شب در آسایشگاه هنگامه ای به پا بود. وقتیکه وصیت نامه حضرت امام در اوج حزن و اندوه توسط آیت الله خامنه ای قرائت شد،

 دوستی می گفت: خدا پیامبر گونه ای را از ما گرفت و انشالله علی گونه ای به ما بدهد.

بعد از انتخاب حضرت آیت الله خامنه ای به مقام رهبری، دلم می خواست پنجره ها و نرده های آسایشگاه را بشکافم وبه همگان بگویم که همه چیز به خیر و خوشی تمام شد و رهبر عزیزمان آیت الله خامنه انتخاب شدند. با انتشار این خبر دوستان مقداری تسکین پیدا کردند. شبهای بعد که در ایران وداع با حضرت امام بود ما در اسارت مخفیانه عکس هایی از حضرت امام که بچه ها نقاشی کرده بودند و ماکتی به صورت قبر درست کردیم، ملحفه سفیدی روی آن انداختیم و بچه ها دور از چشم عراقی ها یکی یکی با امام وداع و تجدید پیمان کردند. (سردار آزاده محمد رضا حسنی سعدی)



نوشته شده توسط سعید
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

قــــــاصــــــــــدکـــــــــ

رفتم که خار از پا کشم. محمل ز چشمم دور شد. یک لحظه من غافل شدم. صد سال راهم دور شد ....

قــــــاصــــــــــدکـــــــــ

قال الله تبارک وتعالی:
من طلبنی وجدنی، ومن وجدنی عرفنی،و من عرفنی عشقنی، ومن عشقنی عشقته ومن عشقته قتلته ومن قتلته فانا دیته
قال مولانا امیر المومنین علی (ع): نسال الله منازل الشهدا
مقام معظم رهبری:امروز کار برای شهدا باید در راس امور قرار گیرد.
تمام این دو حدیث گرانبها و فرموده مقام معظم رهبری
حضرت امام خامنه ای روحی فداه کافی است برای اینکه این وبلاگ تشکیل بشه.
عبد من عبید فاطمه الزهرا(سلام الله علیها)،حقیر الشهدا ،موردانه کش آستان بی کران شهدا ، قبرستان نشین عادات سخیف
سعید
******************
چه دعایی کنمت بهتر از این
که کنار پسر فاطمه (س) هنگام اذان
سحر جمعه ای از این ایام
پشت دیوار بقیع
قامتت قد بکشد
به دورکعت نمازی که نثار حرم و گنبد برپاشده حضرت زهرا (س) بکنی

**************
تلگرام من : https://t.me/Ghasedak1318
اینستاگرام : https://www.instagram.com/daei.saeid1318
https://www.instagram.com/ghasedak__135

بایگانی
نویسندگان

رحلت امام و اسرا

چهارشنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۰، ۱۰:۴۴ ق.ظ

آزادگان و خبر رحلت امام (ره)


وقتی خبر رحلت امام را شنیدیم، غم عظیمی در اردوگاه تکریت چیره شد. هیچ کس حرف نمی زد. هر کسی با خودش خلوت کرده بود.سکوت عجیب بچه ها زندانبانان عراقی را به وحشت انداخته بود. می پرسیدند: چرا ساکت هستید؟ چرا حرف نمی زنید؟ چهره ها غمبار و گریان بود. هر کس به نحوی در درون خود می سوخت.


امام خمینی

حدود 22 سال پیش مردم ایران روزهای سختی را می گذراندند با اتمام جنگ غم از دست دادن عزیزان ، غم فراق اسرا و مفقودالاثرها خود را نشان می داد ولی همه می گفتند : فدای تار موی امام .

با دیدن امام مادران غمشان التیام می یافت و فرزندان شهدا امام را به جای پدر می خواندند و این مایه ی آرامش و دلگرمی برای ملت خداجوی بود. تا اینکه خبر رسید امام خمینی در بیمارستان قلب جماران بستری شدند این مردم را به تلاطم وا داشت نذر و نیاز به درگاه خداوند منان. امن یجیب مادران داغ دیده ی شهدا ، اشک فرزندان بی پدر و پدران بی فرزند همه و همه ...

ولی مشیت الهی بر این بود که ما ادامه راه ا بدون امام طی کنیم ، امتحان بزرگی برای ما اجرا شد .

روزی که رادیو از صبح شروع به پخش قرآن کرد دل ها به اضطراب افتاد تا لحظه ای که اعلام کردند "روح خدا به ملکوت اعلی پیوست" ملت به یکباره عزادار شدند غمی سخت تر و بزرگتر حتی برای خانواده های شهدا ، اسرا و مفقودالاثرها . در این میان هرکس که قلبش به عشق امام می تپید ولی به دلایلی در میهن اسلامی مان نبود در غم بیشتری فرو رفت .

جانبازانی که مجبور به خانه نشینی بودند یا آنهایی که برای درمان به خارج از کشور رفته بودند پای درد دل هرکدامشان که بنشینی برای چنان تعریف می کنند از غم روز ارتحال امام خمینی (ره) که انگار همین دیروز بوده ، ولی در این بین خاطرات آزادگان بیشتر آدم را می سوزاند آنها که به دور از خانه و خانواده خود در آن شرایط سخت اسارت ، در بین کارهای وحشیانه ی بعثی ها خبر از ارتحال پیر و مرادشان گرفتند....

 و چه سخت و سنگین بود آن فضا 

و اکنون بخوانید از آنچه این عزیزان برایمان به رسم یادگار تعریف کردند : 

بچه ها می گفتند: از کجا می دانی؟ وقتی که خبر رحلت امام را شنیدیم، غم عظیمی در اردوگاه ما در تکریت چیره شد. هیچ کس حرف نمی زد. هر کسی با خودش خلوت کرده بود. سکوت عجیب بچه ها زندانبانان عراقی را به وحشت انداخته بود. می پرسیدند: چرا ساکت هستید؟ چرا حرف نمی زنید؟ چهره ها غمبار و گریان بود. هر کس به نحوی در درون خود می سوخت، بالاخره بر سر انتخاب جانشین امام سکوت شکسته شد. من به دلم مراجعه کردم وبه بچه ها می گفتم: قطعاً حضرت آیت الله خامنه ای جای امام و رهبری نظام را به عهده می گیرد و سکان انقلاب را هدایت می کند.

دو نکته عجیب بعد از رحلت امام بود که باید بگویم. اول اینکه عراقی ها قبل از آن هر روز حتی شهادت ائمه (ع) از بلندگوها موسیقی پخش می کردند، اما بعد از رحلت امام بلندگوها تا یک هفته قطع بود و دوم اینکه تا قبل از آن تجمع بیش از دو نفر ممنوع بود لیکن با رحلت حضرت امام (ره) بچه ها به راحتی دور هم جمع می شدند. قرآن می خواندند و برای امام فاتحه طلب می کردند. چرا که عراقی ها می دانستند اگر لب تر کنند اردوگاه منفجر می شود

بچه ها می گفتند: از کجا می دانی؟

گفتم: این در دل من جا گرفته و مطمئنم ایشان جای امام را خواهند گرفت. وقتی خبر انتخاب حضرت آیت الله خامنه ای را شنیدیم، بسیار بر سر شوق آمدیم و در همان جا با ایشان بیعت کردیم و هنوز هم بر این بیعت استوار و وفاداریم.
(سردار آزاده عیسی دارایی)

*************************

ساعت 6 صبح این خبر ناگوار را از رادیو پخش کردند. حال و هوای بچه های اردوگاه در آن لحظات قابل وصف نبود. ساعتها ساکت بودند. هیچ کس میلی به خوردن همان یک وعده غذای روزانه نداشت. کم کم جلسات شروع شد بطوریکه یک نفر صحبت می کرد و دیگران گریه می کردند. حاج آقا ابوترابی به بچه ها وعده داده بود که هر کس حافظ کل قرآن شود او را بعد از آزادی، خصوصی به دیدار امام (ره) می برد. بچه ها از زنده بودن و حضور امام احساس دلگرمی می کردند. دو نکته عجیب بعد از رحلت امام بود که باید بگویم. اول اینکه عراقی ها قبل از آن هر روز حتی شهادت ائمه (ع) از بلندگوها موسیقی پخش می کردند، اما بعد از رحلت امام بلندگوها تا یک هفته قطع بود و دوم اینکه تا قبل از آن تجمع بیش از دو نفر ممنوع بود لیکن با رحلت حضرت امام (ره) بچه ها به راحتی دور هم جمع می شدند. قرآن می خواندند و برای امام فاتحه طلب می کردند. چرا که عراقی ها می دانستند اگر لب تر کنند اردوگاه منفجر می شود.

(روحانی آزاده حجت الاسلام محمد رضا دایی زاده)

*************************

آزادگان و خبر رحلت امام (ره)

در دوران اسارت یک رادیو داشتیم که مخفیانه خبرها را گوش می دادیم و اخبار ایران را بین سایر اسرا پخش می کردیم در ایامی که امام (ره) بیمار بودند ما اخبار کسالت و بیماری ایشان را پیگیری می کردیم. شخصیت امام در ذهن اسرایی که شب و روز شکنجه می شدند بسیار استثنایی و دوست داشتنی وامید بخش بود. اولین بار رسماً از رادیو اعلام شد که امام تحت عمل جراحی قرار می گیرند. همان روز ساعت 6 بعد از ظهر در اردوگاه برای شفای امام مراسم دعا و نیایش برگزار کردیم و ساعت 8 شب از رادیو شنیدیم که درایران هم مردم به تکایا، مساجد و حسینیه ها رفته و برای سلامتی امام دعا می کنند و ما اینکار را در اسارت زودتر انجام دادیم.

روز 14 خرداد متوجه تغییر رفتار عراقی ها شدیم که با احتیاط با بچه ها برخورد می کنند من رادیو را برداشتم و به داخل حمام رفتم. بچه  ها نگهبانی می دادند تا کسی متوجه نشود. رادیو را که روشن کردیم از برنامه های رادیو ایران متوجه شدیم که حضرت امام به رحمت خدا رفته اند. همه گریه می کردند.

 شب در آسایشگاه هنگامه ای به پا بود. وقتیکه وصیت نامه حضرت امام در اوج حزن و اندوه توسط آیت الله خامنه ای قرائت شد،

 دوستی می گفت: خدا پیامبر گونه ای را از ما گرفت و انشالله علی گونه ای به ما بدهد.

بعد از انتخاب حضرت آیت الله خامنه ای به مقام رهبری، دلم می خواست پنجره ها و نرده های آسایشگاه را بشکافم وبه همگان بگویم که همه چیز به خیر و خوشی تمام شد و رهبر عزیزمان آیت الله خامنه انتخاب شدند. با انتشار این خبر دوستان مقداری تسکین پیدا کردند. شبهای بعد که در ایران وداع با حضرت امام بود ما در اسارت مخفیانه عکس هایی از حضرت امام که بچه ها نقاشی کرده بودند و ماکتی به صورت قبر درست کردیم، ملحفه سفیدی روی آن انداختیم و بچه ها دور از چشم عراقی ها یکی یکی با امام وداع و تجدید پیمان کردند. (سردار آزاده محمد رضا حسنی سعدی)

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۰/۰۳/۱۸
سعید

نظرات  (۱)

با سلام وبلاگ زیبا و خیلی پر محتوایی دارید این نشانه صبر و ممارست شما در این کار است امیدوارم که در این راه موفق و پیروز باشد و مطمئن باشد که پاداش شما پیش خدا محفوظ است. اگر امکان داشته باشد از مطالب شما با ذکر منبع استفاده کنم و دیگر اینکه اگر برای تبادل لینک آماده باشد این وبلاگ من است.
http://rahpooyanevelayat.blogfa.com/

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی