قــــــاصــــــــــدکـــــــــ

رفتم که خار از پا کشم. محمل ز چشمم دور شد. یک لحظه من غافل شدم. صد سال راهم دور شد ....
يكشنبه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۲، ۰۶:۰۱ ق.ظ

یاران چه غریبانه ... همچنان می روند!

یاران چه غریبانه ... همچنان می روند!

پیکر سردارشهید «احمد پاریاب» پس از گذشت سه روز از شهادتش، غریبانه در خانه اش پیدا شد.این همرزم «سردارشهید همت» پس از تحمل ۲۹سال درد و رنج ناشی از جراحات جنگی، در حالی بر اثر جراحات ناشی از گاز خردل به شهادت رسید که کسی در کنارش نبود

فروردین سال قبل پدر یکی از دوستانم فوت شد. امسال آن ها برای لحظه تحویل سال بر سر مزار پدر جمع شده بودند، در روستای دورافتاده  پدری. مادر پیرشان در تهران تنها مانده بود. زنگ زدم عید را تبریک بگویم، مادرش گوشی را برداشت، سراغ آن  دوست را گرفتم. پیرزن با بغض گفت: زنده  را رها کرده اند، رفته اند سراغ مرده! حالا حکایت راهیان نور و بازماندگان جنگ تحمیلی است!

در ماه های پایانی سال گذشته و روزهای نخست سال جدید، اخبار دردناکی از جانبازان به رسانه ها راه یافت. یکی از آن ها با تن رنجورش از جنوب کشور آمده و مدت ها در بهارستان جلوی مجلس اتراق کرده بود. جالب آن که فقط تقاضای یک شغل داشت. می گفت به همه جا رفته و نتیجه ای نگرفته. عاقبت با پلاکاردی که خواسته اش را بر آن نوشته، سراغ نمایندگان مردم آمده بود. نمی دانم بر سر آن جانباز چه آمد.

اما همان روزها خبر رسید؛ پیکر سردارشهید «احمد پاریاب» پس از گذشت سه روز از شهادتش، غریبانه در خانه اش پیدا شد.این همرزم «سردارشهید همت» پس از تحمل ۲۹سال درد و رنج ناشی از جراحات جنگی، در حالی بر اثر جراحات ناشی از گاز خردل به شهادت رسید که کسی در کنارش نبود و حیرتا که همگان سه روز بعد از شهادتش متوجه شدند و پیکرش را یافتند!

یک ماه قبل از آن هم خبر جگرسوز دیگری رسانه ای شد و در این یقه گیری های سیاسی توجه کسی را جلب نکرد!«حیدر نوروزی» دیگر جانباز جنگ تحمیلی، خود را در خانه اش واقع در بولوارکاشانی شهرستان گرگان حلق آویز کرد. بله! او خودکشی کرده بود. او دیگر تاب دردهای جسمی و روحی و بی مهری های روزافزون را نیاورده و با پایانی تلخ به یاران شهیدش پیوست. پیکر بی جان آویخته بر طناب این جانباز را دخترش در حالی یافت که خود را در زیر پله ساختمان به دار کشیده بود. درباره او خبرهایی منتشر شد که سر بازگویی آن ها را ندارم. اما حقوق این جانباز شیمیایی را که از مشکلات اعصاب و روان هم رنج می برد و عذاب می کشید، مدتی پیش از آن بنیاد مربوطه قطع کرده بود!

خبر آن بود که «سیدعبدا...ولی شریف» جانباز هفتاد درصد که برای درمان از اهواز به تهران آمده بود (به همراه همسر و سه پسرش) شامگاه پنجشنبه هشتم فروردین ماه به شهادت رسید!این جانباز پس از مواجهه با مشکلات شدید تنفسی (بنا به گزارش وبلاگ جانبازان شیمیایی و برخی سایت ها) به اورژانس بیمارستان خاتم مراجعه می کند. اما بنا به تعطیلات و ... پذیرش انجام نمی شود،

این خبرهای تکان دهنده کم نیستند، مدتی پیش از این فاجعه هم جانبازی در مقابل ساختمان بنیاد شهید در تهران در حالی که بنزین بر روی خود ریخته بود، قصد داشت خود را به آتش کشیده و خودسوزی کند. اما در لحظه آخر، سنگ فندک عمل نکرد و با دخالت فوری ماموران نیروی انتظامی نجات یافت. در روزهای آخر تعطیلات عید امسال هم سایت ها خبر تلخ دیگری دادند.

 آن ها نوشتند؛ «عید به نیمه رسیده و کاروان های راهیان نور در حال بازگشتند، با کوله باری از معنویت، معنویتی که شاید می توانستیم از کف همین خیابان های تهران جمع کنیم تا سیدعبدا... الان نفس می کشید!...»بله! خبر آن بود که «سیدعبدا...ولی شریف» جانباز هفتاد درصد که برای درمان از اهواز به تهران آمده بود (به همراه همسر و سه پسرش) شامگاه پنجشنبه هشتم فروردین ماه به شهادت رسید!این جانباز پس از مواجهه با مشکلات شدید تنفسی (بنا به گزارش وبلاگ جانبازان شیمیایی و برخی سایت ها) به اورژانس بیمارستان خاتم مراجعه می کند. اما بنا به تعطیلات و ... پذیرش انجام نمی شود، وعده می دهند در آسایشگاه، ...امکانات کامل هست و... چند روز بعد که حالش وخیم می شود آن جا حتی کپسول اکسیژن هم یافت نمی شود!

سپس به کما رفته و بعد به بیمارستان ساسان می برندش و ... شهید می شود! کاش باور داشتیم شاید به همراه انسان کامل علاوه بر چاوز، این جانبازان هم باز می گردند و ما را برای رشادت هایی که کردند و ناجوانمردی هایی که دیدند، مؤاخذه خواهند کرد!کاش به جای این که فقط از خود جبهه ها دیدار کنیم، به دیدار این جسم های رنجور که جان دفاع مقدس محسوب می شدند هم در کنج های انزوایشان می رفتند کاروان های ما!

نویسنده: محمدحسین جعفریان



نوشته شده توسط سعید
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

قــــــاصــــــــــدکـــــــــ

رفتم که خار از پا کشم. محمل ز چشمم دور شد. یک لحظه من غافل شدم. صد سال راهم دور شد ....

قــــــاصــــــــــدکـــــــــ

قال الله تبارک وتعالی:
من طلبنی وجدنی، ومن وجدنی عرفنی،و من عرفنی عشقنی، ومن عشقنی عشقته ومن عشقته قتلته ومن قتلته فانا دیته
قال مولانا امیر المومنین علی (ع): نسال الله منازل الشهدا
مقام معظم رهبری:امروز کار برای شهدا باید در راس امور قرار گیرد.
تمام این دو حدیث گرانبها و فرموده مقام معظم رهبری
حضرت امام خامنه ای روحی فداه کافی است برای اینکه این وبلاگ تشکیل بشه.
عبد من عبید فاطمه الزهرا(سلام الله علیها)،حقیر الشهدا ،موردانه کش آستان بی کران شهدا ، قبرستان نشین عادات سخیف
سعید
******************
چه دعایی کنمت بهتر از این
که کنار پسر فاطمه (س) هنگام اذان
سحر جمعه ای از این ایام
پشت دیوار بقیع
قامتت قد بکشد
به دورکعت نمازی که نثار حرم و گنبد برپاشده حضرت زهرا (س) بکنی

**************
تلگرام من : https://t.me/Ghasedak1318
اینستاگرام : https://www.instagram.com/daei.saeid1318
https://www.instagram.com/ghasedak__135

بایگانی
نویسندگان

یاران چه غریبانه ... همچنان می روند!

يكشنبه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۲، ۰۶:۰۱ ق.ظ
یاران چه غریبانه ... همچنان می روند!

پیکر سردارشهید «احمد پاریاب» پس از گذشت سه روز از شهادتش، غریبانه در خانه اش پیدا شد.این همرزم «سردارشهید همت» پس از تحمل ۲۹سال درد و رنج ناشی از جراحات جنگی، در حالی بر اثر جراحات ناشی از گاز خردل به شهادت رسید که کسی در کنارش نبود

فروردین سال قبل پدر یکی از دوستانم فوت شد. امسال آن ها برای لحظه تحویل سال بر سر مزار پدر جمع شده بودند، در روستای دورافتاده  پدری. مادر پیرشان در تهران تنها مانده بود. زنگ زدم عید را تبریک بگویم، مادرش گوشی را برداشت، سراغ آن  دوست را گرفتم. پیرزن با بغض گفت: زنده  را رها کرده اند، رفته اند سراغ مرده! حالا حکایت راهیان نور و بازماندگان جنگ تحمیلی است!

در ماه های پایانی سال گذشته و روزهای نخست سال جدید، اخبار دردناکی از جانبازان به رسانه ها راه یافت. یکی از آن ها با تن رنجورش از جنوب کشور آمده و مدت ها در بهارستان جلوی مجلس اتراق کرده بود. جالب آن که فقط تقاضای یک شغل داشت. می گفت به همه جا رفته و نتیجه ای نگرفته. عاقبت با پلاکاردی که خواسته اش را بر آن نوشته، سراغ نمایندگان مردم آمده بود. نمی دانم بر سر آن جانباز چه آمد.

اما همان روزها خبر رسید؛ پیکر سردارشهید «احمد پاریاب» پس از گذشت سه روز از شهادتش، غریبانه در خانه اش پیدا شد.این همرزم «سردارشهید همت» پس از تحمل ۲۹سال درد و رنج ناشی از جراحات جنگی، در حالی بر اثر جراحات ناشی از گاز خردل به شهادت رسید که کسی در کنارش نبود و حیرتا که همگان سه روز بعد از شهادتش متوجه شدند و پیکرش را یافتند!

یک ماه قبل از آن هم خبر جگرسوز دیگری رسانه ای شد و در این یقه گیری های سیاسی توجه کسی را جلب نکرد!«حیدر نوروزی» دیگر جانباز جنگ تحمیلی، خود را در خانه اش واقع در بولوارکاشانی شهرستان گرگان حلق آویز کرد. بله! او خودکشی کرده بود. او دیگر تاب دردهای جسمی و روحی و بی مهری های روزافزون را نیاورده و با پایانی تلخ به یاران شهیدش پیوست. پیکر بی جان آویخته بر طناب این جانباز را دخترش در حالی یافت که خود را در زیر پله ساختمان به دار کشیده بود. درباره او خبرهایی منتشر شد که سر بازگویی آن ها را ندارم. اما حقوق این جانباز شیمیایی را که از مشکلات اعصاب و روان هم رنج می برد و عذاب می کشید، مدتی پیش از آن بنیاد مربوطه قطع کرده بود!

خبر آن بود که «سیدعبدا...ولی شریف» جانباز هفتاد درصد که برای درمان از اهواز به تهران آمده بود (به همراه همسر و سه پسرش) شامگاه پنجشنبه هشتم فروردین ماه به شهادت رسید!این جانباز پس از مواجهه با مشکلات شدید تنفسی (بنا به گزارش وبلاگ جانبازان شیمیایی و برخی سایت ها) به اورژانس بیمارستان خاتم مراجعه می کند. اما بنا به تعطیلات و ... پذیرش انجام نمی شود،

این خبرهای تکان دهنده کم نیستند، مدتی پیش از این فاجعه هم جانبازی در مقابل ساختمان بنیاد شهید در تهران در حالی که بنزین بر روی خود ریخته بود، قصد داشت خود را به آتش کشیده و خودسوزی کند. اما در لحظه آخر، سنگ فندک عمل نکرد و با دخالت فوری ماموران نیروی انتظامی نجات یافت. در روزهای آخر تعطیلات عید امسال هم سایت ها خبر تلخ دیگری دادند.

 آن ها نوشتند؛ «عید به نیمه رسیده و کاروان های راهیان نور در حال بازگشتند، با کوله باری از معنویت، معنویتی که شاید می توانستیم از کف همین خیابان های تهران جمع کنیم تا سیدعبدا... الان نفس می کشید!...»بله! خبر آن بود که «سیدعبدا...ولی شریف» جانباز هفتاد درصد که برای درمان از اهواز به تهران آمده بود (به همراه همسر و سه پسرش) شامگاه پنجشنبه هشتم فروردین ماه به شهادت رسید!این جانباز پس از مواجهه با مشکلات شدید تنفسی (بنا به گزارش وبلاگ جانبازان شیمیایی و برخی سایت ها) به اورژانس بیمارستان خاتم مراجعه می کند. اما بنا به تعطیلات و ... پذیرش انجام نمی شود، وعده می دهند در آسایشگاه، ...امکانات کامل هست و... چند روز بعد که حالش وخیم می شود آن جا حتی کپسول اکسیژن هم یافت نمی شود!

سپس به کما رفته و بعد به بیمارستان ساسان می برندش و ... شهید می شود! کاش باور داشتیم شاید به همراه انسان کامل علاوه بر چاوز، این جانبازان هم باز می گردند و ما را برای رشادت هایی که کردند و ناجوانمردی هایی که دیدند، مؤاخذه خواهند کرد!کاش به جای این که فقط از خود جبهه ها دیدار کنیم، به دیدار این جسم های رنجور که جان دفاع مقدس محسوب می شدند هم در کنج های انزوایشان می رفتند کاروان های ما!

نویسنده: محمدحسین جعفریان

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۱/۱۸
سعید

نظرات  (۲)

سلام برادر بزرگوار
داستان شهید پاریاب آتشی بود بر دلهایمان...
ما که اصل را فراموش کرده چسبیده ایم به فرع...!
انشالله که محفوظ باشد...بسیار عالی بود.
راستی عکس شهید ضابط زیبایی بیشتری به وبلاگتان داده!
عاشق شخصیت ناشناخته ایشان و همسرشان هستم.
در پست "برگه ها بالا" موضوعی از این شهید نوشتم ...
خواستید بخوانید.
خوشحال میشم تشریف بیارید وبلاگ بنده
برای سلامتی مولا صلوات
چی بگم؟!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی