قــــــاصــــــــــدکـــــــــ

رفتم که خار از پا کشم. محمل ز چشمم دور شد. یک لحظه من غافل شدم. صد سال راهم دور شد ....
شنبه, ۴ تیر ۱۳۹۰، ۰۱:۲۸ ب.ظ

خاطرات تفحص

تپه‌ای با 18 پیکر بی سر (۱)


اولین جایی که بازدید کردیم، به رأس الشهداء معروف بود. دو اتاق در بالای یکی از تپه های مشرف بر شهر سنندج که محل استراحت بچه های سپاه بود و در منطقه ای کاملاً سوق الجیشی قرار داشت و پرچم جمهوری اسلامی بر بالای آن در اهتزاز بود.راهنما توضیح داد که اینجا مکان بسیار مقدسی است؛ چراکه چند ماه قبل حادثه ای بسیار جانسوز در آن رخ داده. او تعریف کرد که...


تپه‌ای با 18 پیکر بی سر

اسفند ماه 1363 قرار شد در ایام نوروز، تعدادی از دانش آموزان ممتاز بسیجی را در قالب اردوی بازدید از مناطق جنگی به کردستان ببریم. یکی از پایگاههای پشتیبانی کننده جنگ در کردستان، سپاه اصفهان بود و قاعدتاً کارها برای ما اصفهانی‌ها، در آنجا بهتر هماهنگ می شد. ایام گذشت تا روز موعود فرا رسید. ساعت 6 عصر، همراه با دو روحانی، آقایان مرتضوی و شاکران با یک اتوبوس از اصفهان حرکت کرده  بعدازظهر فردا به پادگان سنندج رسیدیم.

این پادگان چند ماهی بود که امنیت نسبی پیدا کرده و از زیر خمپاره های ضد انقلاب خارج شده بود. در ساختمانی درون پادگان مستقر شدیم. برنامه ها را یکی از مسئولین فرهنگی سپاه سنندج، برادر مستوفیان تنظیم و توضیح داد، برادری که از شهدای زنده بود و چندین بار زخمی شده اما باز به مجاهدت و عهدی که با شهدا بسته بود پایبند بود. او در روز اول برای ما چهار برنامه بازدید تنظیم کرده بود. بازدید از مکان رأس الشهدا، دیدار با جانبازی استثنایی، دیدار با خانواده شهید پیشمرگ و در آخر هم بازدید از گلزار شهدای سنندج.

 رأس الشهداء

اولین جایی که بازدید کردیم، به رأس الشهداء معروف بود. دو اتاق در بالای یکی از تپه های مشرف بر شهر سنندج که محل استراحت بچه های سپاه بود و در منطقه ای کاملاً سوق الجیشی قرار داشت و پرچم جمهوری اسلامی بر بالای آن در اهتزاز بود.

راهنما توضیح داد که اینجا مکان بسیار مقدسی است؛ چراکه چند ماه قبل حادثه ای بسیار جانسوز در آن رخ داده. او تعریف کرد که 18تن از برادران سپاه بعد از مأموریتی سخت برای استراحت به این مکان می آیند و بعد از اینکه مشغول استراحت می شوند،

یکی از نیروهای کوموله که خود را به عنوان پیشمرگ کرد مسلمان جا زده و در عین حال راهنمایی گروه را نیز به عهده داشت، داوطلب نگهبانی شده و پس از خوابیدن برادران پاسدار، ضدانقلاب را خبر کرده بود و خیلی بی‌سروصدا و پس از بیهوش کردن آنان، سر تمامی شان را از تن جدا کرده و با خود برده اند.

 آنان اینکار را برای ایجاد رعب و وحشت انجام داده تا سپاهیان پاسدار را از ماندن در این منطقه بترسانند و بتوانند در پناه این جنایات، کردستان را از این کشور جدا سازند.

 او اشاره کرد که اتفاقاً بعد از این جنایت ضد انقلاب، خون این شهدا دامان آنها را گرفت و در یک مبارزه جانانه، پایگاه مهمی از آنها لو رفت و با تعداد زیادی کشته و زخمی که چندین برابر 18نفر بوده، پایگاهشان به طور کامل منهدم شد.

 و من که حال خودم را نمی فهمیدم، از روی تخت برخواستم، پایین آمدم و به طرف حیاط رفتم. اصلاً حواسم نبود که چراغ را روشن کنم؛ چرا که همه جا کاملاً روشن بود و بعد از چند دقیقه که به اتاق برگشتم، دیدم اتاق تاریک است. نه نوری، نه کسی! به طرف در خانه رفتم، در را باز کردم. بوی عطری عجیب در کوچه پیچیده بود، اما کسی نبود. به خانه برگشتم. وسط حیاط بودم که یک مرتبه مادرم در را باز کرد



نوشته شده توسط سعید
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

قــــــاصــــــــــدکـــــــــ

رفتم که خار از پا کشم. محمل ز چشمم دور شد. یک لحظه من غافل شدم. صد سال راهم دور شد ....

قــــــاصــــــــــدکـــــــــ

قال الله تبارک وتعالی:
من طلبنی وجدنی، ومن وجدنی عرفنی،و من عرفنی عشقنی، ومن عشقنی عشقته ومن عشقته قتلته ومن قتلته فانا دیته
قال مولانا امیر المومنین علی (ع): نسال الله منازل الشهدا
مقام معظم رهبری:امروز کار برای شهدا باید در راس امور قرار گیرد.
تمام این دو حدیث گرانبها و فرموده مقام معظم رهبری
حضرت امام خامنه ای روحی فداه کافی است برای اینکه این وبلاگ تشکیل بشه.
عبد من عبید فاطمه الزهرا(سلام الله علیها)،حقیر الشهدا ،موردانه کش آستان بی کران شهدا ، قبرستان نشین عادات سخیف
سعید
******************
چه دعایی کنمت بهتر از این
که کنار پسر فاطمه (س) هنگام اذان
سحر جمعه ای از این ایام
پشت دیوار بقیع
قامتت قد بکشد
به دورکعت نمازی که نثار حرم و گنبد برپاشده حضرت زهرا (س) بکنی

**************
تلگرام من : https://t.me/Ghasedak1318
اینستاگرام : https://www.instagram.com/daei.saeid1318
https://www.instagram.com/ghasedak__135

بایگانی
نویسندگان

خاطرات تفحص

شنبه, ۴ تیر ۱۳۹۰، ۰۱:۲۸ ب.ظ

تپه‌ای با 18 پیکر بی سر (۱)


اولین جایی که بازدید کردیم، به رأس الشهداء معروف بود. دو اتاق در بالای یکی از تپه های مشرف بر شهر سنندج که محل استراحت بچه های سپاه بود و در منطقه ای کاملاً سوق الجیشی قرار داشت و پرچم جمهوری اسلامی بر بالای آن در اهتزاز بود.راهنما توضیح داد که اینجا مکان بسیار مقدسی است؛ چراکه چند ماه قبل حادثه ای بسیار جانسوز در آن رخ داده. او تعریف کرد که...


تپه‌ای با 18 پیکر بی سر

اسفند ماه 1363 قرار شد در ایام نوروز، تعدادی از دانش آموزان ممتاز بسیجی را در قالب اردوی بازدید از مناطق جنگی به کردستان ببریم. یکی از پایگاههای پشتیبانی کننده جنگ در کردستان، سپاه اصفهان بود و قاعدتاً کارها برای ما اصفهانی‌ها، در آنجا بهتر هماهنگ می شد. ایام گذشت تا روز موعود فرا رسید. ساعت 6 عصر، همراه با دو روحانی، آقایان مرتضوی و شاکران با یک اتوبوس از اصفهان حرکت کرده  بعدازظهر فردا به پادگان سنندج رسیدیم.

این پادگان چند ماهی بود که امنیت نسبی پیدا کرده و از زیر خمپاره های ضد انقلاب خارج شده بود. در ساختمانی درون پادگان مستقر شدیم. برنامه ها را یکی از مسئولین فرهنگی سپاه سنندج، برادر مستوفیان تنظیم و توضیح داد، برادری که از شهدای زنده بود و چندین بار زخمی شده اما باز به مجاهدت و عهدی که با شهدا بسته بود پایبند بود. او در روز اول برای ما چهار برنامه بازدید تنظیم کرده بود. بازدید از مکان رأس الشهدا، دیدار با جانبازی استثنایی، دیدار با خانواده شهید پیشمرگ و در آخر هم بازدید از گلزار شهدای سنندج.

 رأس الشهداء

اولین جایی که بازدید کردیم، به رأس الشهداء معروف بود. دو اتاق در بالای یکی از تپه های مشرف بر شهر سنندج که محل استراحت بچه های سپاه بود و در منطقه ای کاملاً سوق الجیشی قرار داشت و پرچم جمهوری اسلامی بر بالای آن در اهتزاز بود.

راهنما توضیح داد که اینجا مکان بسیار مقدسی است؛ چراکه چند ماه قبل حادثه ای بسیار جانسوز در آن رخ داده. او تعریف کرد که 18تن از برادران سپاه بعد از مأموریتی سخت برای استراحت به این مکان می آیند و بعد از اینکه مشغول استراحت می شوند،

یکی از نیروهای کوموله که خود را به عنوان پیشمرگ کرد مسلمان جا زده و در عین حال راهنمایی گروه را نیز به عهده داشت، داوطلب نگهبانی شده و پس از خوابیدن برادران پاسدار، ضدانقلاب را خبر کرده بود و خیلی بی‌سروصدا و پس از بیهوش کردن آنان، سر تمامی شان را از تن جدا کرده و با خود برده اند.

 آنان اینکار را برای ایجاد رعب و وحشت انجام داده تا سپاهیان پاسدار را از ماندن در این منطقه بترسانند و بتوانند در پناه این جنایات، کردستان را از این کشور جدا سازند.

 او اشاره کرد که اتفاقاً بعد از این جنایت ضد انقلاب، خون این شهدا دامان آنها را گرفت و در یک مبارزه جانانه، پایگاه مهمی از آنها لو رفت و با تعداد زیادی کشته و زخمی که چندین برابر 18نفر بوده، پایگاهشان به طور کامل منهدم شد.

 و من که حال خودم را نمی فهمیدم، از روی تخت برخواستم، پایین آمدم و به طرف حیاط رفتم. اصلاً حواسم نبود که چراغ را روشن کنم؛ چرا که همه جا کاملاً روشن بود و بعد از چند دقیقه که به اتاق برگشتم، دیدم اتاق تاریک است. نه نوری، نه کسی! به طرف در خانه رفتم، در را باز کردم. بوی عطری عجیب در کوچه پیچیده بود، اما کسی نبود. به خانه برگشتم. وسط حیاط بودم که یک مرتبه مادرم در را باز کرد

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۰/۰۴/۰۴
سعید

نظرات  (۱)

سلام.وبلاگ جالبی دارید.خوشحال می شوم که به من هم سر بزنید و نظرتان را راجع به وبلاگ بگویید.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی