قــــــاصــــــــــدکـــــــــ

رفتم که خار از پا کشم. محمل ز چشمم دور شد. یک لحظه من غافل شدم. صد سال راهم دور شد ....
دوشنبه, ۶ شهریور ۱۳۹۱، ۰۵:۲۷ ق.ظ

کوتاه و مفید در مورد اعجوبه جنگ

او فقط 27 سالش بود

در مورد حسن باقری کتاب خودندم و خوندم و خوندم و خوندم( یعنی چهارتا کتاب خوندم). بعد از آنجایی که دیگه کسی حوصله خوندن مطلب بلند را نداره خواستم خلاصه بنویسم. اینجوری شد که خواهید دید.

شهید غلام حسین باقری افشردی

- می‌دانست کجا چه تصمیمی بگیرد، وقتی دستور مقاومت می‌داد یعنی حتماً نتیجه می‌دهد. در تصمیم‌گیری جدی و قاطع بود.

- او را در جاهایی که درگیری بیشتر بود پیدا می‌کردند.

- در گزارش دادن همیشه اول بود. هیچ‌کس مثل او نمی‌توانست گزارش بدهد. قدرت بیان بالایی داشت و مسائل را به خوبی منتقل می‌کرد. همه حضار تحت‌تأثیر گزارش‌هایش قرار می‌گرفتند.

- هرجور بود بیت‌المال را از تلف شدن نجات می‌داد. می‌گفتند با سطلی در دست بعد از عملیات مشغول جمع کردن فشنگ بوده.

- اینقدر دشمن را خوب می‌شناخت که بعضی اوقات فکر می‌کردیم علم غیب دارد.

- نماز اول وقتش در زیر آتش و گلوله رد نمی‌شد. معتقد بود نیرویی که نماز اول وقت نخواند خوب هم نمی‌تواند بجنگد.

- وقتی از اسرای عراقی بازجویی می‌کرد امکان ندااشت تخلیه اطلاعاتیشان نکند. فرمانده عراقی که بیست روز لب باز نکرده بود در  بازجویی که حسن از او کرد همه اطلاعات را به زبان آورد. عراقی می‌گفت نفهمیدم چه شد که همه چیز را گفتم ولی الان راحت شدم!

- ستاد عملیاتی جنوب با پیگیری او پا گرفت و رشد کرد. هفته‌ای یکبار در جلسه، تمام گزارش‌های رسیده را جمع‌بندی می‌کرد و در جلسه توضیح می‌داد. در جلسه منتظر بودیم نوبت حسن شود.

- روضه حضرت رقیه(سلام ا...علیها) را که می‌خواندند حالش دگرگون می‌شد. کارش به بیمارستان می‌کشید.

- به بسیجی‌ها علاقه عجیبی داشت. خبر شهادت بعضی‌هاشان را که می‌شنید انگار برادر تنی‌اش شهید شده با تمام وجود گریه می‌کرد و بدنش می‌لرزید.

- برای شناسایی رفته بود. قبل از عملیات والفجرمقدماتی بود. گرای سنگرش را دشمن می‌گیرد. یک گلوله می‌خورد وسط سنگرشان. می‌آورندش عقب . در راه ورد زبانش یاحسین(علیه‌السلام) و یا مهدی(علیه‌السلام) بود و در آخر شهادتین..

- هیچوقت از فرمان مافوقش سرپیچی نمی‌کرد، حتی اگر خوشایندش نبود.

- شب قبل از عملیات می‌رفت تو دل دشمن برای شناسایی. وقتی از همه چیز مطمئن می‌شد، نیروهایش را جلو می‌فرستاد.

- حتی‌الامکان مرتب بود. حتی بعد از عملیات که همه نامرتب گلی بودند برای ورود به جلسه دنبال واکس می‌گشت و تا کفشش را واکس نزد وارد جلسه نشد.

- در دنیا به سادگی زندگی کرد وسایل اتاقش یک زیلو و دو تا پتو و چند دست لباس برای همسر و فرزندش بود. اما با دست پر از دنیا رفت.

- برای شناسایی رفته بود. قبل از عملیات والفجرمقدماتی بود. گرای سنگرش را دشمن می‌گیرد. یک گلوله می‌خورد وسط سنگرشان. می‌آورندش عقب . در راه ورد زبانش یاحسین(علیه‌السلام) و یا مهدی(علیه‌السلام) بود و در آخر شهادتین..



نوشته شده توسط سعید
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

قــــــاصــــــــــدکـــــــــ

رفتم که خار از پا کشم. محمل ز چشمم دور شد. یک لحظه من غافل شدم. صد سال راهم دور شد ....

قــــــاصــــــــــدکـــــــــ

قال الله تبارک وتعالی:
من طلبنی وجدنی، ومن وجدنی عرفنی،و من عرفنی عشقنی، ومن عشقنی عشقته ومن عشقته قتلته ومن قتلته فانا دیته
قال مولانا امیر المومنین علی (ع): نسال الله منازل الشهدا
مقام معظم رهبری:امروز کار برای شهدا باید در راس امور قرار گیرد.
تمام این دو حدیث گرانبها و فرموده مقام معظم رهبری
حضرت امام خامنه ای روحی فداه کافی است برای اینکه این وبلاگ تشکیل بشه.
عبد من عبید فاطمه الزهرا(سلام الله علیها)،حقیر الشهدا ،موردانه کش آستان بی کران شهدا ، قبرستان نشین عادات سخیف
سعید
******************
چه دعایی کنمت بهتر از این
که کنار پسر فاطمه (س) هنگام اذان
سحر جمعه ای از این ایام
پشت دیوار بقیع
قامتت قد بکشد
به دورکعت نمازی که نثار حرم و گنبد برپاشده حضرت زهرا (س) بکنی

**************
تلگرام من : https://t.me/Ghasedak1318
اینستاگرام : https://www.instagram.com/daei.saeid1318
https://www.instagram.com/ghasedak__135

بایگانی
نویسندگان

کوتاه و مفید در مورد اعجوبه جنگ

دوشنبه, ۶ شهریور ۱۳۹۱، ۰۵:۲۷ ق.ظ

او فقط 27 سالش بود

در مورد حسن باقری کتاب خودندم و خوندم و خوندم و خوندم( یعنی چهارتا کتاب خوندم). بعد از آنجایی که دیگه کسی حوصله خوندن مطلب بلند را نداره خواستم خلاصه بنویسم. اینجوری شد که خواهید دید.

شهید غلام حسین باقری افشردی

- می‌دانست کجا چه تصمیمی بگیرد، وقتی دستور مقاومت می‌داد یعنی حتماً نتیجه می‌دهد. در تصمیم‌گیری جدی و قاطع بود.

- او را در جاهایی که درگیری بیشتر بود پیدا می‌کردند.

- در گزارش دادن همیشه اول بود. هیچ‌کس مثل او نمی‌توانست گزارش بدهد. قدرت بیان بالایی داشت و مسائل را به خوبی منتقل می‌کرد. همه حضار تحت‌تأثیر گزارش‌هایش قرار می‌گرفتند.

- هرجور بود بیت‌المال را از تلف شدن نجات می‌داد. می‌گفتند با سطلی در دست بعد از عملیات مشغول جمع کردن فشنگ بوده.

- اینقدر دشمن را خوب می‌شناخت که بعضی اوقات فکر می‌کردیم علم غیب دارد.

- نماز اول وقتش در زیر آتش و گلوله رد نمی‌شد. معتقد بود نیرویی که نماز اول وقت نخواند خوب هم نمی‌تواند بجنگد.

- وقتی از اسرای عراقی بازجویی می‌کرد امکان ندااشت تخلیه اطلاعاتیشان نکند. فرمانده عراقی که بیست روز لب باز نکرده بود در  بازجویی که حسن از او کرد همه اطلاعات را به زبان آورد. عراقی می‌گفت نفهمیدم چه شد که همه چیز را گفتم ولی الان راحت شدم!

- ستاد عملیاتی جنوب با پیگیری او پا گرفت و رشد کرد. هفته‌ای یکبار در جلسه، تمام گزارش‌های رسیده را جمع‌بندی می‌کرد و در جلسه توضیح می‌داد. در جلسه منتظر بودیم نوبت حسن شود.

- روضه حضرت رقیه(سلام ا...علیها) را که می‌خواندند حالش دگرگون می‌شد. کارش به بیمارستان می‌کشید.

- به بسیجی‌ها علاقه عجیبی داشت. خبر شهادت بعضی‌هاشان را که می‌شنید انگار برادر تنی‌اش شهید شده با تمام وجود گریه می‌کرد و بدنش می‌لرزید.

- برای شناسایی رفته بود. قبل از عملیات والفجرمقدماتی بود. گرای سنگرش را دشمن می‌گیرد. یک گلوله می‌خورد وسط سنگرشان. می‌آورندش عقب . در راه ورد زبانش یاحسین(علیه‌السلام) و یا مهدی(علیه‌السلام) بود و در آخر شهادتین..

- هیچوقت از فرمان مافوقش سرپیچی نمی‌کرد، حتی اگر خوشایندش نبود.

- شب قبل از عملیات می‌رفت تو دل دشمن برای شناسایی. وقتی از همه چیز مطمئن می‌شد، نیروهایش را جلو می‌فرستاد.

- حتی‌الامکان مرتب بود. حتی بعد از عملیات که همه نامرتب گلی بودند برای ورود به جلسه دنبال واکس می‌گشت و تا کفشش را واکس نزد وارد جلسه نشد.

- در دنیا به سادگی زندگی کرد وسایل اتاقش یک زیلو و دو تا پتو و چند دست لباس برای همسر و فرزندش بود. اما با دست پر از دنیا رفت.

- برای شناسایی رفته بود. قبل از عملیات والفجرمقدماتی بود. گرای سنگرش را دشمن می‌گیرد. یک گلوله می‌خورد وسط سنگرشان. می‌آورندش عقب . در راه ورد زبانش یاحسین(علیه‌السلام) و یا مهدی(علیه‌السلام) بود و در آخر شهادتین..

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۰۶/۰۶
سعید

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی