قــــــاصــــــــــدکـــــــــ

رفتم که خار از پا کشم. محمل ز چشمم دور شد. یک لحظه من غافل شدم. صد سال راهم دور شد ....

قــــــاصــــــــــدکـــــــــ

قال الله تبارک وتعالی:
من طلبنی وجدنی، ومن وجدنی عرفنی،و من عرفنی عشقنی، ومن عشقنی عشقته ومن عشقته قتلته ومن قتلته فانا دیته
قال مولانا امیر المومنین علی (ع): نسال الله منازل الشهدا
مقام معظم رهبری:امروز کار برای شهدا باید در راس امور قرار گیرد.
تمام این دو حدیث گرانبها و فرموده مقام معظم رهبری
حضرت امام خامنه ای روحی فداه کافی است برای اینکه این وبلاگ تشکیل بشه.
عبد من عبید فاطمه الزهرا(سلام الله علیها)،حقیر الشهدا ،موردانه کش آستان بی کران شهدا ، قبرستان نشین عادات سخیف
سعید
******************
چه دعایی کنمت بهتر از این
که کنار پسر فاطمه (س) هنگام اذان
سحر جمعه ای از این ایام
پشت دیوار بقیع
قامتت قد بکشد
به دورکعت نمازی که نثار حرم و گنبد برپاشده حضرت زهرا (س) بکنی

**************
تلگرام من : https://t.me/Ghasedak1318
اینستاگرام : https://www.instagram.com/daei.saeid1318
https://www.instagram.com/ghasedak__135

بایگانی
نویسندگان

۵۷۹ مطلب توسط «سعید» ثبت شده است

پرواز در عرفه

 

شهید احمد کاظمی

• هواپیماى سوخو را حاج‏احمد وارد نیروى هوایى سپاه کرد. مراسم افتتاحیه‏اش را همه انتظار داشتیم در تهران باشد، سردار  گفت: مى‏خوام مراسم افتتاحیه توى مشهد باشه . پایگاه هوایى مشهد کوچک بود. کفاف چنین برنامه‏اى را نمى‏داد. بعضى‏ها همین را به سردار گفتند. سردار ولى اصرار داشت مراسم توى مشهد باشد. با برج مراقبت هماهنگى‏هاى لازم شده بود. خلبان، بر فراز آسمان، هواپیما را چند دور، دور حرم حضرت على بن موسى الرّضا(ع) طواف داد. این را سردار ازش خواسته بود. خیلى‏ها تازه آن وقت دلیل اصرار سردار را فهمیده بودند. خدا رحمتش کند؛ همیشه مى‏گفت: ما هیچ وقت از لطف و عنایت اهل بیت، خصوصاً آقا امام رضا(ع) بى‏نیاز نیستیم.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۸۸ ، ۱۲:۰۵
سعید

فکر کردم چوبه!

شهید علیرضا موحد دانش

علی‏رضا اولین فرزند خانواده‏ی موحد در سال 1337 در تهران چشم به جهان گشود. او در محیطی با صفا، مذهبی و در سایه پدر و مادری زحتمکش، پرورش یافت . پس از اخذ دیپلم در سال 1355 وارد دانشگاه تبریز شد و در رشته مهندسی برق به کسب علم مشغول گشت. هنگامی که مبارزات انقلابی مردم اوج گرفت، علی‏رضا نیز به جمع مبارزین پیوست و ادامه تحصیل را به آینده موکول کرد. با شکفتن شکوفه‏های جمهوری اسلامی ایران او در کمیته انقلاب، اولین فعالیت‏هایش را در ایران اسلامی آغاز نمود و پس از آن در سال 1358 به سپاه پاسداران پیوست و حراست از بیت حضرت امام خمینی رحمه‏الله علیه را به عهده گرفت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۸۸ ، ۱۳:۲۶
سعید

 شهید علیرضا موحد دانش

شهید علیرضا موحد دانش

 زندگی‌نامه

علیرضا اولین فرزند خانواده «موحد» در سال 1337 در تهران به دنیا آمد. در سال 1355 بعد از اخذ دیپلم به سربازی اعزام شد و پس از فرمان امام خمینی مبنی بر فرار سربازان از پادگان‌ها، وی نیز از پادگان گریخت و به جمع انقلابیون پیوست. [روایتی دیگر: در سال 1355 بعد از اخذ دیپلم وارد دانشگاه تبریز شد و در رشته مهندسی برق به کسب علم مشغول گشت.]

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۸۸ ، ۱۳:۲۱
سعید

سردار سرلشکر پاسدار

شهید مهدی زین‌الدین

فرمانده لشکر علی بن ابیطالب(ع)

 

تولد وکودکی

به سال 1338 ه.ش در کانون گرم خانواده‌ای مذهبی، متدین و از پیروان مکتب سرخ تشیع، در تهران دیده به جهان گشود. مادرش که بانویی مانوس با قرآن و آشنای با دین و مذهب بود برای تربیت فرزندش کوشش فراوانی نمود. داشتن وضو، مخصوصاً هنگام شیردان فرزندانش برایش فریضه بود و با مهر و محبت مادری، مسائل اسلامی را به آنها تعلیم می‌داد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۸۸ ، ۰۹:۳۲
سعید

عمره ، آمریکا ، آسمان

هیچ قطره ای در نزد خداوند محبوب تر از قطره ی خونی نیست که در راه خدا ریخته شود .                                                            (پیامبر اکرم )

زندگی نامه سرتیپ شهید، حسن اقارب پرست

آنچه می خوانید الهام گرفته از سخنان سرکار خانم حوریه کلاهدوز ، همسر سرتیپ شهید حسن اقارب پرست ، در نشستی صمیمی با وبلاگ است .

اقارب پرست

نام و نام خانوادگی : حسن اقارب پرست

تاریخ تولد : اردیبهشت ماه سال1325

محل تولد : اصفهان

شهید حسن اقارب پرست در سال 1343 وارد دانشکده ی افسری ، و بعد به استخدام ارتش در آمد . پس از فارغ التحصیلی و اخذ درجه ی ستوان دومی ، برای شرکت در دوره ی مقدماتی زرهی به شیراز اعزام ، و به دلیل بالا بودن سطح نظامی جزء پرسنل ممتاز ارتش شناخته شد .

برگزیده و ممتاز بودن ایشان فقط یک بعد نداشت ، بلکه در ابعاد گوناگون علمی ، ورزشی ، اخلاقی و اعتقادی نمونه بودنشان بر همگان واضح و روشن بود .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۸۸ ، ۱۴:۱۰
سعید

از ارادت تا شهادت

ضمن تبریک میلاد با سعادت امام رضا (علیه السلام) ، بر آن شدیم تا به یمن این میلاد پر خیر و برکت ، وبلاگ قاصدک را به حدیث زیبایی از آن امام همام ، مزین گردانیم  . با شد که در زمره ی پیروان راستینشان قرار گیریم . آمین

امام رضا از آباء و اجداد طاهرینشان علیهم السلام نقل مى کنند که :

 امام حسین علیه السلام فرمود: پدرم امیرالمؤ منین در حال ایراد خطبه بود و مردم را براى جهاد تشویق مى فرمود. جوانى بر خاست و عرض کرد: یا امیرالمؤ منین مرا از اجر و فضیلت رزمندگان در راه خدا آگاه فرما.

رزمنده
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۸۸ ، ۱۳:۵۱
سعید

بخوان و غیب شو!

شما هم حکایت های بسیاری درباره آیه مشهور «وجعلنا من بین ایدیهم... » شنیده اید اما داستان روزهای دفاع مقدس خواندنی تر است
«وجَعلنا مِن بین ایدیهِم سَدا و مِن خَلفِهم سَدا، فاغْشَیناهُم فهَم لایبُصِرون»؛»
برابرشان دیواری کشیدیم و در پشت سرشان دیواری و بر چشمانشان نیز
پرده ای افکندیم تا نتوانند دید». 
داستانش را حتما شنیده اید؛ مشرکانی که بارها برای قتل پیامبر اسلام(ص) برنامه ریخته بودند، در شب هجرت(لیله المبیت) ناکام ماندند، حضرتش را ندیدند و...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۸۸ ، ۱۲:۴۶
سعید

شهادت در سجده 

سجده در عرش

می گفت « دوست دارم شهادتم در حالی باشد که در سجده هستم » یکی از دوستانش می گفت : در حال عکس گرفتن بودم که دیدم یک نفر به حالت سجده پیشانی به خاک گذاشته است . فکر کردم نماز می خواند ؛ اما دیدم هوا کاملاَ روشن است و و قت نماز گذشته ، همه تجهیزات نظامی را هم با خودش داشت .

جلو رفتم تا عکسی در همین حالت از او بگیرم . دستم را که روی کتفش گذاشتم ، به پهلو ا فتاد . دیدم گلو له ای از پشت به او اصابت کرده و به قلبش رسیده ، آرام بود انگار در این دنیا دیگر کاری نداشت . صورتش را که دیدم زا نوهایم سست شد به زمین نشستم . با خودم گفتم : «این که یوسف شریف ا ست ».

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۸۸ ، ۱۱:۳۷
سعید

آقایان ؛ مثل ایشان با مرام باشید

شهید شوشتری

سالها پیش که سردار سرلشگر شهید شوشتری فرمانده ارشد سپاه پاسداران منطقه شرق کشور بود؛  من آپارتمانی از یکی از بچه های سپاه خریداری کردم. این آپارتمانها قبلاً در اختیار بچه های سپاه از جمله شهید کاوه و دیگران بود که ظاهرا چند دست هم گشته بود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۸۸ ، ۱۲:۱۷
سعید

دشمن شناسی از دیدگاه

مقام معظم رهبری (2)

در قسمت اول ، به ضرورت دشمن شناسی ، اقسام و ابعاد دشمن ، ابعاد جنگ روانی و دو مورد از راهکارهایی که دشمنان  در جهت بر اندازی نظام به آن روی آورده اند را از زبان رهبری نقل کردیم و اینک ادامه آن :

لزوم «آزاداندیشى علمى» در حوزه از نگاه رهبری

3. تضعیف روحانیت

بـی‌تـردیـد حـضـور روحانیتِ آگاه و متعهد، در خیل عظیم نیروهای مردمی، نقش مهمی در پیروزی انـقـلاب اسـلامـی ایـفا کردند به همین دلیل آماج حملات دشمنان و وابستگان آن‌ها قرار گرفتند. ازاین رو رهبری می‌فرماید. " دشمنان اسلام از مقابله با نظامی که منافع نامشروع استکبار را در منطقه برهم زده است، دست نخواهند کشید و با آن آشتی نخواهند کرد. تجربه‏های شکست‏خورده آنان سبب شده است که روشهای خود را در مقابله با ملت ایران پیچیده‏تر کنند و امروز به این نتیجه رسیده‏اند که برای زدن و کوبیدن انقلاب، باید به سراغ حوزه‏های علمیه و دانشگاهها و یا یک فرد معمم بروند، تا بلکه از طریق آنها به هدف خود برسند، اما توطئه‏گران از بیداری حوزه و دانشگاه و هوشیاری بزرگان این کشور غافل بودند. "

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۸۸ ، ۱۲:۰۴
سعید

در باغ شهادت باز، باز است

بسم الله الرحمن الرحیم

و مپندارید آنانکه در راه خدا کشته شده‎اند، مرده‎اند بلکه زنده‎اند و و روزی خور خوان الهی‌اند.                                                           "قرآن کریم"

شهید شوشتری 3
در جمعی پاک و عاشق و با صفا که نورخورشید یکرنگی و همدلی و محبت آنان کورکننده چشم خفاشان کوردل بود،‌دستی پلید و زشت درآمد و خون عاشقان فرشته خوی امت اسلام را در هم آمیخت. اما چه باک که خونهای به هم آمیخته و این پیکرهای پاره پاره و آن جگرهای به دندان گرفته شده، دودمان و بنیاد سلسله ظلم و تباهی و تیرگی را سست تر از همیشه خواهد کرد.

 

اگر غم لشگر اندوزد که خون عاشقان ریزد

                              من و ساقی بهم سازیم وبنیادش بر اندازیم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۸۸ ، ۱۱:۵۳
سعید

ورود نامحرم ، ممنوع !

ورود ممنوع

از قایق پیاده شدم و به طرف جاده جفیر آمدم. خسته بودم. هشت روز تمام در جزیره مجنون عکاسی کرده بودم و امروز در این شرجی بعد از ظهر ، از جزیره بیرون آمدم تا سر و سامانی به فیلم‌هایم بدهم. باید آنها را به تهران می‌فرستادم.

غروب به سنگرهای بچه‌ها رسیدم. دلم می خواست که استراحت کنم اما به هر سنگری که سر می‌زدم پر بود از نیرو. از سنگری صدای دعا و گریه می‌آمد. به آن طرف رفتم. نزدیک در سنگر که رسیدم پتوی آویزان شده از جلو در کنار رفت. چهره بسیجی جوانی را دیدم او هم مرا دید و نگاهش سرتا پای خاکی و عرق کرده مرا ورانداز کرد.

او با لحن جدی آمیخته به شوخی گفت: " راه ورود نامحرم به این سنگر ممنوع است! " من دیگر حال حرکت نداشتم. همان جا کنار سنگر نشستم. هوا دیگر داشت تاریک می‌شد. صدای دعا و گریه بچه‌ها حال مرا دگرگون می‌کرد. بچه‌هایی که تو سنگر بودند یکی یکی برای گرفتن وضو بیرون آمدند.

من هم با آنان در کنار منبع آب وضو گرفتم. این بچه‌ها اصلا به من توجهی نداشتند ولی من با آن خستگی حتی تعداد آنان را هم شمردم. دوازده نفر بودند. در آن میان یک روحانی جوان هم بود که عبا و عمامه‌اش را برای خواندن نماز آماده می‌کرد. بعد از چند دقیقه دوباره پتو هایلی شد بین من و آنان.

این نماز بیش از نیم ساعت طول کشید دوباره صدای دعاخوان را می‌شنیدم که می‌گفت: " خدایا... این آخرین نماز ما در این دنیا است و نماز صبح را ان‌شاء‌الله به لطف تو در کنار ائمه اطهار به جای خواهیم آورد.

صدای دیگری را شنیدم که می‌گفت: " ما بدون اسلحه و حتی بدون پوتین به طرف دشمن حرکت می‌کنیم تا بیت‌المال حرام نشود. "

و همان صدا از بچه‌های تو سنگر خواست که وصیتنامه‌هایشان را بنویسند. دیگر صدایی به بیرون درز نکرد.

سوز و سرمای شبانه جنوب به سراغم آمد و نشئه خواب زیر پوستم رفت...

وقتی از خواب پریدم خودم را درون همان سنگر دیدم. پتویی رویم انداخته شده بود. تنها بودم هیچ کس دیگری نبود. برای لحظه‌ای نشستم تا خواب از سرم بپرد. حدس زدم بچه‌های سنگری که من نامحرم آن بودم موقع رفتن، من خواب زده را به درون سنگر آورده و خود رفته‌اند. معطل نکردم. دوربین را برداشتم و با عجله از سنگر خارج شدم. هیچ کس در آن اطراف نبود. غیرصدای انفجار گلوله صدای دیگری به گوش نمی‌رسید. تازه متوجه شدم هواگرگ و میش است. لذت نماز دیشب بچه‌های سنگر حال مرا برای خواندن نماز صبح جا آورد. بعد از نماز به طرف منطقه درگیری رفتم. یعنی یک نفس دویدم به دنبالش. اولین رزمنده ای که دیدم اوضاع را پرسیدم او از بچه‌هایی که دیشب دیده بودمشان خبری نداشت. من هم به راهم ادامه دادم. به چهره تک تک بچه‌ها خیره می‌شدم تا شاید یکی از آنان را ببینم. بچه‌ها فقط از پیشروی ده کیلومتری در دژ " طلاییه " که نفوذ ناپذیرترین دژ عراقیها بود خبر می‌دادند. جلوتر رفتم. زمین سوخته طلاییه‌ نشان از جنگ سخت دیشب داشت.

پلاک

حالا دیگر خورشید هم بالای سرم بود و تازه گرسنگی را احساس می‌کردم. به دنبال تکه‌ای نان بودم یکی از بچه‌ها از کوله پشتی خود یک بسته بیسکویت به طرف من دراز کرد.

نیروهای تازه نفس بسیجی از راه می‌رسیدند. راننده‌های لودر برای ساختن خاکریز زمین را زیر و رو می‌کردند.

گلوله‌باران عراقیها برای لحظه‌ای قطع نمی‌شد.

کمی جلوتر از لودرچی‌ها چند نفری مشغول جمع کردن چیزی از روی زمین بودند آنان با حصوله کار می‌کردند و هر چیزی که توجهشات را جلب می‌کرد بر می داشتند و آرام داخل کیسه‌ای که همراه داشتند می‌گذاشتند.

وقتی کنار آنان رسیدم از یکی شان سراغ بسیجیهای آن سنگر را گرفتم او نگاهش را در نگاهم دوخت. تکه گوشت لهیده‌ای دستش بود. نشانم داد و گفت: " آنان همین تکه گوشت ها هستند.

و من فهمیدم که بچه‌های آن سنگر داوطلب رفتن روی مین بودند و پیروزی امروز را به ما هدیه کردند.

مات و مبهوت نگاهش کردم دور و بر من بدنهای قطعه قطعه شده زیاد. دوربین را آماده کردم. انگشت روی شاتر بردم تا فشار بدهم. آن بسیجی به طرف برگشت و آرام گفت: از حیطه نامحرم نباید عکس گرفت.

این بار گریه کردم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۸۸ ، ۱۰:۱۱
سعید

خودشه ، این حاج همته !

 

لشکر را از طلائیه کشیدند عقب و فرستادند جزیره مجنون. یک حاج همت بود و یک جزیره. از آن روزی که لشکر را آورد توی جزیره، امید همه به او بود. بی‌خود به حاجی «سردار خیبر» نگفتند.

بگذارید از روز آخر حاجی بگویم؛ مرا کشیدند کنار و گفتند: «دو تا از بچه‌های اطلاعات قرار است بیایند. من نشانی تو را دادم. برو کنار خاکریز بایست وقتی آمدند، بتوانند تو را پیدا کنند.»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۸۸ ، ۰۹:۵۹
سعید

دشمن شناسی از دیدگاه

رهبری معظم انقلاب(1)

 

رهبر انقلاب

ضرورت دشمن شناسی  :

بی شک دشمن شناسی از محوری ترین مباحث در موضوع دفع تهدیدها و دفاع از یک ملت به شمار می آید. چه بسا انهایی که در طول تاریخ در اثر غفلت از دشمنان و فقدان آگاهی و بصیرت لازم سیاسی و اجتماعی در شناخت توطئه های بیگانگان و اتخاذ مواضع به موقع و صحیح توسط نخبگان و خواص آن جامعه به سرنوشتی هلاکت بار منجر گردیده اند.

امیر مؤمنان علی(ع) در کلام خود دراین باره می فرمایند: (کسی که در برابر دشمنش به خواب رود (از او غافل بماند) حیله های (غافلگیرانه دشمن) او را از خواب بیدار می کند)

در همین رابطه بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی حضرت امام خمینی(ره) می فرمایند: « نباید غافل باشیم، ما باید بیدار باشیم و توطئه های آنها را قبل از اینکه با هم جمع بشوند، خنثی کنیم. »

....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۸۸ ، ۰۹:۳۵
سعید

در پشت پرده چه می گذشت ؟

                                                                                                                       (قسمت دوم)

ادامه خاطرات شهید صیاد شیرازی ،

 از روز های اولیه ی جنگ

شهید صیاد شیرازی

حتی یک‌بار مجبور شدند پایگاه هوایی دزفول را تخلیه کنند. یعنی هواپیماها را به سرعت حرکت دادند و رفتند جای دیگر. خیلی زننده بود اگر پایگاه را می‌گرفتند و هواپیماها دست‌نخورده به دست آنها می‌افتاد. این خطر بزرگی بود. دشمن هم‌چنین برنامه‌ای داشت ولی تلفات داد. الحق نیروی زمینی خوب جنگید. به قول معروف، کارد به استخوان‌شان رسیده بود؛ جلوی دشمن را گرفتند و کلی تلفات به آنها وارد کردند. نیروی زمین موفق شد آن‌طرف پل نادری دزفول، اول جاده دهلران، را هم نگه دارد.

در غرب هم، ارتفاعاتی که جلوی عراقیها بود، خط پدافند ما شد: ارتفاعات بازی دراز و سر پل‌ذهاب و کوره‌موش و تنگ‌سومار. این شرایط استقرار ارتش بود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۸۸ ، ۰۹:۲۴
سعید

منتظر واقعی کیست؟

 

 

 

آیت الله خامنه ای
امام زمان(عج)
توجه:

آنچه می‌خوانید گزیده‌ای از سخنان
حضرت آیت الله العظمی خامنه‌ای (مدظله العالی)در روز میلاد
حضرت ولی عصر(عج) است. آنچه خواهید آموخت معنای واقعی انتظار و شناخت منتظر واقعی است.

 بسم‏اللَّه‏الرّحمن‏الرّحیم‏

در آثار اسلامى و شیعى از انتظار ظهور حضرت مهدى(عج) تعبیر شده است به انتظار فرج. فرج یعنى چه؟ یعنى گشایش. کِى انسان انتظار فرج و گشایش دارد؟ وقتى یک فروبستگى‏اى وجود داشته باشد، وقتى گره و مشکلى هست. در زمینه‏ى وجود مشکل، انسان احتیاج پیدا می‌کند به فرج؛ یعنى سرانگشتِ گره‏گشا؛ بازکننده‏ى عقده‏هاى فروبسته. این نکته‏ى مهمى است.

انتظار فرج این نیست که انسان بنشیند، دست به هیچ کارى نزند، هیچ اصلاحى را وجهه‏ى همت خود نکند، صرفاً دل خوش کند به اینکه ما منتظر امام هستیم !

معناى انتظار فرج به عنوان عبارة أخراى انتظار ظهور، این است که مؤمنِ به اسلام، مؤمنِ به مذهب اهل‏بیت علیهم السّلام وضعیتى را که در دنیاى واقعى وجود دارد، عقده و گره در زندگى بشر می‌شناسد. واقعِ قضیه هم همین است. منتظر است که این فروبستگىِ کار بشر، این گرفتارى عمومى انسانیت گشایش پیدا بکند. مسئله، مسئله‏ى گره در کار شخص من و شخص شما نیست.
امام زمان علیه الصّلاة و السّلام براى اینکه فرج براى همه‏ى بشریت به وجود بیاورد، ظهور می‌کند که انسان را از فروبستگى نجات بدهد؛ جامعه‏ى بشریت بلکه تاریخ آینده‏ى بشر را نجات بدهد.

این معنایش این است که آنچه را که امروز وجود دارد؛ این نظم بشرى غیرعادلانه، این نظم بشرى‏اى که در آن انسانهاى بی‌شمارى مظلوم واقع می‌شوند، دلهاى بی‌شمارى گمراه می‌شوند، انسانهاى بیشمارى فرصت عبودیت خدا را پیدا نمی‌کنند، مورد رد و اعتراض بشرى است که منتظر ظهور امام زمان است.

انتظار فرج یعنى قبول نکردن و رد کردن آن وضعیتى که بر اثر جهالت انسانها، بر اثر اغراض بشر بر زندگى انسانیت حاکم شده است. این معنى انتظار فرج است.

امروز شما به اوضاع دنیا نگاه کنید، همان چیزى که در روایاتِ مربوط به ظهور ولى عصر (ارواحنا فداه) وجود دارد، امروز در دنیا حاکم است؛ پر شدن دنیا از ظلم و جور. امروز دنیا از ظلم و جور پر است. در روایت و ادعیه‏ى گوناگون و زیارات مختلف مربوط به ولى‏عصر (ارواحنا فداه) دارد که «یملأ اللَّه به الأرض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا»؛ چنانکه روزى همه‏ى عالم از ظلم و جور پر بوده است همانطور خداى متعال در زمان او عدل و داد را وضع حاکم بر بشریت قرار خواهد داد.

فرج یعنى چه؟ کِى انسان انتظار فرج و گشایش دارد؟

امروز همین است؛ امروز ظلم و جور حاکم بر بشریت است. زندگى بشرِ امروز زندگى مغلوب و مقهورِ دست ظلم و استبداد در همه‏ى دنیاست. در همه‏جا این جور است. بشریت، امروز بر اثر غلبه‏ى ظلم، غلبه‏ى اغراض و هواهاى نفسانى دچار مشکلات فراوانند. دو میلیارد گرسنه در دنیاى امروز، وجود میلیونها انسانى که در نظامهاى طاغوتى مغلوب هواى نفس قدرتمندان طاغوتى هستند، حتّى فشار بر مؤمنین و مجاهدین فى سبیل اللَّه و مبارزان راه حق و ملتى مثل ملت ایران که توانسته است در یک مجموعه‏ى محدودى، در یک فضاى معینى، پرچم عدل و داد را بلند بکند و فشار بر مجاهدان فى سبیل اللَّه، همه نشانه‏ى سیطره‏ى ظلم و جور بر دنیاست. این، انتظار فرج را با وضعیت کنونى زندگى انسان در دوره‏هاى مختلف معنا می‌کند.
امام زمان علیه السلام

امروز ما انتظار فرج داریم. یعنى منتظریم که دست قدرتمند عدالت‏گسترى بیاید و این غلبه‏ى ظلم و جور را که همه‏ى بشریت را تقریباً مقهور خود کرده است، بشکند و این فضاى ظلم و جور را دگرگون کند و نسیم عدل را بر زندگى انسانها بوزاند، تا انسانها احساس عدالت کنند. این نیازِ همیشگى یک انسان زنده و یک انسان آگاه است؛ انسانى که سر در پیله‏ى خود نکرده باشد، به زندگى خود دل خوش نکرده باشد. انسانى که به زندگى عمومى بشر با نگاه کلان نگاه میکند، به طور طبیعى حالت انتظار دارد. این معناى انتظار است. انتظار یعنى قانع نشدن، قبول نکردن وضع موجودِ زندگى انسان و تلاش براى رسیدن به وضع مطلوب، که مسلّم است این وضع مطلوب با دست قدرتمند ولى خدا، حضرت حجت‏بن‏الحسن، مهدى صاحب زمان (صلوات اللَّه علیه و عجّل اللَّه فرجه و ارواحنا فداه) تحقق پیدا خواهد کرد. باید خود را به عنوان یک سرباز، به عنوان انسانى که حاضر است براى آنچنان شرائطى مجاهدت کند، آماده کنیم.

انتظار فرج معنایش این نیست که انسان بنشیند، دست به هیچ کارى نزند، هیچ اصلاحى را وجهه‏ى همت خود نکند، صرفاً دل خوش کند به اینکه ما منتظر امام زمان (علیه الصّلاة و السّلام) هستیم.

انتظارِ دست قاهرِ قدرتمندِ الهىِ ملکوتى است که باید بیاید و با کمک همین انسانها سیطره‏ى ظلم را از بین ببرد و حق را غالب کند و عدل را در زندگى مردم حاکم کند و پرچم توحید را بلند کند؛ انسانها را بنده‏ى واقعى خدا بکند. باید براى این کار آماده بود. تشکیل نظام جمهورى اسلامى یکى از مقدمات این حرکت عظیم تاریخى است. هر اقدامى در جهت استقرار عدالت، یک قدم به سمت آن هدف والاست.

امروز ما انتظار فرج داریم و منتظریم که دست قدرتمند عدالت ‏گسترى بیاید و این غلبه‏ى ظلم و جور را که همه‏ى بشریت را مقهور خود کرده است، بشکند

انتظار حرکت است؛ انتظار سکون نیست؛ انتظار رها کردن و نشستن براى اینکه کار به خودى خود صورت بگیرد، نیست. انتظار حرکت است. انتظار آمادگى است. این آمادگى را باید در وجود خودمان، در محیط پیرامون خودمان حفظ کنیم. و خداى متعال نعمت داده است به مردم عزیز ما، به ملت ایران، که توانسته‏اند این قدم بزرگ را بردارند و فضاى انتظار را آماده کنند. این معناى انتظار فرج است.

انتظار فرج یعنى کمر بسته بودن، آماده بودن، خود را از همه جهت براى آن هدفى که امام زمان (علیه الصّلاة والسّلام) براى آن هدف قیام خواهد کرد، آماده کردن. آن انقلاب بزرگ تاریخى براى آن هدف انجام خواهد گرفت. و او عبارت است از ایجاد عدل و داد، زندگى انسانى، زندگى الهى، عبودیت خدا؛ این معناى انتظار فرج است.

ان‏شاءاللَّه ظرفیت دلها و چشمها و ظرفیت جهان آماده براى آن انقلاب عظیم الهى بشود.

والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‏

برگرفته از پایگاه معظم له

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۸۸ ، ۰۷:۴۳
سعید

شهیدان ، شما که رفتید ...

متن سخنان سید مهدی شجاعی در مراسم ترحیم شهید سید مرتضی آوینی :

چفیه

 

 

 

 

 

 

 

شهیدان سلام.

سلام بر آن روز که زاده شدید.... سلام بر آن ایام نورانی که زیستید و سلام بر آن لحظات شیرین وصال که به معشوق پیوستید.
 آخرین میهمان شما و آخرین مسافر ما، « مرتضی»، بهانه ای شده است تا ما پر و بال سوختگان، این سوی مرز ماندگان، بی پروانگان، از پرواز جاماندگان و دردمندان و حسرت کشان و غبطه خوران، تا ما هجران کشیدگان و حرمان دیدگان، در زیر چادر افسوس، سر بر شانه ی هم گذاریم و دردهای پنهانی خویش را مویه کنیم.
 دوست داشتم شما از آن سو بگویید، نه این حقیر روسیاه ازین سو. دوست داشتم شما از وعده های خدا بگویید، از تجارت مربحه « یسرها لهم ربهم».از « جنات عدن»، از « فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر»، از « رضی الله عنهم و رضوا عنه»، از« ذالک فضل الله یوتیه من یشآء»، از « و لمن خاف مقام ربه جنتان»، از « متکئین علیها متقابلین»، از « بل احیاء عندربهم یرزقون»، از « ارجعی الی ربک راضیة مرضیه». از « فادخلی فی عبادی وادخلی جنتی»، از « و سیق الذین اتقوا ربهم الی الجنة زمرا حتی إذا جائوها و فتحت ابوابها و قال لهم خزائنتها سلام علیکم طبتم فادخلوها خالدین».... از « و آخر دعویهم ان الحمدلله رب العالمین».
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۸۸ ، ۰۷:۱۰
سعید

در پشت پرده

                     چه می گذشت ؟

 (قسمت اول):

(روز های اول جنگ از زبان شهید صیاد شیرازی)

خواستیم سرکی به پشت پرده ی روز های اول جنگ بکشیم ، که صیاد به دادمان رسید و برایمان خبر آورد که :

شهید صیاد شیرازی

 

 

 

 

 

 

 

ریشه توطئه‌ای که در جنگ با ضد انقلاب به وجود آمده بود، به ابر قدرتها برمی‌گردد که پشت‌سرهم برای ما مسأله ایجاد می‌کردند تا نتوانیم به خودمان برسیم. همان زمانی که من مسؤول منطقه بودم، مرتب گزارش می‌رسید که شاهد و ناظر فعالیتهای ارتش عراق هستند. از ارتفاعات آقداغ ، ارتفاعات سلمانه ، تنگ هووان ، پاسگاه بیشکان و از منطقة مهران گزارش می‌رسید که ما می‌بینیم عراق به صورت وسیع در حال تدارک است، مانور می‌کند و نیروهایش دائم در تحرک هستند. بعدها این گزارشها به صورت جدی‌تر درآمد. دشمن با گلولة تانک پاسگاه گورسفید را در منطقة قصرشیرین زد. بچه‌ها هم تعصب‌شان گل می‌کرد و مجبور می‌شدند با موشک تاو و وسایل دیگر آنها را بزنند. در نتیجه، بعضی مواقع نبردی در حد تیراندازی متقابل شروع می‌شد. این کارها، در جاهایی مثل نفت‌شهر باعث مشکل می‌شد. در نفت‌شهر هنوز تأسیسات و امکاناتی داشتیم که فعال بودند و داشتند کار می‌کردند.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۸۸ ، ۰۶:۴۱
سعید

نامه ای از جبهه که

برای خواص نوشته شد!

کربلای جبهه ها یادش بخیر

اشاره: نامه ی پیش روی که مربوط به شهید فرزانه نظر علی محفوظی است بیشتر مربوط به خواص می شود. برخی رزمندگان از عدم دقت و حرکت به موقع عده ای از متدینان غصه می خورند. آنها را نصیحت می کردند و برای آنها که دوستان شهدا محسوب می شدند احساس نگرانی می کردند، دغدغه های شهید نظر علی را

حتماٌ

حتماٌ

حتماٌ

بخوانید خودتان متوجه باقی قضایا می شوید.

 

«بسم الله الرحمن الرحیم»

 «حضور دوستان ارجمند سلام علیکم»

«اللهم لا تکلنی الی نفسی طرفه عین ابدا لا اقل من ذالک و لا اکثر»

پروردگارا چشم بر هم زدن مرا به خودم وامگذار نه کمتر و نه بیشتر.

«لن تنالوا البرّ حتّی تنفقوا ممّا تحبّون» (آل عمران 92)

هرگز  به خیر و سعادت دست پیدا نخواهید کرد مگر آن که از آنچه دوست دارید انفاق نمایید.

پس ازتقدیم عرض سلام به حضور مبارک شما، امیدوارم سلامت و تندرست باشید و با یاد خدای تعالی از زندگی موفقی و از ایام پر معنویتی برخوردار باشید و هیچگونه ناراحتی و کسالتی نداشته باشید. پس اگر احوالی از دوست حقیرتان نظرعلی محفوظی را خواسته باشید سلامتم و به دعاگویی همه مؤمنین مشغولم. امیدوارم که نامه ی بی قابل و کم ارزش اینجانب مورد قبول شما باشد. در ابتدا باید عرض شود که خیلی مشتاق به این بودم که در جمع شما صحبت کنم و وظیفه و تکلیفی که بر دوش همه ی ما می باشد برای شما بازگو نمایم ولی آن طوری که من خواستم موفق به آن نشدم. در ابتدا از همه ی شما معذرت و پوزش می طلبم و خطابم به همه ی شما می باشد و همه ی بسیحی هایی که دارای پرونده ی بسیج می باشند ولی … اولین خطابم به شما مسول پایگاه و اعضای شورای پایگاه می باشد که حتماً قبل از خواندن نامه همه ی برادران بسیج را کلاً دعوت نمایید که در جلسه حاضر باشند و نامه را برای همه ی آنها بخوانید.

برادران عزیز بسیجی و برادران مؤمن به انقلاب همه ی شما روزهای اوایل انقلاب را در نظر بیاورید. مشکلات اول انقلاب را در نظرتان مجسم کنید قبل از این که آستاسر و سید زین العابدین شهدایی همچون فلاح، معصومی، اسدی، نبی پور،‌علیزاده، علیزاده ی دیگر و شهید بسیار گرانقدر صابریان را بخود داشته باشد با چه شوقی برای انقلاب کار می کردید. ولی در شهادت یکی پس از دیگری بجای این که قدم فعالیت اسلامی را فراتر بنهید گام خود را کوتاه تر کردید و از مجردی به متأهلی و از طریق اولاد و همسر و از طریق انتخاب دوستان ناباب (البته برای بعضی ها) و از طریق انتخاب شغل جهت تأمین امرار معاش زندگی کاملاً فعالیت و اشتیاق خود را به انقلاب کم کردید و به دلیل این که،‌ در جلسه ی لازم و ضروری بسیج شرکت نمی کنید ـ در گردهمایی و سمینارهای مربوط به خودتان در سپاه شرکت نمی کنید ـ در فکر انتقاد غیر سازنده و نامعقول نسبت به همدیگر هستید. پس از هفت سال از جنگ و با دادن این همه شهدا از سر جای خود تکان نخوردید و برای تماشا هم که شده به جبهه نیامدید. و هزاران دلیل و برهان دیگر …

چطور می خواهید در آخرت جواب شهدا را بدهید؟

در صورتی که در مراسم سوم و هفتم و غیره شهدا همه لباس عزا می پوشید و حتّی گریه و زاری          می کنید و متأثر می شوید. متأثر از این بشوید که چرا پرچم افتاده از دست شهدای فوق و سایر شهدا را که در صحرای خوزستان و کردستان بر زمین افتاده در دست نمی گیرید. متأثر از این بشوید که همه روز به مزار شهید می روید ولی به پیغام شهید توجه نمی کنید. اگر ترس از بدبخت و بیچاره شدن خانواده ی خود را دارید. مگر خانواده شهید صابریان عزیز و اسدی و بقیه بدبخت و بیچاره شدند؟ مگر خانواده شما از خاندان، ابا عبدالله الحسین (ع)‌ و سایر شهدای صدر اسلام عزیزتر است؟

چرا یک مقدار واقعاً فکر اساسی نمی کنید و راه صحیح و اساسی در پیش نمی گیرید؟‌ باید به خوتان بیایید و فکری درباه ی خود بکنید.

کربلای جبهه ها یادش بخیر

بجای این که شهدای محله مان در روز آخرت شفیع ما باشند یقه ما را می گیرند. ما را زیر سوال قرار می دهند. به جای این که آبروی اسلام را در آخرت حفظ کنیم، بلکه هم در این دنیا و هم در آن دنیا لطمه به اسلام می زنیم. شما به عنوان الگو و نمونه در محل زندگی می کنید و مردم همه متوجه ی شما هستند و از شما انتظار و توقع دارند که شما چکار می کنید. تا شما نجنبید و حرکت نکنید و دست از سر زن و بچه نکشید هیچ یک از آنها و بی تفاوت ها حرکت نمی کنند. شما باید خیلی جلوتر از دیگران باشید. دلتان به حال اسلام بسوزد. به حال خانواده شهدا بسوزد. به حال بچه های شهدا بسوزد که هر روز از کنار آنها می گذرید و آنها را با چشمتان می نگرید. ولی اندیشه ای در مورد آنها نمی کنید. آیا وفایتان تا همین جا بود که اگر واقعاً‌ جمهوری اسلامی احتیاج به نیرو و کمک داشت. دست از بسیج و انقلاب و فعالیت و جلسه و سمینار و گردهمایی بکشید و جنگ را به دیگران محوّل کنید و بگویید که دیگران هستند و جبهه را پُر می کنند پس خودتان چه کار باید بکنید؟ بهار و پاییز را که کار دارید. زمستان و تابستان که هوا سرد و یا گرم است،‌ در مواقعی که بیکار هستید زن و بچه و پدر و مادر و یا برادر و خواهر مریض است. پس کی باید وظیفه تان را انجام دهید؟

امروز همه ی شما را جمهوری اسلامی برای چندمین بار به کمک خواست، به شما احتیاج پیدا کرد که به دادش برسید. از تمامی جهات و از سوی همه ی دشمنان به اسلام هجوم آوردند و به وسیله ی ممکن اسلام را تحت محاصره قرار دادند و تمامی نیرویشان را برای نابودی اسلام بکار بردند. دشمنان اسلام در داخل به عناوین مختلف مشغول ضربه زدن و فعالیت هستند. ولی ما که به عنوان شیعه ی علی (ع) و پیرو امام حسین (ع) هستیم و خودمان را در لیست جمهوری اسلامی نام نویسی کردیم دست از همه ی فعالیت کشیدیم و فقط در فکر تهیه آذوقه زندگی هستیم. نمی خواهم به شما توهین و جسارت بکنم و یا شما را سرزنش بکنم. ولی به عنوان یک تکلیف دینی و اسلامی و شرعی برای شما بگویم. باید بیشتر از دیگران یعنی افراد غیر بسیجی در جلسه ی گروه مقاومت محل شرکت کنید. بیشتر از دیگران در گردهمایی و سمینار سپاه شرکت کنید. بیشتر از دیگران و در همه ی روزها در مسجد حاضر شوید. بیشتر از دیگران باید به فکر خودسازی و تهذیب نفس باشید. بیشتر از دیگران باید تبلیغ اسلامی در محل و روی افراد بی تفاوت در جهت جذب آنها به سوی اسلام و جنگ داشته باشید البته باید با عملتان باشد. بیشتر و زودتر از دیگران باید در جبهه حضور داشته باشید که جایگاه بسیار با صفا و مقدس می باشد. جبهه یک محل و مکان آماده برای خودسازی و مبارزه با نفس می باشد اگر کسی یا هر یک از شماها موفق نشوید که به جبهه بیایید هم به خودتان ضربه زدید و هم این که ضرر دنیوی و اخروی کردید. نگذارید در لباس اسلام به اسلام ضربه بزنیم. نگذارید که با عمل خودمان مردم به ما بخندند و شرمنده در مقابل آنها باشیم. اگر دیدید که یک رزمنده ای در جبهه دستش و یا پایش و جایی از بدنش مجروح شده و یا حتّی شهید شده دیگر کار از کارش گذشت نه. بلکه این یک امتحان الهی و آزمایش خدایی برای آن نفر و برای آن خانواده می باشد. و یا حتّی برادری در یک خانواده شهید و یا مجروح شده دیگر بقیه دست از جنگ و جبهه بکشند بلکه همه ی ما تک تک در قبال جنگ و اسلام وظیفه ای جداگانه داریم. باید خودمان برای خودمان توشه ی آخرت تهیه نماییم هیچکس به فریاد مان در آن جهان نخواهند رسید مگر اعمال نیک و خوب ما که ببینیم چه تهیّه کرده ایم. شما را در آخرت مانند افراد عادی در محل مواخذه نمی کنند. بلکه شما را در لباس بسیجی و در لباس حزب اللهی و مدافع اسلام سؤال و مواخذه می کنند. از برای آخرین بار می گویم قدری عاقلانه فکر کنید و رسم و راه صحیح تری در پیش بگیرید و بیشتر در فکر انجام اعمال نیک باشید و بیشتر به همدیگر اطمینان داشته باشید و بیشتر در جلسه ی مربوط به بسیج و جبهه حضور داشته باشید و بیشتر در مورد خانواده ی شهدا و خود شهدا فکر و تعقّل نمایید.

سر انجام برای تک تک شما دعا و سلام می رسانم و آرزوی موفقیّت و نصرت شما و اسلام را از خدای رحمان و رحیم خواهانم و پوزش می طلبم از شما که سر مبارک شما را به درد آوردم و وقت گرانبهای شما را گرفتم و امیدوارم که مرا با این حرف های گنده تر از خودم به شما گفتم می بخشید. همگی شما را به خدای بزرگ می سپارم.

به امید طول عمر حضرت امام خمینی و پیروزی نهایی اسلام بر کفار

پیروزی نهایی رزمندگان اسلام و نابودی تمامی دشمنان اسلام

والسلام علیکم و رحمة ا… و برکاته

چهارشنبه مورخه 12/9/1365

دوست حقیرتان نظرعلی محفوظی

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۸۸ ، ۱۲:۲۰
سعید

سردارشهید حاج ابراهیم همت

(17/12/1363)

حاج همت

فرمانده لشکر

27 محمد رسول الله

به عادت همیشه, هرروزیک نفر شهردارساختمان می شد تا نظافت و پذیرایی و شست وشو را برعهده بگیرد. اما متاسفانه وقتی نوبت به بعضی ها می رسید, تنبلی می کردند وظرف های شام را نمی شستند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۸۸ ، ۱۳:۴۹
سعید

سردار قرار گاه حمزه

سردار سرتیپ پاسدار شهید ناصر کاظمی ، قائم مقام فرمانده قرارگاه حمزه سیدالشهدا(ع)

شهید ناصر کاظمی

ناصر از زبان ناصر:

  من متولد سال 1325 و اهل تهران هستم . فعالیت سیاسی من تقریبا از سال 1356 شروع شد .آن موقع که دانشجوی دانشکده ی تربیت بدنی بودم ، دستگیر شدم و مدت 25 روز در زندان قصر به سر بردم . بعد ازآزادی ، به طور مداوم در حرکت های مردمی و سایر امور انقلاب شرکت میکردم.

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی من خیلی زود به سپاه پیوستم و در همان سال 1358 به مدت 3 ماه برای ماموریت به زابل عازم شدم .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۸۸ ، ۱۳:۳۰
سعید

حماسه یک سردار

ولادت


به سال ۱۳۴۰ ه.ش در مشهد متولد شد. پدرش که از کسبه متعهد به شمار می رود، در دوران ستم شاهی و اختناق، با علما و روحانیون مبارز، از جمله حضرت آیت ا... خامنه ای (مدظله العالی) و شهیدان هاشمی نژاد و کامیاب ارتباط داشت؛ محمود را همراه خود به مجالس و محافل مذهبی و نماز جماعت می برد و از این راه، او را با مکتب اهل بیت و تعالیم انسان ساز اسلام آشنا کرد.محمود کاوه، دوران تحصیلات ابتدایی خود را در چنین شرایطی سپری کرد. و با علاقه قلبی و تشویق پدر، وارد حوزه علمیه شد و هم زمان، تحصیلات دوران راهنمایی و دبیرستان را نیز ادامه داد.با اوج گیری انقلاب، او که جوانی با نشاط، فعال و مذهبی بود، با شرکت در محافل درس مساجد جوادالائمه و امام حسن مجتبی(علیهم  السلام) که در آن زمان از مراکز تجمع نیروهای مبارز مشهد بود از هدایت ها و تعالیم حضرت آیت ا... خامنه ای (مدظله العالی) بهره های فراوانی برد. وی ره توشه های همین تعالیم رابا خود به محیط دبیرستان و میان دانش آموزان منتقل می کرد، تا آن جا که در دبیرستان، به عنوان محور مبارزه شناخته شد.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۸۸ ، ۱۰:۲۸
سعید

یاران هم عهد

 

همین شهادت ها پیروزی را بیمه ، 

و دشمن را رسوا می کند .

                                           امام خمینی (ره)

شهادت ...رمز پیروزی اسلام در راستای تاریخ .

شهادت... تنها سلاحی که دشمن هر چند قوی و نیرومند باشد، نمی تواند بر آن پیروز گردد.

شهادت ، همان تحفه الهی بود که به دو بنده مخلص پروردگار در غروب روز 8 شهریور هدیه شد و آن دو بزرگوار این هدیه الهی را در آغوش گرفتند وجانشان با هم به ملکوت اعلی پرواز کرد ، و در محضر حضرت حق به  نعمتهای بی پایان الهی دست یافتند .

دو برادر

 گویا رجایی و با هنر این دو دوست صمیمی و دو یار قدیمی با هم از ازل عهد اخوت بسته بودند ، آنچنان که نه تنها در دنیا با هم باشند ، بلکه لحظه دیدار که فرا رسید ، با هم به دیدار خدای خود روند ، و چنان شد که بود.

امام خمینی ‏در پیامی به مناسبت شهادت این دو مجاهد فی سبیل الله چنین می فرمایند :

  1. "آقای رجایی و آقای باهنر هر دو شهیدی هستند که با هم در جبهه های نبرد با قدرتهای فاسد ، هم جنگ وهمرزم بودند و "مرحوم شهید رجایی به من گفتند که 20 سال است که با آقای باهنر همراه بودیم" و خداوند خواست که با هم از دنیا هجرت کنند و به سوی او هجرت کنند . من در عین حال که شهادت این دو بزرگوار برایم بسیار مشکل است ، می دانم که آنها به رفیق اعلی متصل شده اند و برای آنها آرامش هست و اینطور گرفتاری هایی که الان برای ما هست ، دیگر برای آنها نیست و آنها رسیده اند به مطلوب خودشان و از این جهت به آنها و به خانواده های آنها و ملت اسلامی تبریک عرض می کنم که چنین شهدایی تقدیم می کنند ."
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۸۸ ، ۰۹:۲۱
سعید

حادثه‌ی دزلی از زبان

 حضرت امام خامنه ای(روحی فداه)

 من فراموش نمیکنم در سال 59 در این شهر مریوان، با جمع مردم صمیمىِ اینجا مواجه شدم و به یک واحد آموزش و پرورش - فکر میکنم یک دبستان بود - رفتیم و با نوجوانان آنجا حرف زدیم. آن نوجوانان امروز یقیناً مردان میانسالى هستند. از اینجا با بعضى از افراد خودِ مریوان به مناطق دزلى و درکى - اگر درست یادم مانده باشد - رفتیم؛ مناطق بسیار حساس، بسیار مهم؛ از لحاظ طبیعت، بسیار زیبا؛ از لحاظ مردم، بسیار خونگرم؛ اما متأسفانه بر اثر جفاى دشمنان ملت ایران و دشمنان انقلاب اسلامى، همین مردم خوب، همین منطقه‏ى خوب، همین کوه‏هاى سر به فلک کشیده و سرسبز، همین دشتهاى خرم تبدیل شده بود به جهنم درگیرى‏ها و دشمن توانسته بود از برخى مزدوران خود سوء استفاده کند و آنها را وسیله‏اى قرار دهد براى کوبیدن مردم و به طور بالواسطه و غیر مستقیم، کوبیدن نظام اسلامى و تحقیر ملت ایران.

رهبر انقلاب

من فراموش نمیکنم در دزلى مردم با چهره‏ى باز از ما استقبال کردند. از دزلى با برادرها خارج شدیم برویم به سمت ارتفاعات مشرف بر سرزمینهاى عراق - ارتفاعات «تته» - که مزدوران بدخواهِ حقیرى در بین آن مردم نفوذ کرده بودند و حضور هیئت ما را به دشمن اطلاع دادند و دشمن هواپیماهایش را فرستاد. ما در بین راه که به طرف ارتفاعات میرفتیم، دیدیم هواپیماى دشمن عبور کرد؛ فهمیدیم حادثه‏اى براى دزلى پیش خواهند آورد. برگشتیم دیدیم متأسفانه مردم غیر نظامى، مردم کوچه و بازار را بمباران کردند؛ عده‏اى را زخمى کردند، عده‏اى را به قتل رساندند. و ما جنازه‏ى شهدا و بعضى از مجروحین را برداشتیم، آمدیم مریوان.

این خاطرات عبرت‏آموز است. آن روز همین نظامهاى جهانىِ مدعى حقوق بشر از همین صدام حسین دفاع میکردند؛ از همین حرکات وحشیانه دفاع میکردند.نسل جوان امروز در کشور ما می داند و بداند، آزمایشگاه دروغ و فریب، آزمایشگاه خطاهاى بزرگ و جبران‏ناپذیرِ دستگاه‏هاى مدعى حقوق بشر، همین کشور عزیز ما و همین مرزهاى غربى این کشور از جمله منطقه‏ى کردستان بوده است.

 

بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت امام خامنه ای (روحی فداه)

در دیدار مردم مریوان 26/2/1388

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۸۸ ، ۰۸:۰۴
سعید

 

شهید سید مجتبی علمدار

« فرازهایی از وصیت نامه‌ی مداح اهل بیت،

جانبازِ شهید حاج سید مجتبی علمدار »

.. به همه شما وصیت می کنم، همه شمایی که این صفحه را می خوانید، قرآن را بیشتر بخوانید، بیشتر بشناسید، بیشتر عشق بورزید، بیشتر معرفت به قرآن داشته باشید، بیشتر دردهایتان را با قرآن درمان کنید، سعی کنید قرآن انیس و مونستان باشد، نه زینت دکورها و طاقچه های منزلتان.

شیعه ها! مسلمونا! حزب اللهی ها! بسیجی ها! و.. نگذارید تاریخ مظلومیت شیعه تکرار شود. بر همه واجب است مطیع محض فرمایشات مقام معظم رهبری که همان ولایت فقیه می باشد، باشند. چون دشمنان اسلام کمر همت بستند تا ولایت فقیه را از ما بگیرند شما همت کنید، متعهد و یکدل باشید تا کمر دشمنان بشکند و ولایت فقیه باقی بماند.

.. زمانی که زیر تابوت مرا گرفتید و به سوی آرامگاه می برید تا می توانید مهدی (عج) و فاطمه (س) را صدا بزنید . تنها امید من که همان دستمال سبزی است که همیشه در مجالس و محافل مذهبی همراه من بوده، به اشک چشم دوستانم متبرک شده است روی صورتم بگذارید .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۸۸ ، ۱۲:۲۷
سعید

غربت حزب الله در مهبط عقل

در جهانی که عقل یکسره طعمه شیطان گشته است و عشق را جز در کشاله رفتن بدن‌های کرخت نمی‌جویند، از هر طریق که راه بسپاری، کار را به قطعنامه 598 می کشانند .

... رو دربایستی را کنار گذاشته‌ام؛ زدن این حرفها شجاعتی می‌خواهد که با عقل و عقل ‌اندیشی ... و حتی ژورنالیزم جور در نمی‌آیدف چرا که حزب‌الله، حتی در میان دوستان خویش غریبند، چه برسد به دشمنان؛ اگرچه در عین گمنامی و مظلومیت، باز هم من به یقین رسیده‌ام که خداوند لوح و قلم تاریخ را بدینان سپرده است.

روزگاری بود که «آته ایسم» (الحاد)، شده بود ملاک روشنفکری و هر کس در هر جا مقاله می‌نوشت و راجع به هر چه می‌نوشت، بی‌ربط و باربط، فحشی هم نثار دین و دینداری و خداپرستی می‌کرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۸۸ ، ۱۳:۵۱
سعید

لشکری که به آسمان رفت

شهید لشکری

پرندگان را به دسته‌های مختلف تقسیم کرده‌اند. اما من فکر می‌کنم می‌شود همه پرندگان را به سه دسته تقسم کرد:

1ـ پرندگانی که بال دارند و پرواز می‌کنند.

2ـ پرندگانی که بال دارند و پرواز نمی‌کنند.

3ـ پرندگانی که بال ندارند ولی پرواز می‌کنند

پرندگان دسته اول و دوم را همه ما می‌شناسیم ولی پرندگان دسته سوم را کمتر کسی می‌شناسد

پرندگانی که بدون بال پرواز می‌کنند!

پرندگانی که می‌خندند!

پرندگانی که گریه می‌کنند!

پرندگانی که فکر می‌کنند!

پرندگانی که می‌نویسند!

آری، تنها پرنده‌ای که بال ندارد ولی می‌تواند پرواز کند، انسان است...انسان می‌تواند دو بال برای خود دست و پا کند و با آنها تا جایی پرواز کند که پر عقاب هم در آنجا می‌ریزد، و پر فرشتگان و حتی پر جبرئیل هم در آنجا می‌سوزد. تا روی قله قاف، تا زیر سایه بال سیمرغ، تا آغوش مهربان خدا...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۸۸ ، ۱۳:۵۴
سعید

بیعت نامه «شهید آوینی»

با «مقام معظم رهبری»

هنرمندان از سید مرتضی آوینی می گویند

شهید آوینی در خطاب به مقام معظم رهبری: بسیارند کسانی که می دانند شمشیر زدن در رکاب شما برای پیروزی حق از همان ارجی در پیشگاه خدا برخوردار است که شمشیر زدن در رکاب حضرت حجت (س) و نه تنها آماده که مشتاق بذل جان هستند. سر ما و فرمان شما.

به گزارش خبرگزاری فارس، شهید سید مرتضی آوینی در سال 1371 نامه ای را خطاب به مقام معظم رهبری نامه ای را نوشته و ارسال نمودند که حاوی مطالب مهمی پیرامون برخی مشکلات فرهنگی کشور بود. متن کامل این نامه تا امروز منتشر نشده است اما آن چه خواهید خواند مقدمه نامه مذکور است:

خدمت رهبر معظم انقلاب اسلامی،

نائب امام عصر (ع) حضرت آیت الله خامنه ای ایدکم الله تعالی بتاییداته الخاصه.

سلام علیکم و رحمة الله و برکاته. امتثال امر فرصتی برای عرض ارادت در این مرقومه باقی نمی گذارد لذا حقیر مستقیما با استمداد از فضل بی منتهای رب العالمین وارد در اصل مطلب می شوم بعد از عرض این مختصر که:

ما با حضرتعالی به عنوان وصی امام امت (ره) و نایب امام زمان (عج) تجدید بیعت کرده ایم و تا بذل جان در راه اجرای فرامین شما ایستاده ایم، همانگونه که پیش از این درباره امام امت (ره) بوده ایم و بسیارند هنوز جوانانی که عشق به اسلام و شور رضوان حق آنان را در میدان انقلاب نگاه داشته باشد، با همان شوری که پیش از این داشته اند.

مقام معظم رهبری

 خدا شاهد است که این سخن از سر کمال صدق و از عمق قلوب همان جوانانی سرچشمه گرفته است که در تمام این هشت سال بار جنگ بر شانه های ستبر خویش کشیدند. ما به جهاد فی سبیل الله عشق می ورزیم. و این امری است فراتر از یک انجام وظیفه خشک و بی روح. این سخن یک فرد نیست، دست جماعتی عظیم است که به سوی حضرت شما دراز شده تا عاشقانه بیعت کند،

بسیارند کسانی که می دانند شمشیر زدن در رکاب شما برای پیروزی حق از همان ارجی در پیشگاه خدا برخوردار است که شمشیر زدن در رکاب حضرت حجت (س) و نه تنها آماده که مشتاق بذل جان هستند. سر ما و فرمان شما.

کمترین مطیع شما سید مرتضی آوینی.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۸۸ ، ۱۴:۴۰
سعید

مناجات با ولوم بالا

e f ' , ' *  ( '  h d h e  ( ' d '

 سرانجام نیروهای گردان از گرد راه رسیدند و به خیمه هایی که ما بنا کرده بودیم رونق و صفا بخشیدند روزهای خوب شیخ صله هیچگاه از یادمان رفتنی نیست. حمید پایمرد ، پشت چادر گروهان، قبری کوچک کنده بودو شب ها در آن برای خود حال و هوایی داشت. او که در هر حالی دست از شوخی بر نمی داشت، نیمه های شب صدایش را در خال مناجات بلند می کرد و به قول معروف « ولوم» صدایش را می برد بالا تا با این کار، هم سر به سر بچه ها گذاشته باشد و هم آنها را برای نماز شب بیدار کند درست مثل برنامه ای که ابوالفضل شجاعی و رنجه با هم داشتند. آن رو هنگام سحر و نافله شب که فرا می رسید، به بازی کردن یک نمایش ساختگی دست می زند که حاصل آن چیزی جز بیدار کردن بقیه بچه ها برای نماز شب نبود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۸۸ ، ۱۴:۱۵
سعید

قرارگاه آسمانی

قرارگاه آسمانی

فهمیده بودم برای یافتن عاشقان باید نیمه شب برخاست و تمام گوشه های دنج و تاریک پادگان را دقیق کاوید تا معنی عشق و عرفان را فهمید. کنار دیوار بیرونی یکی از آسایشگاه ها در تاریکی سایه دیوار ، از زمزمه درد آلود عاشقی بی پروا، پی به تموج دریایی از عرفان او بردم. اتفاقا در کنار دیوار دیگری از همان آسایشگاه که با این دیوار زاویه 90 درجه تشکیل می داد، از جابجا شدن سایه کمرنگ بر دیوار فهمیدم که دو عاشق بی خبر از وجود همدیگر  ، به نجوا با خدایشان پرداخته اند. هر چند خودم را حقیرتر از آن می دیدم که فاصله کمتری از آنان داشته باشم  در محلی مناسب که هر دو را شاهد باشم ، بستن بند کفش را بهانه ی این تجسس و کنجکاوی ساختم .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۸۸ ، ۱۴:۰۶
سعید