قــــــاصــــــــــدکـــــــــ

رفتم که خار از پا کشم. محمل ز چشمم دور شد. یک لحظه من غافل شدم. صد سال راهم دور شد ....
سه شنبه, ۲۴ آبان ۱۳۹۰، ۰۶:۳۲ ق.ظ

امام زادگان بی صحن و سرا

امامزادگان بدون صحن و سرا


غصه ها دارد این دل تنگم، می خواهم قصه برایتان بگویم، قصه ای از چند سال پیش روزهایی که پنج دوست قدیمی را به شهرمان آوردند، دوستانی که با یکدیگر عهد بسته بودند هیچ گاه از یکدیگر جدا نگردند حتی پس از مرگ و به همین دلیل هم شب قبل از عملیات نیز پلاک های خود را جا گذاشتند، تا گمنام بمانند تا  کسی آنها را ازهم جدا نکند.


شهید گمنام ،

غصه ها دارد این دل تنگم، می خواهم قصه برایتان بگویم، قصه ای از چند سال پیش روزهایی که پنج دوست قدیمی را به شهرمان آوردند، دوستانی که با یکدیگر عهد بسته بودند هیچ گاه از یکدیگر جدا نگردند حتی پس از مرگ و به همین دلیل هم شب قبل از عملیات نیز پلاک های خود را جا گذاشتند، تا گمنام بمانند تا  کسی آنها را ازهم جدا نکند.

آنچه قصه ما را غصه دار تر کرده است؛ اینست که این دوستان قصه ما خیلی غریبند، حتی در میان دوستانشان همانانی را می گویم که روزهایی پا به پایشان در میدان نبرد جنگیده بودند؛ اما اکنون دوستان و همرزمانشان را فراموش کرده اند.

این پنج دوست قصه ما از با ارزشترین متاع زندگیشان؛ یعنی جانشان گذشتند تا اجازه ندهند حتی یک وجب از خاکشان به دست دشمنان بیفتد؛ ولی اینک این مهمانان شهر ما تنهایند و نزد دوستان قدیمیشان تنهاتر، آنها غریبند و نزد آشنایان غریبتر.

دلم برای روزهای جنگ تنگ شده بود. دلم برای غروب شلمچه لک زده بود «فرهادم و سوز عشق شیرین دارم، امید لقای یار دیرین دارم، طاقت زکفم رفت و ندانم چه کنم، یادش را همه شب در دل غمگین دارم» خسته از این همه دلتنگی؛ شبی به تپه شهدا رفتم... با خود عهد بسته بودم تا مزار این آشنایان غریب را با آب بشویم، ولی نه آب لازم نبود به اندازه کافی شسته بود باران مزار یاران را. شاید به خاطر دلتنگی های مادران آنها، آسمان هم دلش گرفته و آب چشمانش را جاری ساخته باشد؛ «به لاله در خون خفته» اگر دعای مادران شهدا نباشد، باران نمی آید.


نمی دانم آیا علم پزشکی آنقدر پیشرفت کرده است که بتواند از خون دل آدمی عکس بگیرد؟ مگر امام نگفت که «مزار شهدا؛ امامزاده های عشقند»؛ پس چرا امام زاده های ما صحن و سرا ندارند؟
به خدا خجالت آور است


با خود می گویم که خدایا ما را چه شده است؟ چه اتفاقی افتاده است که دیگر کسی چفیه برگردن ندارد؟ آیا ما دیگر لیاقت انداختن چفیه را نداریم؟ با خود می گویم شاید خیلی ها با کت و شلوار و دکمه در ولایتشان خوشتیپ ترند و چفیه تیپشان را به هم بزند، بگذار چفیه بماند برای بچه بسیجی ها.

دنیا برای شهدای ما که مومن بودند «سجن» بود؛ اما اکنون برای خیلی ها جای دنج و با صفایی شده است؛ همان هایی که دینشان در شناسنامه اسلام است اما در اصل«دینهم دنانیرهم». آری! عده ای هندوانه را به شرط چاقو، شهدا را به شرط منفعت، انقلاب را به شرط سهم خواهی و ولایت را به شرط بی عدالتی قبول دارند.

