قــــــاصــــــــــدکـــــــــ

رفتم که خار از پا کشم. محمل ز چشمم دور شد. یک لحظه من غافل شدم. صد سال راهم دور شد ....

قــــــاصــــــــــدکـــــــــ

قال الله تبارک وتعالی:
من طلبنی وجدنی، ومن وجدنی عرفنی،و من عرفنی عشقنی، ومن عشقنی عشقته ومن عشقته قتلته ومن قتلته فانا دیته
قال مولانا امیر المومنین علی (ع): نسال الله منازل الشهدا
مقام معظم رهبری:امروز کار برای شهدا باید در راس امور قرار گیرد.
تمام این دو حدیث گرانبها و فرموده مقام معظم رهبری
حضرت امام خامنه ای روحی فداه کافی است برای اینکه این وبلاگ تشکیل بشه.
عبد من عبید فاطمه الزهرا(سلام الله علیها)،حقیر الشهدا ،موردانه کش آستان بی کران شهدا ، قبرستان نشین عادات سخیف
سعید
******************
چه دعایی کنمت بهتر از این
که کنار پسر فاطمه (س) هنگام اذان
سحر جمعه ای از این ایام
پشت دیوار بقیع
قامتت قد بکشد
به دورکعت نمازی که نثار حرم و گنبد برپاشده حضرت زهرا (س) بکنی

**************
تلگرام من : https://t.me/Ghasedak1318
اینستاگرام : https://www.instagram.com/daei.saeid1318
https://www.instagram.com/ghasedak__135

بایگانی
نویسندگان

ورود نامحرم ، ممنوع !

ورود ممنوع

از قایق پیاده شدم و به طرف جاده جفیر آمدم. خسته بودم. هشت روز تمام در جزیره مجنون عکاسی کرده بودم و امروز در این شرجی بعد از ظهر ، از جزیره بیرون آمدم تا سر و سامانی به فیلم‌هایم بدهم. باید آنها را به تهران می‌فرستادم.

غروب به سنگرهای بچه‌ها رسیدم. دلم می خواست که استراحت کنم اما به هر سنگری که سر می‌زدم پر بود از نیرو. از سنگری صدای دعا و گریه می‌آمد. به آن طرف رفتم. نزدیک در سنگر که رسیدم پتوی آویزان شده از جلو در کنار رفت. چهره بسیجی جوانی را دیدم او هم مرا دید و نگاهش سرتا پای خاکی و عرق کرده مرا ورانداز کرد.

او با لحن جدی آمیخته به شوخی گفت: " راه ورود نامحرم به این سنگر ممنوع است! " من دیگر حال حرکت نداشتم. همان جا کنار سنگر نشستم. هوا دیگر داشت تاریک می‌شد. صدای دعا و گریه بچه‌ها حال مرا دگرگون می‌کرد. بچه‌هایی که تو سنگر بودند یکی یکی برای گرفتن وضو بیرون آمدند.

من هم با آنان در کنار منبع آب وضو گرفتم. این بچه‌ها اصلا به من توجهی نداشتند ولی من با آن خستگی حتی تعداد آنان را هم شمردم. دوازده نفر بودند. در آن میان یک روحانی جوان هم بود که عبا و عمامه‌اش را برای خواندن نماز آماده می‌کرد. بعد از چند دقیقه دوباره پتو هایلی شد بین من و آنان.

این نماز بیش از نیم ساعت طول کشید دوباره صدای دعاخوان را می‌شنیدم که می‌گفت: " خدایا... این آخرین نماز ما در این دنیا است و نماز صبح را ان‌شاء‌الله به لطف تو در کنار ائمه اطهار به جای خواهیم آورد.

صدای دیگری را شنیدم که می‌گفت: " ما بدون اسلحه و حتی بدون پوتین به طرف دشمن حرکت می‌کنیم تا بیت‌المال حرام نشود. "

و همان صدا از بچه‌های تو سنگر خواست که وصیتنامه‌هایشان را بنویسند. دیگر صدایی به بیرون درز نکرد.

سوز و سرمای شبانه جنوب به سراغم آمد و نشئه خواب زیر پوستم رفت...

وقتی از خواب پریدم خودم را درون همان سنگر دیدم. پتویی رویم انداخته شده بود. تنها بودم هیچ کس دیگری نبود. برای لحظه‌ای نشستم تا خواب از سرم بپرد. حدس زدم بچه‌های سنگری که من نامحرم آن بودم موقع رفتن، من خواب زده را به درون سنگر آورده و خود رفته‌اند. معطل نکردم. دوربین را برداشتم و با عجله از سنگر خارج شدم. هیچ کس در آن اطراف نبود. غیرصدای انفجار گلوله صدای دیگری به گوش نمی‌رسید. تازه متوجه شدم هواگرگ و میش است. لذت نماز دیشب بچه‌های سنگر حال مرا برای خواندن نماز صبح جا آورد. بعد از نماز به طرف منطقه درگیری رفتم. یعنی یک نفس دویدم به دنبالش. اولین رزمنده ای که دیدم اوضاع را پرسیدم او از بچه‌هایی که دیشب دیده بودمشان خبری نداشت. من هم به راهم ادامه دادم. به چهره تک تک بچه‌ها خیره می‌شدم تا شاید یکی از آنان را ببینم. بچه‌ها فقط از پیشروی ده کیلومتری در دژ " طلاییه " که نفوذ ناپذیرترین دژ عراقیها بود خبر می‌دادند. جلوتر رفتم. زمین سوخته طلاییه‌ نشان از جنگ سخت دیشب داشت.

پلاک

حالا دیگر خورشید هم بالای سرم بود و تازه گرسنگی را احساس می‌کردم. به دنبال تکه‌ای نان بودم یکی از بچه‌ها از کوله پشتی خود یک بسته بیسکویت به طرف من دراز کرد.

نیروهای تازه نفس بسیجی از راه می‌رسیدند. راننده‌های لودر برای ساختن خاکریز زمین را زیر و رو می‌کردند.

گلوله‌باران عراقیها برای لحظه‌ای قطع نمی‌شد.

کمی جلوتر از لودرچی‌ها چند نفری مشغول جمع کردن چیزی از روی زمین بودند آنان با حصوله کار می‌کردند و هر چیزی که توجهشات را جلب می‌کرد بر می داشتند و آرام داخل کیسه‌ای که همراه داشتند می‌گذاشتند.

وقتی کنار آنان رسیدم از یکی شان سراغ بسیجیهای آن سنگر را گرفتم او نگاهش را در نگاهم دوخت. تکه گوشت لهیده‌ای دستش بود. نشانم داد و گفت: " آنان همین تکه گوشت ها هستند.

و من فهمیدم که بچه‌های آن سنگر داوطلب رفتن روی مین بودند و پیروزی امروز را به ما هدیه کردند.

مات و مبهوت نگاهش کردم دور و بر من بدنهای قطعه قطعه شده زیاد. دوربین را آماده کردم. انگشت روی شاتر بردم تا فشار بدهم. آن بسیجی به طرف برگشت و آرام گفت: از حیطه نامحرم نباید عکس گرفت.

این بار گریه کردم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۸۸ ، ۱۰:۱۱
سعید

خودشه ، این حاج همته !

 

لشکر را از طلائیه کشیدند عقب و فرستادند جزیره مجنون. یک حاج همت بود و یک جزیره. از آن روزی که لشکر را آورد توی جزیره، امید همه به او بود. بی‌خود به حاجی «سردار خیبر» نگفتند.

بگذارید از روز آخر حاجی بگویم؛ مرا کشیدند کنار و گفتند: «دو تا از بچه‌های اطلاعات قرار است بیایند. من نشانی تو را دادم. برو کنار خاکریز بایست وقتی آمدند، بتوانند تو را پیدا کنند.»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۸۸ ، ۰۹:۵۹
سعید

دشمن شناسی از دیدگاه

رهبری معظم انقلاب(1)

 

رهبر انقلاب

ضرورت دشمن شناسی  :

بی شک دشمن شناسی از محوری ترین مباحث در موضوع دفع تهدیدها و دفاع از یک ملت به شمار می آید. چه بسا انهایی که در طول تاریخ در اثر غفلت از دشمنان و فقدان آگاهی و بصیرت لازم سیاسی و اجتماعی در شناخت توطئه های بیگانگان و اتخاذ مواضع به موقع و صحیح توسط نخبگان و خواص آن جامعه به سرنوشتی هلاکت بار منجر گردیده اند.

امیر مؤمنان علی(ع) در کلام خود دراین باره می فرمایند: (کسی که در برابر دشمنش به خواب رود (از او غافل بماند) حیله های (غافلگیرانه دشمن) او را از خواب بیدار می کند)

در همین رابطه بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی حضرت امام خمینی(ره) می فرمایند: « نباید غافل باشیم، ما باید بیدار باشیم و توطئه های آنها را قبل از اینکه با هم جمع بشوند، خنثی کنیم. »

....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۸۸ ، ۰۹:۳۵
سعید

در پشت پرده چه می گذشت ؟

                                                                                                                       (قسمت دوم)

ادامه خاطرات شهید صیاد شیرازی ،

 از روز های اولیه ی جنگ

شهید صیاد شیرازی

حتی یک‌بار مجبور شدند پایگاه هوایی دزفول را تخلیه کنند. یعنی هواپیماها را به سرعت حرکت دادند و رفتند جای دیگر. خیلی زننده بود اگر پایگاه را می‌گرفتند و هواپیماها دست‌نخورده به دست آنها می‌افتاد. این خطر بزرگی بود. دشمن هم‌چنین برنامه‌ای داشت ولی تلفات داد. الحق نیروی زمینی خوب جنگید. به قول معروف، کارد به استخوان‌شان رسیده بود؛ جلوی دشمن را گرفتند و کلی تلفات به آنها وارد کردند. نیروی زمین موفق شد آن‌طرف پل نادری دزفول، اول جاده دهلران، را هم نگه دارد.

در غرب هم، ارتفاعاتی که جلوی عراقیها بود، خط پدافند ما شد: ارتفاعات بازی دراز و سر پل‌ذهاب و کوره‌موش و تنگ‌سومار. این شرایط استقرار ارتش بود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۸۸ ، ۰۹:۲۴
سعید

منتظر واقعی کیست؟

 

 

 

آیت الله خامنه ای
امام زمان(عج)
توجه:

آنچه می‌خوانید گزیده‌ای از سخنان
حضرت آیت الله العظمی خامنه‌ای (مدظله العالی)در روز میلاد
حضرت ولی عصر(عج) است. آنچه خواهید آموخت معنای واقعی انتظار و شناخت منتظر واقعی است.

 بسم‏اللَّه‏الرّحمن‏الرّحیم‏

در آثار اسلامى و شیعى از انتظار ظهور حضرت مهدى(عج) تعبیر شده است به انتظار فرج. فرج یعنى چه؟ یعنى گشایش. کِى انسان انتظار فرج و گشایش دارد؟ وقتى یک فروبستگى‏اى وجود داشته باشد، وقتى گره و مشکلى هست. در زمینه‏ى وجود مشکل، انسان احتیاج پیدا می‌کند به فرج؛ یعنى سرانگشتِ گره‏گشا؛ بازکننده‏ى عقده‏هاى فروبسته. این نکته‏ى مهمى است.

انتظار فرج این نیست که انسان بنشیند، دست به هیچ کارى نزند، هیچ اصلاحى را وجهه‏ى همت خود نکند، صرفاً دل خوش کند به اینکه ما منتظر امام هستیم !

معناى انتظار فرج به عنوان عبارة أخراى انتظار ظهور، این است که مؤمنِ به اسلام، مؤمنِ به مذهب اهل‏بیت علیهم السّلام وضعیتى را که در دنیاى واقعى وجود دارد، عقده و گره در زندگى بشر می‌شناسد. واقعِ قضیه هم همین است. منتظر است که این فروبستگىِ کار بشر، این گرفتارى عمومى انسانیت گشایش پیدا بکند. مسئله، مسئله‏ى گره در کار شخص من و شخص شما نیست.
امام زمان علیه الصّلاة و السّلام براى اینکه فرج براى همه‏ى بشریت به وجود بیاورد، ظهور می‌کند که انسان را از فروبستگى نجات بدهد؛ جامعه‏ى بشریت بلکه تاریخ آینده‏ى بشر را نجات بدهد.

این معنایش این است که آنچه را که امروز وجود دارد؛ این نظم بشرى غیرعادلانه، این نظم بشرى‏اى که در آن انسانهاى بی‌شمارى مظلوم واقع می‌شوند، دلهاى بی‌شمارى گمراه می‌شوند، انسانهاى بیشمارى فرصت عبودیت خدا را پیدا نمی‌کنند، مورد رد و اعتراض بشرى است که منتظر ظهور امام زمان است.

انتظار فرج یعنى قبول نکردن و رد کردن آن وضعیتى که بر اثر جهالت انسانها، بر اثر اغراض بشر بر زندگى انسانیت حاکم شده است. این معنى انتظار فرج است.

امروز شما به اوضاع دنیا نگاه کنید، همان چیزى که در روایاتِ مربوط به ظهور ولى عصر (ارواحنا فداه) وجود دارد، امروز در دنیا حاکم است؛ پر شدن دنیا از ظلم و جور. امروز دنیا از ظلم و جور پر است. در روایت و ادعیه‏ى گوناگون و زیارات مختلف مربوط به ولى‏عصر (ارواحنا فداه) دارد که «یملأ اللَّه به الأرض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا»؛ چنانکه روزى همه‏ى عالم از ظلم و جور پر بوده است همانطور خداى متعال در زمان او عدل و داد را وضع حاکم بر بشریت قرار خواهد داد.

فرج یعنى چه؟ کِى انسان انتظار فرج و گشایش دارد؟

امروز همین است؛ امروز ظلم و جور حاکم بر بشریت است. زندگى بشرِ امروز زندگى مغلوب و مقهورِ دست ظلم و استبداد در همه‏ى دنیاست. در همه‏جا این جور است. بشریت، امروز بر اثر غلبه‏ى ظلم، غلبه‏ى اغراض و هواهاى نفسانى دچار مشکلات فراوانند. دو میلیارد گرسنه در دنیاى امروز، وجود میلیونها انسانى که در نظامهاى طاغوتى مغلوب هواى نفس قدرتمندان طاغوتى هستند، حتّى فشار بر مؤمنین و مجاهدین فى سبیل اللَّه و مبارزان راه حق و ملتى مثل ملت ایران که توانسته است در یک مجموعه‏ى محدودى، در یک فضاى معینى، پرچم عدل و داد را بلند بکند و فشار بر مجاهدان فى سبیل اللَّه، همه نشانه‏ى سیطره‏ى ظلم و جور بر دنیاست. این، انتظار فرج را با وضعیت کنونى زندگى انسان در دوره‏هاى مختلف معنا می‌کند.
امام زمان علیه السلام

امروز ما انتظار فرج داریم. یعنى منتظریم که دست قدرتمند عدالت‏گسترى بیاید و این غلبه‏ى ظلم و جور را که همه‏ى بشریت را تقریباً مقهور خود کرده است، بشکند و این فضاى ظلم و جور را دگرگون کند و نسیم عدل را بر زندگى انسانها بوزاند، تا انسانها احساس عدالت کنند. این نیازِ همیشگى یک انسان زنده و یک انسان آگاه است؛ انسانى که سر در پیله‏ى خود نکرده باشد، به زندگى خود دل خوش نکرده باشد. انسانى که به زندگى عمومى بشر با نگاه کلان نگاه میکند، به طور طبیعى حالت انتظار دارد. این معناى انتظار است. انتظار یعنى قانع نشدن، قبول نکردن وضع موجودِ زندگى انسان و تلاش براى رسیدن به وضع مطلوب، که مسلّم است این وضع مطلوب با دست قدرتمند ولى خدا، حضرت حجت‏بن‏الحسن، مهدى صاحب زمان (صلوات اللَّه علیه و عجّل اللَّه فرجه و ارواحنا فداه) تحقق پیدا خواهد کرد. باید خود را به عنوان یک سرباز، به عنوان انسانى که حاضر است براى آنچنان شرائطى مجاهدت کند، آماده کنیم.

انتظار فرج معنایش این نیست که انسان بنشیند، دست به هیچ کارى نزند، هیچ اصلاحى را وجهه‏ى همت خود نکند، صرفاً دل خوش کند به اینکه ما منتظر امام زمان (علیه الصّلاة و السّلام) هستیم.

انتظارِ دست قاهرِ قدرتمندِ الهىِ ملکوتى است که باید بیاید و با کمک همین انسانها سیطره‏ى ظلم را از بین ببرد و حق را غالب کند و عدل را در زندگى مردم حاکم کند و پرچم توحید را بلند کند؛ انسانها را بنده‏ى واقعى خدا بکند. باید براى این کار آماده بود. تشکیل نظام جمهورى اسلامى یکى از مقدمات این حرکت عظیم تاریخى است. هر اقدامى در جهت استقرار عدالت، یک قدم به سمت آن هدف والاست.

امروز ما انتظار فرج داریم و منتظریم که دست قدرتمند عدالت ‏گسترى بیاید و این غلبه‏ى ظلم و جور را که همه‏ى بشریت را مقهور خود کرده است، بشکند

انتظار حرکت است؛ انتظار سکون نیست؛ انتظار رها کردن و نشستن براى اینکه کار به خودى خود صورت بگیرد، نیست. انتظار حرکت است. انتظار آمادگى است. این آمادگى را باید در وجود خودمان، در محیط پیرامون خودمان حفظ کنیم. و خداى متعال نعمت داده است به مردم عزیز ما، به ملت ایران، که توانسته‏اند این قدم بزرگ را بردارند و فضاى انتظار را آماده کنند. این معناى انتظار فرج است.

انتظار فرج یعنى کمر بسته بودن، آماده بودن، خود را از همه جهت براى آن هدفى که امام زمان (علیه الصّلاة والسّلام) براى آن هدف قیام خواهد کرد، آماده کردن. آن انقلاب بزرگ تاریخى براى آن هدف انجام خواهد گرفت. و او عبارت است از ایجاد عدل و داد، زندگى انسانى، زندگى الهى، عبودیت خدا؛ این معناى انتظار فرج است.

ان‏شاءاللَّه ظرفیت دلها و چشمها و ظرفیت جهان آماده براى آن انقلاب عظیم الهى بشود.

والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‏

برگرفته از پایگاه معظم له

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۸۸ ، ۰۷:۴۳
سعید

شهیدان ، شما که رفتید ...

متن سخنان سید مهدی شجاعی در مراسم ترحیم شهید سید مرتضی آوینی :

چفیه

 

 

 

 

 

 

 

شهیدان سلام.

سلام بر آن روز که زاده شدید.... سلام بر آن ایام نورانی که زیستید و سلام بر آن لحظات شیرین وصال که به معشوق پیوستید.
 آخرین میهمان شما و آخرین مسافر ما، « مرتضی»، بهانه ای شده است تا ما پر و بال سوختگان، این سوی مرز ماندگان، بی پروانگان، از پرواز جاماندگان و دردمندان و حسرت کشان و غبطه خوران، تا ما هجران کشیدگان و حرمان دیدگان، در زیر چادر افسوس، سر بر شانه ی هم گذاریم و دردهای پنهانی خویش را مویه کنیم.
 دوست داشتم شما از آن سو بگویید، نه این حقیر روسیاه ازین سو. دوست داشتم شما از وعده های خدا بگویید، از تجارت مربحه « یسرها لهم ربهم».از « جنات عدن»، از « فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر»، از « رضی الله عنهم و رضوا عنه»، از« ذالک فضل الله یوتیه من یشآء»، از « و لمن خاف مقام ربه جنتان»، از « متکئین علیها متقابلین»، از « بل احیاء عندربهم یرزقون»، از « ارجعی الی ربک راضیة مرضیه». از « فادخلی فی عبادی وادخلی جنتی»، از « و سیق الذین اتقوا ربهم الی الجنة زمرا حتی إذا جائوها و فتحت ابوابها و قال لهم خزائنتها سلام علیکم طبتم فادخلوها خالدین».... از « و آخر دعویهم ان الحمدلله رب العالمین».
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۸۸ ، ۰۷:۱۰
سعید

در پشت پرده

                     چه می گذشت ؟

 (قسمت اول):

(روز های اول جنگ از زبان شهید صیاد شیرازی)

خواستیم سرکی به پشت پرده ی روز های اول جنگ بکشیم ، که صیاد به دادمان رسید و برایمان خبر آورد که :

شهید صیاد شیرازی

 

 

 

 

 

 

 

ریشه توطئه‌ای که در جنگ با ضد انقلاب به وجود آمده بود، به ابر قدرتها برمی‌گردد که پشت‌سرهم برای ما مسأله ایجاد می‌کردند تا نتوانیم به خودمان برسیم. همان زمانی که من مسؤول منطقه بودم، مرتب گزارش می‌رسید که شاهد و ناظر فعالیتهای ارتش عراق هستند. از ارتفاعات آقداغ ، ارتفاعات سلمانه ، تنگ هووان ، پاسگاه بیشکان و از منطقة مهران گزارش می‌رسید که ما می‌بینیم عراق به صورت وسیع در حال تدارک است، مانور می‌کند و نیروهایش دائم در تحرک هستند. بعدها این گزارشها به صورت جدی‌تر درآمد. دشمن با گلولة تانک پاسگاه گورسفید را در منطقة قصرشیرین زد. بچه‌ها هم تعصب‌شان گل می‌کرد و مجبور می‌شدند با موشک تاو و وسایل دیگر آنها را بزنند. در نتیجه، بعضی مواقع نبردی در حد تیراندازی متقابل شروع می‌شد. این کارها، در جاهایی مثل نفت‌شهر باعث مشکل می‌شد. در نفت‌شهر هنوز تأسیسات و امکاناتی داشتیم که فعال بودند و داشتند کار می‌کردند.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۸۸ ، ۰۶:۴۱
سعید

نامه ای از جبهه که

برای خواص نوشته شد!

کربلای جبهه ها یادش بخیر

اشاره: نامه ی پیش روی که مربوط به شهید فرزانه نظر علی محفوظی است بیشتر مربوط به خواص می شود. برخی رزمندگان از عدم دقت و حرکت به موقع عده ای از متدینان غصه می خورند. آنها را نصیحت می کردند و برای آنها که دوستان شهدا محسوب می شدند احساس نگرانی می کردند، دغدغه های شهید نظر علی را

حتماٌ

حتماٌ

حتماٌ

بخوانید خودتان متوجه باقی قضایا می شوید.

 

«بسم الله الرحمن الرحیم»

 «حضور دوستان ارجمند سلام علیکم»

«اللهم لا تکلنی الی نفسی طرفه عین ابدا لا اقل من ذالک و لا اکثر»

پروردگارا چشم بر هم زدن مرا به خودم وامگذار نه کمتر و نه بیشتر.

«لن تنالوا البرّ حتّی تنفقوا ممّا تحبّون» (آل عمران 92)

هرگز  به خیر و سعادت دست پیدا نخواهید کرد مگر آن که از آنچه دوست دارید انفاق نمایید.

پس ازتقدیم عرض سلام به حضور مبارک شما، امیدوارم سلامت و تندرست باشید و با یاد خدای تعالی از زندگی موفقی و از ایام پر معنویتی برخوردار باشید و هیچگونه ناراحتی و کسالتی نداشته باشید. پس اگر احوالی از دوست حقیرتان نظرعلی محفوظی را خواسته باشید سلامتم و به دعاگویی همه مؤمنین مشغولم. امیدوارم که نامه ی بی قابل و کم ارزش اینجانب مورد قبول شما باشد. در ابتدا باید عرض شود که خیلی مشتاق به این بودم که در جمع شما صحبت کنم و وظیفه و تکلیفی که بر دوش همه ی ما می باشد برای شما بازگو نمایم ولی آن طوری که من خواستم موفق به آن نشدم. در ابتدا از همه ی شما معذرت و پوزش می طلبم و خطابم به همه ی شما می باشد و همه ی بسیحی هایی که دارای پرونده ی بسیج می باشند ولی … اولین خطابم به شما مسول پایگاه و اعضای شورای پایگاه می باشد که حتماً قبل از خواندن نامه همه ی برادران بسیج را کلاً دعوت نمایید که در جلسه حاضر باشند و نامه را برای همه ی آنها بخوانید.

برادران عزیز بسیجی و برادران مؤمن به انقلاب همه ی شما روزهای اوایل انقلاب را در نظر بیاورید. مشکلات اول انقلاب را در نظرتان مجسم کنید قبل از این که آستاسر و سید زین العابدین شهدایی همچون فلاح، معصومی، اسدی، نبی پور،‌علیزاده، علیزاده ی دیگر و شهید بسیار گرانقدر صابریان را بخود داشته باشد با چه شوقی برای انقلاب کار می کردید. ولی در شهادت یکی پس از دیگری بجای این که قدم فعالیت اسلامی را فراتر بنهید گام خود را کوتاه تر کردید و از مجردی به متأهلی و از طریق اولاد و همسر و از طریق انتخاب دوستان ناباب (البته برای بعضی ها) و از طریق انتخاب شغل جهت تأمین امرار معاش زندگی کاملاً فعالیت و اشتیاق خود را به انقلاب کم کردید و به دلیل این که،‌ در جلسه ی لازم و ضروری بسیج شرکت نمی کنید ـ در گردهمایی و سمینارهای مربوط به خودتان در سپاه شرکت نمی کنید ـ در فکر انتقاد غیر سازنده و نامعقول نسبت به همدیگر هستید. پس از هفت سال از جنگ و با دادن این همه شهدا از سر جای خود تکان نخوردید و برای تماشا هم که شده به جبهه نیامدید. و هزاران دلیل و برهان دیگر …

چطور می خواهید در آخرت جواب شهدا را بدهید؟

در صورتی که در مراسم سوم و هفتم و غیره شهدا همه لباس عزا می پوشید و حتّی گریه و زاری          می کنید و متأثر می شوید. متأثر از این بشوید که چرا پرچم افتاده از دست شهدای فوق و سایر شهدا را که در صحرای خوزستان و کردستان بر زمین افتاده در دست نمی گیرید. متأثر از این بشوید که همه روز به مزار شهید می روید ولی به پیغام شهید توجه نمی کنید. اگر ترس از بدبخت و بیچاره شدن خانواده ی خود را دارید. مگر خانواده شهید صابریان عزیز و اسدی و بقیه بدبخت و بیچاره شدند؟ مگر خانواده شما از خاندان، ابا عبدالله الحسین (ع)‌ و سایر شهدای صدر اسلام عزیزتر است؟

چرا یک مقدار واقعاً فکر اساسی نمی کنید و راه صحیح و اساسی در پیش نمی گیرید؟‌ باید به خوتان بیایید و فکری درباه ی خود بکنید.

کربلای جبهه ها یادش بخیر

بجای این که شهدای محله مان در روز آخرت شفیع ما باشند یقه ما را می گیرند. ما را زیر سوال قرار می دهند. به جای این که آبروی اسلام را در آخرت حفظ کنیم، بلکه هم در این دنیا و هم در آن دنیا لطمه به اسلام می زنیم. شما به عنوان الگو و نمونه در محل زندگی می کنید و مردم همه متوجه ی شما هستند و از شما انتظار و توقع دارند که شما چکار می کنید. تا شما نجنبید و حرکت نکنید و دست از سر زن و بچه نکشید هیچ یک از آنها و بی تفاوت ها حرکت نمی کنند. شما باید خیلی جلوتر از دیگران باشید. دلتان به حال اسلام بسوزد. به حال خانواده شهدا بسوزد. به حال بچه های شهدا بسوزد که هر روز از کنار آنها می گذرید و آنها را با چشمتان می نگرید. ولی اندیشه ای در مورد آنها نمی کنید. آیا وفایتان تا همین جا بود که اگر واقعاً‌ جمهوری اسلامی احتیاج به نیرو و کمک داشت. دست از بسیج و انقلاب و فعالیت و جلسه و سمینار و گردهمایی بکشید و جنگ را به دیگران محوّل کنید و بگویید که دیگران هستند و جبهه را پُر می کنند پس خودتان چه کار باید بکنید؟ بهار و پاییز را که کار دارید. زمستان و تابستان که هوا سرد و یا گرم است،‌ در مواقعی که بیکار هستید زن و بچه و پدر و مادر و یا برادر و خواهر مریض است. پس کی باید وظیفه تان را انجام دهید؟

امروز همه ی شما را جمهوری اسلامی برای چندمین بار به کمک خواست، به شما احتیاج پیدا کرد که به دادش برسید. از تمامی جهات و از سوی همه ی دشمنان به اسلام هجوم آوردند و به وسیله ی ممکن اسلام را تحت محاصره قرار دادند و تمامی نیرویشان را برای نابودی اسلام بکار بردند. دشمنان اسلام در داخل به عناوین مختلف مشغول ضربه زدن و فعالیت هستند. ولی ما که به عنوان شیعه ی علی (ع) و پیرو امام حسین (ع) هستیم و خودمان را در لیست جمهوری اسلامی نام نویسی کردیم دست از همه ی فعالیت کشیدیم و فقط در فکر تهیه آذوقه زندگی هستیم. نمی خواهم به شما توهین و جسارت بکنم و یا شما را سرزنش بکنم. ولی به عنوان یک تکلیف دینی و اسلامی و شرعی برای شما بگویم. باید بیشتر از دیگران یعنی افراد غیر بسیجی در جلسه ی گروه مقاومت محل شرکت کنید. بیشتر از دیگران در گردهمایی و سمینار سپاه شرکت کنید. بیشتر از دیگران و در همه ی روزها در مسجد حاضر شوید. بیشتر از دیگران باید به فکر خودسازی و تهذیب نفس باشید. بیشتر از دیگران باید تبلیغ اسلامی در محل و روی افراد بی تفاوت در جهت جذب آنها به سوی اسلام و جنگ داشته باشید البته باید با عملتان باشد. بیشتر و زودتر از دیگران باید در جبهه حضور داشته باشید که جایگاه بسیار با صفا و مقدس می باشد. جبهه یک محل و مکان آماده برای خودسازی و مبارزه با نفس می باشد اگر کسی یا هر یک از شماها موفق نشوید که به جبهه بیایید هم به خودتان ضربه زدید و هم این که ضرر دنیوی و اخروی کردید. نگذارید در لباس اسلام به اسلام ضربه بزنیم. نگذارید که با عمل خودمان مردم به ما بخندند و شرمنده در مقابل آنها باشیم. اگر دیدید که یک رزمنده ای در جبهه دستش و یا پایش و جایی از بدنش مجروح شده و یا حتّی شهید شده دیگر کار از کارش گذشت نه. بلکه این یک امتحان الهی و آزمایش خدایی برای آن نفر و برای آن خانواده می باشد. و یا حتّی برادری در یک خانواده شهید و یا مجروح شده دیگر بقیه دست از جنگ و جبهه بکشند بلکه همه ی ما تک تک در قبال جنگ و اسلام وظیفه ای جداگانه داریم. باید خودمان برای خودمان توشه ی آخرت تهیه نماییم هیچکس به فریاد مان در آن جهان نخواهند رسید مگر اعمال نیک و خوب ما که ببینیم چه تهیّه کرده ایم. شما را در آخرت مانند افراد عادی در محل مواخذه نمی کنند. بلکه شما را در لباس بسیجی و در لباس حزب اللهی و مدافع اسلام سؤال و مواخذه می کنند. از برای آخرین بار می گویم قدری عاقلانه فکر کنید و رسم و راه صحیح تری در پیش بگیرید و بیشتر در فکر انجام اعمال نیک باشید و بیشتر به همدیگر اطمینان داشته باشید و بیشتر در جلسه ی مربوط به بسیج و جبهه حضور داشته باشید و بیشتر در مورد خانواده ی شهدا و خود شهدا فکر و تعقّل نمایید.

سر انجام برای تک تک شما دعا و سلام می رسانم و آرزوی موفقیّت و نصرت شما و اسلام را از خدای رحمان و رحیم خواهانم و پوزش می طلبم از شما که سر مبارک شما را به درد آوردم و وقت گرانبهای شما را گرفتم و امیدوارم که مرا با این حرف های گنده تر از خودم به شما گفتم می بخشید. همگی شما را به خدای بزرگ می سپارم.

به امید طول عمر حضرت امام خمینی و پیروزی نهایی اسلام بر کفار

پیروزی نهایی رزمندگان اسلام و نابودی تمامی دشمنان اسلام

والسلام علیکم و رحمة ا… و برکاته

چهارشنبه مورخه 12/9/1365

دوست حقیرتان نظرعلی محفوظی

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۸۸ ، ۱۲:۲۰
سعید

سردارشهید حاج ابراهیم همت

(17/12/1363)

حاج همت

فرمانده لشکر

27 محمد رسول الله

به عادت همیشه, هرروزیک نفر شهردارساختمان می شد تا نظافت و پذیرایی و شست وشو را برعهده بگیرد. اما متاسفانه وقتی نوبت به بعضی ها می رسید, تنبلی می کردند وظرف های شام را نمی شستند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۸۸ ، ۱۳:۴۹
سعید

سردار قرار گاه حمزه

سردار سرتیپ پاسدار شهید ناصر کاظمی ، قائم مقام فرمانده قرارگاه حمزه سیدالشهدا(ع)

شهید ناصر کاظمی

ناصر از زبان ناصر:

  من متولد سال 1325 و اهل تهران هستم . فعالیت سیاسی من تقریبا از سال 1356 شروع شد .آن موقع که دانشجوی دانشکده ی تربیت بدنی بودم ، دستگیر شدم و مدت 25 روز در زندان قصر به سر بردم . بعد ازآزادی ، به طور مداوم در حرکت های مردمی و سایر امور انقلاب شرکت میکردم.

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی من خیلی زود به سپاه پیوستم و در همان سال 1358 به مدت 3 ماه برای ماموریت به زابل عازم شدم .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۸۸ ، ۱۳:۳۰
سعید

حماسه یک سردار

ولادت


به سال ۱۳۴۰ ه.ش در مشهد متولد شد. پدرش که از کسبه متعهد به شمار می رود، در دوران ستم شاهی و اختناق، با علما و روحانیون مبارز، از جمله حضرت آیت ا... خامنه ای (مدظله العالی) و شهیدان هاشمی نژاد و کامیاب ارتباط داشت؛ محمود را همراه خود به مجالس و محافل مذهبی و نماز جماعت می برد و از این راه، او را با مکتب اهل بیت و تعالیم انسان ساز اسلام آشنا کرد.محمود کاوه، دوران تحصیلات ابتدایی خود را در چنین شرایطی سپری کرد. و با علاقه قلبی و تشویق پدر، وارد حوزه علمیه شد و هم زمان، تحصیلات دوران راهنمایی و دبیرستان را نیز ادامه داد.با اوج گیری انقلاب، او که جوانی با نشاط، فعال و مذهبی بود، با شرکت در محافل درس مساجد جوادالائمه و امام حسن مجتبی(علیهم  السلام) که در آن زمان از مراکز تجمع نیروهای مبارز مشهد بود از هدایت ها و تعالیم حضرت آیت ا... خامنه ای (مدظله العالی) بهره های فراوانی برد. وی ره توشه های همین تعالیم رابا خود به محیط دبیرستان و میان دانش آموزان منتقل می کرد، تا آن جا که در دبیرستان، به عنوان محور مبارزه شناخته شد.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۸۸ ، ۱۰:۲۸
سعید

یاران هم عهد

 

همین شهادت ها پیروزی را بیمه ، 

و دشمن را رسوا می کند .

                                           امام خمینی (ره)

شهادت ...رمز پیروزی اسلام در راستای تاریخ .

شهادت... تنها سلاحی که دشمن هر چند قوی و نیرومند باشد، نمی تواند بر آن پیروز گردد.

شهادت ، همان تحفه الهی بود که به دو بنده مخلص پروردگار در غروب روز 8 شهریور هدیه شد و آن دو بزرگوار این هدیه الهی را در آغوش گرفتند وجانشان با هم به ملکوت اعلی پرواز کرد ، و در محضر حضرت حق به  نعمتهای بی پایان الهی دست یافتند .

دو برادر

 گویا رجایی و با هنر این دو دوست صمیمی و دو یار قدیمی با هم از ازل عهد اخوت بسته بودند ، آنچنان که نه تنها در دنیا با هم باشند ، بلکه لحظه دیدار که فرا رسید ، با هم به دیدار خدای خود روند ، و چنان شد که بود.

امام خمینی ‏در پیامی به مناسبت شهادت این دو مجاهد فی سبیل الله چنین می فرمایند :

  1. "آقای رجایی و آقای باهنر هر دو شهیدی هستند که با هم در جبهه های نبرد با قدرتهای فاسد ، هم جنگ وهمرزم بودند و "مرحوم شهید رجایی به من گفتند که 20 سال است که با آقای باهنر همراه بودیم" و خداوند خواست که با هم از دنیا هجرت کنند و به سوی او هجرت کنند . من در عین حال که شهادت این دو بزرگوار برایم بسیار مشکل است ، می دانم که آنها به رفیق اعلی متصل شده اند و برای آنها آرامش هست و اینطور گرفتاری هایی که الان برای ما هست ، دیگر برای آنها نیست و آنها رسیده اند به مطلوب خودشان و از این جهت به آنها و به خانواده های آنها و ملت اسلامی تبریک عرض می کنم که چنین شهدایی تقدیم می کنند ."
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۸۸ ، ۰۹:۲۱
سعید

حادثه‌ی دزلی از زبان

 حضرت امام خامنه ای(روحی فداه)

 من فراموش نمیکنم در سال 59 در این شهر مریوان، با جمع مردم صمیمىِ اینجا مواجه شدم و به یک واحد آموزش و پرورش - فکر میکنم یک دبستان بود - رفتیم و با نوجوانان آنجا حرف زدیم. آن نوجوانان امروز یقیناً مردان میانسالى هستند. از اینجا با بعضى از افراد خودِ مریوان به مناطق دزلى و درکى - اگر درست یادم مانده باشد - رفتیم؛ مناطق بسیار حساس، بسیار مهم؛ از لحاظ طبیعت، بسیار زیبا؛ از لحاظ مردم، بسیار خونگرم؛ اما متأسفانه بر اثر جفاى دشمنان ملت ایران و دشمنان انقلاب اسلامى، همین مردم خوب، همین منطقه‏ى خوب، همین کوه‏هاى سر به فلک کشیده و سرسبز، همین دشتهاى خرم تبدیل شده بود به جهنم درگیرى‏ها و دشمن توانسته بود از برخى مزدوران خود سوء استفاده کند و آنها را وسیله‏اى قرار دهد براى کوبیدن مردم و به طور بالواسطه و غیر مستقیم، کوبیدن نظام اسلامى و تحقیر ملت ایران.

رهبر انقلاب

من فراموش نمیکنم در دزلى مردم با چهره‏ى باز از ما استقبال کردند. از دزلى با برادرها خارج شدیم برویم به سمت ارتفاعات مشرف بر سرزمینهاى عراق - ارتفاعات «تته» - که مزدوران بدخواهِ حقیرى در بین آن مردم نفوذ کرده بودند و حضور هیئت ما را به دشمن اطلاع دادند و دشمن هواپیماهایش را فرستاد. ما در بین راه که به طرف ارتفاعات میرفتیم، دیدیم هواپیماى دشمن عبور کرد؛ فهمیدیم حادثه‏اى براى دزلى پیش خواهند آورد. برگشتیم دیدیم متأسفانه مردم غیر نظامى، مردم کوچه و بازار را بمباران کردند؛ عده‏اى را زخمى کردند، عده‏اى را به قتل رساندند. و ما جنازه‏ى شهدا و بعضى از مجروحین را برداشتیم، آمدیم مریوان.

این خاطرات عبرت‏آموز است. آن روز همین نظامهاى جهانىِ مدعى حقوق بشر از همین صدام حسین دفاع میکردند؛ از همین حرکات وحشیانه دفاع میکردند.نسل جوان امروز در کشور ما می داند و بداند، آزمایشگاه دروغ و فریب، آزمایشگاه خطاهاى بزرگ و جبران‏ناپذیرِ دستگاه‏هاى مدعى حقوق بشر، همین کشور عزیز ما و همین مرزهاى غربى این کشور از جمله منطقه‏ى کردستان بوده است.

 

بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت امام خامنه ای (روحی فداه)

در دیدار مردم مریوان 26/2/1388

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۸۸ ، ۰۸:۰۴
سعید

 

شهید سید مجتبی علمدار

« فرازهایی از وصیت نامه‌ی مداح اهل بیت،

جانبازِ شهید حاج سید مجتبی علمدار »

.. به همه شما وصیت می کنم، همه شمایی که این صفحه را می خوانید، قرآن را بیشتر بخوانید، بیشتر بشناسید، بیشتر عشق بورزید، بیشتر معرفت به قرآن داشته باشید، بیشتر دردهایتان را با قرآن درمان کنید، سعی کنید قرآن انیس و مونستان باشد، نه زینت دکورها و طاقچه های منزلتان.

شیعه ها! مسلمونا! حزب اللهی ها! بسیجی ها! و.. نگذارید تاریخ مظلومیت شیعه تکرار شود. بر همه واجب است مطیع محض فرمایشات مقام معظم رهبری که همان ولایت فقیه می باشد، باشند. چون دشمنان اسلام کمر همت بستند تا ولایت فقیه را از ما بگیرند شما همت کنید، متعهد و یکدل باشید تا کمر دشمنان بشکند و ولایت فقیه باقی بماند.

.. زمانی که زیر تابوت مرا گرفتید و به سوی آرامگاه می برید تا می توانید مهدی (عج) و فاطمه (س) را صدا بزنید . تنها امید من که همان دستمال سبزی است که همیشه در مجالس و محافل مذهبی همراه من بوده، به اشک چشم دوستانم متبرک شده است روی صورتم بگذارید .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۸۸ ، ۱۲:۲۷
سعید

غربت حزب الله در مهبط عقل

در جهانی که عقل یکسره طعمه شیطان گشته است و عشق را جز در کشاله رفتن بدن‌های کرخت نمی‌جویند، از هر طریق که راه بسپاری، کار را به قطعنامه 598 می کشانند .

... رو دربایستی را کنار گذاشته‌ام؛ زدن این حرفها شجاعتی می‌خواهد که با عقل و عقل ‌اندیشی ... و حتی ژورنالیزم جور در نمی‌آیدف چرا که حزب‌الله، حتی در میان دوستان خویش غریبند، چه برسد به دشمنان؛ اگرچه در عین گمنامی و مظلومیت، باز هم من به یقین رسیده‌ام که خداوند لوح و قلم تاریخ را بدینان سپرده است.

روزگاری بود که «آته ایسم» (الحاد)، شده بود ملاک روشنفکری و هر کس در هر جا مقاله می‌نوشت و راجع به هر چه می‌نوشت، بی‌ربط و باربط، فحشی هم نثار دین و دینداری و خداپرستی می‌کرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۸۸ ، ۱۳:۵۱
سعید

لشکری که به آسمان رفت

شهید لشکری

پرندگان را به دسته‌های مختلف تقسیم کرده‌اند. اما من فکر می‌کنم می‌شود همه پرندگان را به سه دسته تقسم کرد:

1ـ پرندگانی که بال دارند و پرواز می‌کنند.

2ـ پرندگانی که بال دارند و پرواز نمی‌کنند.

3ـ پرندگانی که بال ندارند ولی پرواز می‌کنند

پرندگان دسته اول و دوم را همه ما می‌شناسیم ولی پرندگان دسته سوم را کمتر کسی می‌شناسد

پرندگانی که بدون بال پرواز می‌کنند!

پرندگانی که می‌خندند!

پرندگانی که گریه می‌کنند!

پرندگانی که فکر می‌کنند!

پرندگانی که می‌نویسند!

آری، تنها پرنده‌ای که بال ندارد ولی می‌تواند پرواز کند، انسان است...انسان می‌تواند دو بال برای خود دست و پا کند و با آنها تا جایی پرواز کند که پر عقاب هم در آنجا می‌ریزد، و پر فرشتگان و حتی پر جبرئیل هم در آنجا می‌سوزد. تا روی قله قاف، تا زیر سایه بال سیمرغ، تا آغوش مهربان خدا...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۸۸ ، ۱۳:۵۴
سعید

بیعت نامه «شهید آوینی»

با «مقام معظم رهبری»

هنرمندان از سید مرتضی آوینی می گویند

شهید آوینی در خطاب به مقام معظم رهبری: بسیارند کسانی که می دانند شمشیر زدن در رکاب شما برای پیروزی حق از همان ارجی در پیشگاه خدا برخوردار است که شمشیر زدن در رکاب حضرت حجت (س) و نه تنها آماده که مشتاق بذل جان هستند. سر ما و فرمان شما.

به گزارش خبرگزاری فارس، شهید سید مرتضی آوینی در سال 1371 نامه ای را خطاب به مقام معظم رهبری نامه ای را نوشته و ارسال نمودند که حاوی مطالب مهمی پیرامون برخی مشکلات فرهنگی کشور بود. متن کامل این نامه تا امروز منتشر نشده است اما آن چه خواهید خواند مقدمه نامه مذکور است:

خدمت رهبر معظم انقلاب اسلامی،

نائب امام عصر (ع) حضرت آیت الله خامنه ای ایدکم الله تعالی بتاییداته الخاصه.

سلام علیکم و رحمة الله و برکاته. امتثال امر فرصتی برای عرض ارادت در این مرقومه باقی نمی گذارد لذا حقیر مستقیما با استمداد از فضل بی منتهای رب العالمین وارد در اصل مطلب می شوم بعد از عرض این مختصر که:

ما با حضرتعالی به عنوان وصی امام امت (ره) و نایب امام زمان (عج) تجدید بیعت کرده ایم و تا بذل جان در راه اجرای فرامین شما ایستاده ایم، همانگونه که پیش از این درباره امام امت (ره) بوده ایم و بسیارند هنوز جوانانی که عشق به اسلام و شور رضوان حق آنان را در میدان انقلاب نگاه داشته باشد، با همان شوری که پیش از این داشته اند.

مقام معظم رهبری

 خدا شاهد است که این سخن از سر کمال صدق و از عمق قلوب همان جوانانی سرچشمه گرفته است که در تمام این هشت سال بار جنگ بر شانه های ستبر خویش کشیدند. ما به جهاد فی سبیل الله عشق می ورزیم. و این امری است فراتر از یک انجام وظیفه خشک و بی روح. این سخن یک فرد نیست، دست جماعتی عظیم است که به سوی حضرت شما دراز شده تا عاشقانه بیعت کند،

بسیارند کسانی که می دانند شمشیر زدن در رکاب شما برای پیروزی حق از همان ارجی در پیشگاه خدا برخوردار است که شمشیر زدن در رکاب حضرت حجت (س) و نه تنها آماده که مشتاق بذل جان هستند. سر ما و فرمان شما.

کمترین مطیع شما سید مرتضی آوینی.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۸۸ ، ۱۴:۴۰
سعید

مناجات با ولوم بالا

e f ' , ' *  ( '  h d h e  ( ' d '

 سرانجام نیروهای گردان از گرد راه رسیدند و به خیمه هایی که ما بنا کرده بودیم رونق و صفا بخشیدند روزهای خوب شیخ صله هیچگاه از یادمان رفتنی نیست. حمید پایمرد ، پشت چادر گروهان، قبری کوچک کنده بودو شب ها در آن برای خود حال و هوایی داشت. او که در هر حالی دست از شوخی بر نمی داشت، نیمه های شب صدایش را در خال مناجات بلند می کرد و به قول معروف « ولوم» صدایش را می برد بالا تا با این کار، هم سر به سر بچه ها گذاشته باشد و هم آنها را برای نماز شب بیدار کند درست مثل برنامه ای که ابوالفضل شجاعی و رنجه با هم داشتند. آن رو هنگام سحر و نافله شب که فرا می رسید، به بازی کردن یک نمایش ساختگی دست می زند که حاصل آن چیزی جز بیدار کردن بقیه بچه ها برای نماز شب نبود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۸۸ ، ۱۴:۱۵
سعید

قرارگاه آسمانی

قرارگاه آسمانی

فهمیده بودم برای یافتن عاشقان باید نیمه شب برخاست و تمام گوشه های دنج و تاریک پادگان را دقیق کاوید تا معنی عشق و عرفان را فهمید. کنار دیوار بیرونی یکی از آسایشگاه ها در تاریکی سایه دیوار ، از زمزمه درد آلود عاشقی بی پروا، پی به تموج دریایی از عرفان او بردم. اتفاقا در کنار دیوار دیگری از همان آسایشگاه که با این دیوار زاویه 90 درجه تشکیل می داد، از جابجا شدن سایه کمرنگ بر دیوار فهمیدم که دو عاشق بی خبر از وجود همدیگر  ، به نجوا با خدایشان پرداخته اند. هر چند خودم را حقیرتر از آن می دیدم که فاصله کمتری از آنان داشته باشم  در محلی مناسب که هر دو را شاهد باشم ، بستن بند کفش را بهانه ی این تجسس و کنجکاوی ساختم .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۸۸ ، ۱۴:۰۶
سعید


نگاهی کوتاه به زندگی شهید عباس بابایی

در سال 1329در شهرستان قزوین دیده بهجهان گشود.دوره ابتدایی را در دبستان دهخدا و دوره متوسطه را در دبیرستان نظام وفای قزوین گذراند. در سال 1348 درحالیکه در رشته پزشکی پذیرفته شده بود داوطلب تحصیل در دانشکده خلبانی نیروی هوایی شد. پس از گذراندن دوره آموزش مقدماتی خلبانی جهت تکمیل دوره به آمریکا اعزام شد در مدت این دوره آموزشی خلبانی هواپیمای شکاری را با موفقیت به پایان رساند و پس از بازگشت به ایران در سال1351با درجه ستوان دومی در پایگاه دزفول مشغول به خدمت شد.

همزمان با ورود هواپیمای پیشرفته F-14 به نیروی هوایی، شهید بابایی در دهم آبان ماه 1355برای پرواز با این هواپیما انتخاب شد وبه پایگاه هوایی اصفهان انتقال یافت. پس از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی، وی گذشته از انجام وظایف روزانه به عنوان سرپرست انجمن اسلامی پایگاه هوایی اصفهان به پاسداری از دستاورد های انقلاب پرداخت .

شهید بابایی علی رغم درخواست ها ودعوتهای هر ساله اطرافیان در هیچ سالی به حج نرفت از نزدیکان او نقل است که وی چند روز قبل از شهادت در پاسخ به پافشاریهای دوستانش گفته بود " تا روز عید قربان خودم را به شما می رسانم " وشگفت اینکه شهادت او برابر با روز عید قربان بود.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۸۸ ، ۲۰:۰۲
سعید

جام بلا و اهل بلا

جام بلا و اهل بلا

می‌گویند که خیال رام ناشدنی است، اما می‌شود من می‌شناسم کسانی را که خیالشان مرکوب بالداری است که آنها را هر بار که اراده کنند، به ملکوت می‌برد. اما نمی‌شناسم کسی را که بتوان جلوی انعکاس وجود خوی را در آینه قلبش بگیرد. قلب، خلاصه وجود آدمی است؛ مجملی است از وجود تفصیلی آدمی، که آنجا بعد از مرگ کتابی می‌شود منشور که خبر از وجود نهایی انسان می‌دهد؛ خبر از همان وجودی می‌دهد که از دیگران می‌پوشانیم. ایناج عالمی است که می‌توان دروغ گفت، اما آنجا عالمی است که نمی‌توان مانع از رسوایی شد و این هم از خصوصیات همین عالم است که آدم برای آنکه حرف دلش را بزند، باید این همه مقدمه بچیند و صغری و کبری بیاورد.

وقتی طبل «جهاد در راه خدا» نواخته می‌شود، دوران حکومت عشق آغاز می گردد، چرا که جز عشاق کسی حاضر به فداکاری و از جان گذشتگی نیست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۸۸ ، ۱۵:۲۹
سعید

پاتک نماز شب خوان ها

پاتک نماز شب خوان ها

از جمله مراقبت های ویژه نماز شب ، رد گم کردن شب زنده داران بود با بذله گویی و پرهیزاز  قداست هایی که خواه ناخواه جزو تبعات آن شب زنده داری ها بود . بچه ها در به در  دنبال این می گشتند که کسی را پیدا کنند و خودشان را به همه کرامات ، مثل «مولوی» به پای آن «شمس» بیندازند. این بود که شب زنده داران می بایست مرتب به نگه داشتن ظاهرشان در سطح بقیه و ارزان فروختن خودشان به دیگران ، این واقعیت را انکار می کردند و با خودشان بیگانه میشدند .

((از جمله مراقبت های ویژه نماز شب ، رد گم کردن شب زنده داران بود با بذله گویی و پرهیزاز  قداست هایی که خواه ناخواه جزو تبعات آن شب زنده داری ها بود . بچه ها در به در  دنبال این می گشتند که کسی را پیدا کنند و خودشان را به همه کرامات ، مثل «مولوی» به پای آن «شمس» بیندازند.))

 از جمله این کلمات قصار و مطایبات این بود که اگر کسی التماس دعا می گفت و به نحوی می خواست بگوید که من میدانم شما نماز شب میخوانی، او در جواب این « تک » گوینده چنین « پاتک » می کرد:

.

.برو ادامه مطلب

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مرداد ۸۸ ، ۱۴:۱۴
سعید

عکسی برای شهادت

عکسی برای شهادت

خانم سیده زهرا حسینی در کتاب « دا»شرح می دهد که در روز تشییع عباس و موسی دوستان برادرش علی  به همراه خواهر و مادرش به انجا رفته بودند در حالیکه پدر و برادرش محسن هم در مراسم حضور داشتند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مرداد ۸۸ ، ۱۳:۳۷
سعید
پرونده هشت سال دفاع مقدس در بعد سخت افزاری آن با شکست منافقان در عملیات مرصاد بسته شد.

این نبرد که به نحوی می‌توان آن را نهروان ایران نامید، در روزهای آغازین مردادماه سال ۶۷ در گرفت و با شکست سنگین نیروهای مسعود رجوی پایان یافت.

در فاصله پذیرش قطعنامه ۵۹۸ توسط ،توسط حضرت خمینی (ره) که ایشان از آن به عنوان نوشیدن جام زهر نام بردند، تا حالت قطعیت یافتن آن، زمانی بود که منافقین به آن به عنوان فرصتی مغتنم جهت ساقط کردن نظام جمهوری اسلامی ایران( به زعم خود) نگاه می‌کردند.

از طرفی، نظر بر این که در آن برهه توجه عمده نیروهای ایران به جنوب کشور بود، منافقین در این فکر بودند که از طریق جبهه غرب در طی چند روز حکومت اسلامی ایران را براندازند.

اما باید یادآور شد از آنجایی که حضرت امام خمینی (ره) درحوزه سیاست خارجی دیپلماسی فعالی داشتند، می‌توان چنین عنوان کرد که مسعود رجوی انتظار پذیرش قعطنامه را در آن شرایط از طرف امام راحل نداشت و پذیرش قطعنامه توسط امام راحل به نحوی موجب غافلگیری وی شد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۸۸ ، ۱۰:۲۷
سعید
بررسی حوادث نیمه اول سال ۱۳۶۷در رابطه با جنگ ایران وعراق به خوبی نشان می‌دهد که از نظر نظامی، دشمن با حمایت‌های مستقیم و غیرمستقیم وهمه جانبه، توان قابل ملاحظه‌ای یافته و در مقابل محاصره اقتصادی ونظامی موجب کاهش نسبی توان نظامی ایران گردید.

در چنین شرایطی با دخالت آمریکا در جنگ و سرنگونی هواپیمای مسافربری ایرانی در اوایل تیرماه سال ۶۷تهاجم دشمن آغاز شد و در کمتر از سه ماه تمام مناطق تصرف شده توسط ایران را باز پس گرفت.

فعل وانفعالات نظامی نهایتا موجب اقدام شجاعانه و تدبیر حکیمانه رهبر انقلاب اسلامی امام خمینی (ره) مبنی بر پذیرش قعطنامه گردید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۸۸ ، ۰۹:۱۰
سعید
السلام علی قلب زینب الصبور

صبر اگر می‏خواست مجسم شود، بهتر از تو نمی‏یافت. چه می‏گویم؟ صبر کودکی است که در کنج زندگی پررنج تو به شاگردی نشست. ای کعبه همه سختی‏ها و ای مادر همه رنج‏ها، صبر قطره کوچکی از باران مکارم اخلاق بود که بر دریای تو بارید. این کاسه گلی ماست که به اندک رنجی لبریز می‏شود. کاسه صبر تو از وحی است، از خداست. چگونه پر شود که بی‏انتهاست. زینبا، خلقت همیشه در تحیّر صبوری تو خواهد ماند.

امروز مادران شهیدان در سوگ مادری به ماتم نشسته‏اند که دو فرزندش را در راه دفاع از دین و ولایت رهسپار شهادت کرد. شهادت عقیله بنی هاشم، زینب کبری را به همه مادران شهیدان تسلیت می‏گوییم. به همه آنان که به آینه وجود او چشم دوختند و خالصانه او را سرمشق خود قراردادند و با دست خود غنچه‏های بوستان زندگیشان را به دین و ولایت تقدیم کردند. همه آنان که در دریای معرفت زینبی غرق شدند و به مروارید عشق بر ولایت دست یافتند. همه آنان که خود را به پرده حیای زینبی آراستند و زینب گونه، فریاد دفاع از دین سر دادند و همه آنان که اینک زینب گونه مظلومیت خون شهدا و پیروزی همیشگی دین را فریاد می‏کنند. مژده باد آنان را بر چنین سرمشقی که انتخاب کردند. بشارت باد آنان را بر چنین راهی که برگزیدند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۸۸ ، ۱۰:۱۷
سعید

شهادت آوینی؛ گواهی زنده بودن تفکر انقلابی

حتماً و حتماً، آوینی­ها باید در ظرف زمانی و مکانی خودشان دیده شوند. این است که آن جنبه الگویی آن­ها را برای ما جدی می­کند وگرنه صرفا می­شوند یک سری عکس­هایی که در اتاق­ها و کلاس­هایمان بزنیم و یک سری جملاتی که حفظ کنیم که به درد رفتن به همان عالم هپروت می­خورد.

  آوینی در دوره­ای شهید شد که به یک معنا می­توان گفت، دوره ریزش­ها بود. دوره­ی بعد از جنگ، سال­هایی بود که علمداران و اسطوره­های هنر انقلاب، بعضاً داشتند کنار می­کشیدند و توبه­نامه می­نوشتند.
شهادتش یک علمی شد که به تمام معنی شهادت بود. یعنی یک گواهی بود به زنده بودن انقلاب و تفکر انقلابی؛ آن هم در دورانی که همه چیز افول کرده بود. دورانی که جدای از بحث انفعال فکری و تئوریکی که در خیلی­ها به وجود آمده بود، برخی از بحث­های اخلاقی هم در بین حزب­اللهی­ها رواج پیدا کرده بود. یکی از دوستان نقل می­کرد که آوینی می­گفت، حزب­اللهی­ها به عُجب دچار شده­اند و این زمین­شان خواهد زد.

آوینی اهل ذکر بود!
آوینی به شدت اهل فکر بود و مهم­تر از آن، اهل ذکر بود. اهل ذکر فقط نه به معنای صرفاً متعارفش. به همین خاطر است که ما مأمور شدیم که از اهل ذکر الگو بگیریم. به ما گفته­اند بروید طرف اهل ذکر. پرسش­های خود را با اهل ذکر درمیان بگذارید و از گفتار و اعمال آنها پاسخ بگیرید: فاسئلو اهل الذکر إن کنتم لا تعلمون.

اهل ذکر چه کسانی هستند؟!
اهل ذکر کسانی هستند که ذکرشان کف دست­شان است. یعنی به آن چیزهایی که رسیده­اند، درحال و سرِ به­زنگ­گاه­­ها، به آن­ها عمل می­کنند و به آن­ها متذکرند. خیلی­ها، خیلی چیزها را می­دانند ولی در مواقع حساس خودشان را می­بازند و یا اصلا یادشان می­رود. آدم­های اندیشمند و فاضلی هستند، ولی زندگی­شان در یک حوزه دیگر است، فکرشان در یک حوزه دیگر، سیاستشان در یک حوزه دیگر و .... در فضای امروز جامعه هم افرادی هستند که در حوزه دانشگاهی و حوزوی خیلی هم متفکرند، ولی درحوزه سیاست، سیاست­مدارند.

 تعامل واقعی با زمانه­ی خود؛ اعمال خلاف­آمدِ عادت
آوینی اهل ذکر بود. اهل ذکر که باشی، با زمانه­ی خود در یک تعامل واقعی هستی. یک موجود زنده هستی. تهدیدها را زود می­فهمی. فرصت­ها را از دست نمی­دهی. چون هر چه می­بینی، بلافاصله ارجاع می­شود به همان مبانی. یعنی شاکله وجودی تو، به یک قرار و پیوستگی رسیده است که سریع می­توانی داوری کنی و به نتیجه برسی و موضع خودت را و تکلیف خودت را بفهمی. آوینی تکلیف­گرا بود. به همین دلیل خیلی وقت­ها می­بینید خلاف­آمدِ عادت، عمل می­کرد. خیلی از فحش­هایی که می­خورد، برای همین بود که ایشان می­آمد مثلاً از فیلم عروس به شدت دفاع و تعریف می­کرد؛ می­گفت نمونه­ی سینمای انقلابی است، همه فیلم­ها باید از این فیلم، الگو بگیرند. یا یک دفعه می­آمد یک ویژه­نامه در می­آورد برای آلفرد هیچکاک، به اسمِ «هیچکاک؛ همیشه استاد».

کارهای خلاف­آمدِ عادت ازش سر می­زد. اهل عادت نبود، اهل عبادت واقعی بود و این تهمت­ها هم برایش مهم نبود. اینها را باید دریافت.

آوینی هنرش این بود که مبانی­اش را با توجه به فضای آن زمان ارائه می­کرد. شما اگر زندگی­اش را بررسی هم بکنید، اتفاقاً این خط مشخص است که این طور نبود که هر روز یک چیز بگوید، هر روز در یک کلیشه­ای درجا بزند. شاید امروز اصلاً لازم باشد که شما از آوینی همین را یاد بگیرید و اگر یاد بگیرید، چه بسا که لازم باشد امروز خیلی از حرف­های آوینی را نزنید. برسید به این که امروز یک حرف نویی هست که باید زد یا اولویت های آن روز بوده، امروز یک چیز دیگر شده است.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۸۸ ، ۱۰:۰۶
سعید

منزلت  شهید در دین اسلام(۱)

شهید
((امام اسماعیل بخاری و امام مسلم به نقل از انس بن مالک رضی الله عنه روایت کرده اند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:"هیچ یک از کسانی که وارد بهشت شده باشد، آروزی بازگشت به دنیا نمی کند، مگر شهید که او به سبب پاداشی که از خداوند می گیرد، آرزو می کند که به دنیا بازگردد تا دهها بار فی سبیل الله شهید شود. در روایت دیگری هم آمده است که "به سبب فضیلتی که خداوند به مقام شهید داده است، شهدا دوست دارند که بار دیگر به دنیا بازگردند تا نصیب جدیدی برگیرند".))
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۸۸ ، ۱۵:۰۰
سعید

آیات و روایات در مقام

 شهید و شهادت

پیکر مطهر شهید

 

 «ومن یقاتل فی سبیل‌الله فیقتل او یغلب فسوف نوتیه اجرا عظیما» کسی که به دستور خدا در راه خدا با دشمن می‌جنگد (از برای آنکه ظلم و فساد را ریشه‌کن کند و دین خدا را در زمین استوار نماید، تا آنکه مستضعفین و محرومین از چنگال اهریمنان نجات یابند، هر گاه این مجاهد راه خدا) کشته شود و یا پیروز شود خداوند به او اجر و پاداش عظیم خواهد داد. (نساء، 74)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۸۸ ، ۱۴:۱۱
سعید

وقایعی که در امت اسلامی بعد از وفات پیامبر گرامی رخ داد جنبه یک حادثه آنی در طی مدت حداکثر سه ماه را ندارد بلکه جریانهایی منظم شده در جهت براندازی اصل اسلام که پذیرش ولایت و تسلیم بودن در برابر امر خداوند است، می باشد. در هر جریانی عوامل بوجود آورنده و زمینه های آماده ای برای شکل گیری اهداف جریان وجود دارد که آثاری نیز برآن مترتب می شود و برای پی بردن به تمام زوایای این جریان باید از اهداف آن شروع کرد.
بعد از واقعه غدیر خم و معرفی علی علیه السلام بعنوان امیرالمومنین و جانشین پیامبر جریانی در جهت کنار زدن و حذف امر پیامبر در مورد سرپرستی امت بعد از خود که در سقیفه نمود پیدا کرد، شکل گرفت. مسئولیت اولیه این جریان انفصال امت از ولایت است که با شعار «ما حاکم دیکته شده نمی خواهیم» محقق شد. آن کسی که مقابل این جریان ایستاد و خار چشم عوامل ولایت ستیز شد حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است. حال این سوال مطرح است که چرا خارج کردن امامت از حکومت برای این جریان از اهمیت اولیه برخوردار است و چرا حضرت فاطمه که برخوردار از مقام عصمت است تا سر حد مرگ از ولایت دفاع می کند؟

در روایتی امام باقر علیه السلام می فرمایند: «بُنِیَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ عَلَى الصَّلَاةِ وَ الزَّکَاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ وَ الْوَلَایَةِ وَ لَمْ یُنَادَ بِشَیْ ءٍ کَمَا نُودِیَ بِالْوَلَایَةِ فَأَخَذَ النَّاسُ بِأَرْبَعٍ وَ تَرَکُوا هَذِهِ یَعْنِی الْوَلَایَة» (الکافی ج 2 ص18) اسلام روى پنج پایه نهاده شده: نماز و زکات و روزه و حج و ولایت. و بچیزى مانند ولایت فریاد زده نشد، مردم آن چهار را گرفتند و- این- یعنى ولایت- را رها کردند. امام در این روایت به پیکره اسلام اشاره می کند که در راس آن ولایت قرار دارد و اهرم ولایت است که دیگر اهرم ها را برپا می کند. هر کس ولایت را قبول کرد اسلام را بطور کامل پذیرفته و با امر ولایت پیش می آید و طبق این روایت هر کس ولایت را نپذیرفته باشد ارکان دیگر اسلام هم از او قبول نمی شود.
سقیفه جریان وابستگی حکومت به خدا را قطع کرد یعنی دقیقا تحریف آیه « إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّه »(انعام/57)

باید دانست ولایت عشق و محبت نیست بلکه لازمه ولایت عشق و محبت است، ولایت یک چینش اجتماعی است و چینش یک نظم همراه با جلو رفتن به کمال انسانی است. اگر در جامعه مظهر خدا که امام معصوم است در راس مخروط جامعه قرار بگیرد جامعه ای ولایی تشکیل می شود که به رفع تمام نیازهای مردم می پردازد. پس جریان سقیفه به ما مربوط می شود زیرا اگر در آن زمان حاکمیت در مسیر امامت قرار می گرفت آیا وضعیت بشر به این شکل می بود؟

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بخوبی از آینده بشر آگاه بود فلذا به ایستادگی در مقابل جریان ولایت ستیز پرداخت. حال این سوال پیش می آید که آیا تاثیری بر عملیات دفاع حضرت از ساحت ولایت مترتب شد یا خیر؟ در پاسخ باید گفت حضرت، جریان ولایت پذیری و مبارزه با ولایت ستیزان را براه انداخت. جریانی که در بعد از خود به قیام عاشورا و هم اکنون به انقلاب اسلامی و در آخر هم به ظهور منجی می انجامد. سلاح حضرت در این مبارزه اشک بود و شما بارها شنیده اید که ولایت ستیزان از گریه های ایشان به ستوه می آمدند و تحمل صدای گریه ایشان را نمی کردند زیرا حضرت با گریه خود به امت اسلامی آگاهی داده و مظلومیت ولایت را بازگو می کردند. حضرت زهرا سلام الله علیها قبر خود را مخفی نگه داشتند تا این سوال در ذهن همه جهانیان باقی بماند که چرا دختر مطهر پیامبر اسلام قبرش مخفی ماند و این خود ابتکار عملی برای یک مبارزه همیشگی از سوی زهرای اطهر می باشد.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۸۸ ، ۰۶:۰۶
سعید