همسنگرم کجایی؟
همسنگرم کجایی؟
آمبولانسى دراختیارم بود با آرم هلال احمر. روى شیشه عقبش نوشته بودم:
«همسنگرم کجایى» و با آن از این منطقه به آن منطقه میرفتم.
آمبولانسى بود با آرم هلال احمر. روى شیشه عقبش نوشته بودم: «همسنگرم کجایى» و با آن از این منطقه به آن منطقه میرفتم.
دو شبانه روز نخوابیده بودم که توى جاده اندیمشک به دهلران، نرسیده به دشت عباس خوابم گرفت. گوشه جاده پارک کردم و توى ماشین خوابیدم.
نمیدانم چه مدت خوابم برد که با صداى شیشه ماشین بیدار شدم. چوپان عشایرى بود از اهالى کرمانشاه که ایام زمستان دامهای خود را این طرفها آورده بود. داشت به شیشه میزد. گفت: «آقا! شما از هلال احمر هستید؟» گفتم: «چه طور؟» گفت: «خیلى وقت است که دنبال شما میگشتم. گفتم: «براى چى؟» گفت: «بیا دنبالم.»
او با موتور از جلو و من پشت سرش. رفتم تا رسیدیم به عین خوش. زد توى جاده خاکى. حدود سه کیلومتر جلو رفتم. کنار یک تپه کوچک خاک ایستاد.
خاکها را کنار زد. دو شهید، آرام کنار هم خوابیده بودند. تازه فهمیدم آن بى خوابى بیجا نبوده. پرسیدم: «چى شد سراغ من آمدى؟»
گفت: «پشت ماشین را خواندم.»
مبادا بر نماز خود بنازی **** ولایت گر نداری بی نمازی
سلام
مبارک باد بر شما...
یا علی مدد/صلوات