خاطره از خورشید جبهه ها
خاطره رهبر عظیم الشان انقلاب از جبهه
مقام معظم رهبری در هنگام حضور در مناطق جنگی لباس نظامی میپوشیدند، روزهای جمعه که برای دادن گزارش جنگ به امام (ره) باید خودشان را به تهران میرساندند و برای اقامه نماز جمعه آماده میشدند.
|
« ایشان وقتی به اتاق امام (ره) رسیدند شروع کردند به باز کردن بند پوتینهایشان در حالی که حضرت امام (ره) پشت پنجره ایستاده بود و با لبخند به رهبر انقلاب نگاه میکردند.»
«وقتی ایشان وارد اتاق امام (ره) شدند و بر دستان رهبر کبیر انقلاب بوسه زدند، امام (ره) آرام به پشتش زد و فرمود زمانی پوشیدن لباس سربازی در عرف ما خلاف مروت بود، ولی الآن میبینیم چقدر برازنده شما است.» که در این زمان مقام معظم رهبری بسیار شادمان شدند.
این خاطره به یاد ماندنی را ایشان در دیدار با طلاب و روحانیونی که در تاریخ 24 آبان 66 عازم جبهه بودند، نیز بازگو کردند.
خاطرهای از رهبر انقلاب در روزهای عاشورایی جبهههای حق علیه باطل :
در یکی از همین روزهایی که ما در خطوط جبهه حرکت میکردیم، یک نقطهای بود که قبلاً دشمن متصرف شده بود، بعد نیروهای ما رفته بودند آنجا را مجدداً تصرف کرده بودند، بنده داشتم از این خطوط بازدید میکردم و به یگانها و به سنگرها و به این بچههای عزیز رزمندهمان سر میزدم، یک وقت دیدم یکی دو تا از برادران همراه من خیلی ناراحت، شتابان، عرقریزان، آشفته، آمدند پیش من و من را جدا کردند از کسانی که داشتند به من گزارش میدادند که یک جملهای بگویم، دیدم که اینها ناراحتند گفتم چیه؟ گفتند که بله ما داشتیم توی این منطقه میگشتیم، یک وقت چشممان افتاده به جسد یک شهیدی که چند روز است این شهید بدنش در زیر آفتاب اینجا باقی مانده.
کلمات را در فضا پراکند و در تاریخ گذاشت فریاد زد «بأبی المظلوم حتی قضی، بأبی العطشان حتی مضی» پدرم قربان آن کسی که تا آن لحظهء آخر تشنه ماند و تشنهلب جان داد |
من به شدت منقلب شدم و ناراحت شدم و به آن برادرانی که مسئول بودند در آن خط و در آن منطقه، گفتم سریعاً این مسئله را دنبال کنید، جسد این شهید را بیاورید و جسد شهدای دیگر را هم که در این منطقه ممکن است باشند جمع کنید. اما در همان حال در دلم گفتم قربان جسد پاره پارهات یا اباعبدالله، اینجا انسان میفهمد که به زینب کبری چقدر سخت گذشت، آن وقتی که خودش را روی نعش عریان برادرش انداخت، و با آن صدای حزین، با آن آهنگ بیاختیار، کلمات را در فضا پراکند و در تاریخ گذاشت فریاد زد «بأبی المظلوم حتی قضی، بأبی العطشان حتی مضی» پدرم قربان آن کسی که تا آن لحظهء آخر تشنه ماند و تشنهلب جان داد.
بیانات در خطبههای نماز جمعه 1367. 06. 04