نمی دانم آیا علم پزشکی آنقدر پیشرفت کرده است که بتواند از خون دل آدمی عکس بگیرد؟ مگر امام نگفت که «مزار شهدا؛ امامزاده های عشقند»؛ پس چرا امام زاده های ما صحن و سرا ندارند؟ به خدا خجالت آور است.


آری! عده ای هندوانه را به شرط چاقو، شهدا را به شرط منفعت، انقلاب را به شرط سهم خواهی و ولایت را به شرط بی عدالتی قبول دارند


الآن چند سالی است که رفقای قصه ما از بالای شهر، ما را زیر نظر گرفته اند آنها مهمان ما هستند؛ اما ما نتوانسته ایم بخوبی از آنان مهمان نوازی کنیم؛ آنها به خاطر آسایش و دین ما از جان خود گذشتند؛ اما ما بجز چهار تا ستون و میلگرد و پرچم که آنها هم به همت بسیجی ها و مردم درست شده است؛ برای تشکر از آنها چه کرده ایم؟ اما مردم ما به عشق حسین(ع) و به عشق شهدا هر کاری انجام می دهند.



نوشته شده توسط سعید
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

قــــــاصــــــــــدکـــــــــ

رفتم که خار از پا کشم. محمل ز چشمم دور شد. یک لحظه من غافل شدم. صد سال راهم دور شد ....

قــــــاصــــــــــدکـــــــــ

قال الله تبارک وتعالی:
من طلبنی وجدنی، ومن وجدنی عرفنی،و من عرفنی عشقنی، ومن عشقنی عشقته ومن عشقته قتلته ومن قتلته فانا دیته
قال مولانا امیر المومنین علی (ع): نسال الله منازل الشهدا
مقام معظم رهبری:امروز کار برای شهدا باید در راس امور قرار گیرد.
تمام این دو حدیث گرانبها و فرموده مقام معظم رهبری
حضرت امام خامنه ای روحی فداه کافی است برای اینکه این وبلاگ تشکیل بشه.
عبد من عبید فاطمه الزهرا(سلام الله علیها)،حقیر الشهدا ،موردانه کش آستان بی کران شهدا ، قبرستان نشین عادات سخیف
سعید
******************
چه دعایی کنمت بهتر از این
که کنار پسر فاطمه (س) هنگام اذان
سحر جمعه ای از این ایام
پشت دیوار بقیع
قامتت قد بکشد
به دورکعت نمازی که نثار حرم و گنبد برپاشده حضرت زهرا (س) بکنی

**************
تلگرام من : https://t.me/Ghasedak1318
اینستاگرام : https://www.instagram.com/daei.saeid1318
https://www.instagram.com/ghasedak__135

بایگانی
نویسندگان

امام زادگان بی صحن و سرا

سه شنبه, ۲۴ آبان ۱۳۹۰، ۰۶:۳۲ ق.ظ

امامزادگان بدون صحن و سرا


غصه ها دارد این دل تنگم، می خواهم قصه برایتان بگویم، قصه ای از چند سال پیش روزهایی که پنج دوست قدیمی را به شهرمان آوردند، دوستانی که با یکدیگر عهد بسته بودند هیچ گاه از یکدیگر جدا نگردند حتی پس از مرگ و به همین دلیل هم شب قبل از عملیات نیز پلاک های خود را جا گذاشتند، تا گمنام بمانند تا  کسی آنها را ازهم جدا نکند.


شهید گمنام ،

غصه ها دارد این دل تنگم، می خواهم قصه برایتان بگویم، قصه ای از چند سال پیش روزهایی که پنج دوست قدیمی را به شهرمان آوردند، دوستانی که با یکدیگر عهد بسته بودند هیچ گاه از یکدیگر جدا نگردند حتی پس از مرگ و به همین دلیل هم شب قبل از عملیات نیز پلاک های خود را جا گذاشتند، تا گمنام بمانند تا  کسی آنها را ازهم جدا نکند.

آنچه قصه ما را غصه دار تر کرده است؛ اینست که این دوستان قصه ما خیلی غریبند، حتی در میان دوستانشان همانانی را می گویم که روزهایی پا به پایشان در میدان نبرد جنگیده بودند؛ اما اکنون دوستان و همرزمانشان را فراموش کرده اند.

این پنج دوست قصه ما از با ارزشترین متاع زندگیشان؛ یعنی جانشان گذشتند تا اجازه ندهند حتی یک وجب از خاکشان به دست دشمنان بیفتد؛ ولی اینک این مهمانان شهر ما تنهایند و نزد دوستان قدیمیشان تنهاتر، آنها غریبند و نزد آشنایان غریبتر.

دلم برای روزهای جنگ تنگ شده بود. دلم برای غروب شلمچه لک زده بود «فرهادم و سوز عشق شیرین دارم، امید لقای یار دیرین دارم، طاقت زکفم رفت و ندانم چه کنم، یادش را همه شب در دل غمگین دارم» خسته از این همه دلتنگی؛ شبی به تپه شهدا رفتم... با خود عهد بسته بودم تا مزار این آشنایان غریب را با آب بشویم، ولی نه آب لازم نبود به اندازه کافی شسته بود باران مزار یاران را. شاید به خاطر دلتنگی های مادران آنها، آسمان هم دلش گرفته و آب چشمانش را جاری ساخته باشد؛ «به لاله در خون خفته» اگر دعای مادران شهدا نباشد، باران نمی آید.


نمی دانم آیا علم پزشکی آنقدر پیشرفت کرده است که بتواند از خون دل آدمی عکس بگیرد؟ مگر امام نگفت که «مزار شهدا؛ امامزاده های عشقند»؛ پس چرا امام زاده های ما صحن و سرا ندارند؟
به خدا خجالت آور است


با خود می گویم که خدایا ما را چه شده است؟ چه اتفاقی افتاده است که دیگر کسی چفیه برگردن ندارد؟ آیا ما دیگر لیاقت انداختن چفیه را نداریم؟ با خود می گویم شاید خیلی ها با کت و شلوار و دکمه در ولایتشان خوشتیپ ترند و چفیه تیپشان را به هم بزند، بگذار چفیه بماند برای بچه بسیجی ها.

دنیا برای شهدای ما که مومن بودند «سجن» بود؛ اما اکنون برای خیلی ها جای دنج و با صفایی شده است؛ همان هایی که دینشان در شناسنامه اسلام است اما در اصل«دینهم دنانیرهم». آری! عده ای هندوانه را به شرط چاقو، شهدا را به شرط منفعت، انقلاب را به شرط سهم خواهی و ولایت را به شرط بی عدالتی قبول دارند.

نمی دانم آیا علم پزشکی آنقدر پیشرفت کرده است که بتواند از خون دل آدمی عکس بگیرد؟ مگر امام نگفت که «مزار شهدا؛ امامزاده های عشقند»؛ پس چرا امام زاده های ما صحن و سرا ندارند؟ به خدا خجالت آور است.


آری! عده ای هندوانه را به شرط چاقو، شهدا را به شرط منفعت، انقلاب را به شرط سهم خواهی و ولایت را به شرط بی عدالتی قبول دارند


الآن چند سالی است که رفقای قصه ما از بالای شهر، ما را زیر نظر گرفته اند آنها مهمان ما هستند؛ اما ما نتوانسته ایم بخوبی از آنان مهمان نوازی کنیم؛ آنها به خاطر آسایش و دین ما از جان خود گذشتند؛ اما ما بجز چهار تا ستون و میلگرد و پرچم که آنها هم به همت بسیجی ها و مردم درست شده است؛ برای تشکر از آنها چه کرده ایم؟ اما مردم ما به عشق حسین(ع) و به عشق شهدا هر کاری انجام می دهند.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۰/۰۸/۲۴
سعید

نظرات  (۱)

بسم رب الخودم... !

گاهی خدا انقدر صدایت را دوست دارد که سکوت میکند تا بارها
بگویی الهی و ربی من لی غیرک...

سلام رفیق...واقعا مطالبت قشنگ بود به خصوص اون رفقایی که پلاکشون جا گذاشتن تا....
با دیدن وبت دوباره دلم هوای جنوب کرد..مرسی
با "شعر طنز مشک اباد " بروزم
مشتاق حضورتم
یا علی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی