کوتاه و مفید در مورد اعجوبه جنگ
او فقط 27 سالش بود
- میدانست کجا چه تصمیمی بگیرد، وقتی دستور مقاومت میداد یعنی حتماً نتیجه میدهد. در تصمیمگیری جدی و قاطع بود. - او را در جاهایی که درگیری بیشتر بود پیدا میکردند. - در گزارش دادن همیشه اول بود. هیچکس مثل او نمیتوانست گزارش بدهد. قدرت بیان بالایی داشت و مسائل را به خوبی منتقل میکرد. همه حضار تحتتأثیر گزارشهایش قرار میگرفتند. - هرجور بود بیتالمال را از تلف شدن نجات میداد. میگفتند با سطلی در دست بعد از عملیات مشغول جمع کردن فشنگ بوده. - اینقدر دشمن را خوب میشناخت که بعضی اوقات فکر میکردیم علم غیب دارد. - نماز اول وقتش در زیر آتش و گلوله رد نمیشد. معتقد بود نیرویی که نماز اول وقت نخواند خوب هم نمیتواند بجنگد. - وقتی از اسرای عراقی بازجویی میکرد امکان ندااشت تخلیه اطلاعاتیشان نکند. فرمانده عراقی که بیست روز لب باز نکرده بود در بازجویی که حسن از او کرد همه اطلاعات را به زبان آورد. عراقی میگفت نفهمیدم چه شد که همه چیز را گفتم ولی الان راحت شدم! - ستاد عملیاتی جنوب با پیگیری او پا گرفت و رشد کرد. هفتهای یکبار در جلسه، تمام گزارشهای رسیده را جمعبندی میکرد و در جلسه توضیح میداد. در جلسه منتظر بودیم نوبت حسن شود. - روضه حضرت رقیه(سلام ا...علیها) را که میخواندند حالش دگرگون میشد. کارش به بیمارستان میکشید. - به بسیجیها علاقه عجیبی داشت. خبر شهادت بعضیهاشان را که میشنید انگار برادر تنیاش شهید شده با تمام وجود گریه میکرد و بدنش میلرزید.
- برای شناسایی رفته بود. قبل از عملیات والفجرمقدماتی بود. گرای سنگرش را دشمن میگیرد. یک گلوله میخورد وسط سنگرشان. میآورندش عقب . در راه ورد زبانش یاحسین(علیهالسلام) و یا مهدی(علیهالسلام) بود و در آخر شهادتین..
- هیچوقت از فرمان مافوقش سرپیچی نمیکرد، حتی اگر خوشایندش نبود.
- شب قبل از عملیات میرفت تو دل دشمن برای شناسایی. وقتی از همه چیز مطمئن میشد، نیروهایش را جلو میفرستاد.
- حتیالامکان مرتب بود. حتی بعد از عملیات که همه نامرتب گلی بودند برای ورود به جلسه دنبال واکس میگشت و تا کفشش را واکس نزد وارد جلسه نشد.
- در دنیا به سادگی زندگی کرد وسایل اتاقش یک زیلو و دو تا پتو و چند دست لباس برای همسر و فرزندش بود. اما با دست پر از دنیا رفت.
- برای شناسایی رفته بود. قبل از عملیات والفجرمقدماتی بود. گرای سنگرش را دشمن میگیرد. یک گلوله میخورد وسط سنگرشان. میآورندش عقب . در راه ورد زبانش یاحسین(علیهالسلام) و یا مهدی(علیهالسلام) بود و در آخر شهادتین..